گناه
ازمردسالاريست يا از اسلام؟
ايران
پرورش
3 آذر
1381 برابر 24 نوامبر 2002
شرايط
غير انساني و تبعيض هاي غير عادلانه و ناروا ي روا داشته شده بر زنان ما ‘ خواه
ناخواه بحث حقوق زنان را چه در درون ايران و چه در ميان برون مرزي ها سخت دامن زده است.
در اين ميان آنچه كه بطور خاص به چشم ميزند اينست كه در اكثر مواقع ريشه
مشكل موجود را اسلام و قوانين آن ميخوانيم
من فردى مذهبى نيستم ،( هر چند كه
به وجود حساب وكتابى در كار جهان معتقدم ) ، و ديدگاهم متاثر از علاقمندى نه به اسلام ونه به هيچ مذهب ديگرى نيست . ولى در
عالم تحقيق و پژوهش در مورد يك معضل اجتماعى ، اگر اصل و ريشه مشكل را به درستى
نشناسيم ،با مبارزه با چند شاخه جانبى ، هر چند هم شاخه ها ستبر باشند ، امكان
مبارزه با مشكل را بطور بنيادى نخواهيم داشت.
هدف از اين بيان انكار نياز جامعه به قوانين مترقى براى مبارزه موثرتر با
اين درد نيست بلكه مشكل بنظر من عميق تر از آنست كه صرفا با تصويب چند قانون حل
شود و براى درمان اين درد جراحى عميق ترى را نياز ميبينم .
با نگاهى به تاريخ ايران قبل از اسلام ، هرچند كه همان تاريخ هم كاملا
مردانه نوشته شده و يافتن ردى از زنان
درآن ساده نيست، ميبينيم كه وضع زنان در قبل از اسلام نيز بهيچوجه بهتر از وضع
آنان بعد از ورود اسلام به ايران نميباشد.
اگر نگاهى به منابعى كه اشاراتى هرچند مختصر به وضعيت زنان در آن دوران
دارند بيندازيم خواهيم ديد كه قبل از اسلام هم اقشار مرفه هر يك چند زن عقدى و
چندين زن غيرعقدى داشته اند . و طبقات
پائينى جامعه نيز اگر توان مالى داشتند ، هيچ منعى براى داشتن زنهاى متعدد وجود
نداشت و اگر در عمل نداشتند خانه نشينى آنها نيز مثل بى بى از بى چادرى بوده است.
ازدواج با محارم هم جايز بوده
است.
در صحنه اجتماعى نيز زنان اساسا
غايب بوده اند و در زمان حضور هم " دستمزد كارگران مرد بيش از كارگران زن
و مزد پسران بيش از مزد دختران بوده است. " ( از كتابهاى " تاريخ اجتماعى ايران " و "
تاريخ تحولات اجتماعى " از آقاى مرتضى راوندى )
و يا ميخوانيم كه در موارد زير
طلاق جايز بوده است :
- وقتى كه زن عقيمه باشد .
- به جادوگرى بپردازد.
- اخلاقش فاسد باشد.
- ايام قاعده را از
شوهر پنهان دارد.
ميبينيم كه همانند بعد از اسلام ، طلاق امكانى يك
جانبه و در جهت منافع مردان بوده ، آنهم بدلايلى كه تفسير موسع مردانه آنها هر
مانعى را از سر راهشان بر ميداشته و به چاه ويلى ميمانده كه ته ندارد و براى هر بهانه اي ميتوان در آنها دستاويزى جست.
همچنين لازم به
يادآورى است كه حجاب را هم كه به حساب
اسلام ميگذاريم درست نيست و چادر از زمان ساسانيان در ايران وجود داشته و از نشانه
هاى دوران فئوداليسم است كه به قصد محصورتر كردن زنان در چهارچوب خانه ابداع شده
است.
در باب عملكرد
روحانيون زرتشتى و مظالم بيشمار آنها و مجازاتهاى وحشيانه و غير انسانى آنها نيز
خواندنى بسيار است و حتى سنگسار كه مجازاتى عميقا سبعانه و ظالمانه است از
بازماندگان قوانين دين يهود است و در دوران حضرت عيسى نيز وجود داشته و اساسا در
مجازات زنا در قرآن نه از سنگسار سخنى آمده و نه از مجازات مرگ . و تمامى اين
مظالم از جمله دلايل عدم مقاومت ايرانيان در مقابل حمله اعراب و اميد بستن به شعارهاى عدالتجويانه اسلام
بوده است .
از نقل تمامى اين مقدمات
قصد آن دارم كه بگويم اگر هدفمان تغيير بنيادى اين روابط غير عادلانه است ، بايد
ضمن مبارزه اجتماعى براى كسب قوانين مترقى و عادلانه و حقوق قانونى برابر براى زن
و مرد ، خانه تكانى عميقى در انديشه هاى فردى تك به تك خودمان بكنيم . زيرا درد ريشه دارتر از اسلام و قوانين آنست . درد در انديشه مرد سالارى نهفته است.
آيا
در عالم واقع هيچ نوع زن ستيزى و تحميل يكجانبه بر زنان را در نزد مردان غير مذهبى
و لائيك و روشنفكران جامعه مان سراغ نداريم ؟
آيآ آنها خالى از اين رسوبات جنس
گرايانه اند؟
بنظر
من جواب به اين سوال را هر كسى در خلوت خود بدهد بهتر است زيرا اگر مردان كلاه خويش را در خلوت خود قاضى
كنند ، به حقوق اضافى و بى دليل و رفتار
هاى برترى جويانه خود نسبت به همسران و
حتى خواهران و مادران خود معترف خواهند
بود.
آقاى
سيد ابراهيم نبوى طنز پرداز معاصر ضمن
تائيد و تحسين جنبش فمينيسم زنان ايران ،
واقعيت را صادقانه چنين گفته است كه "به نظرم يك مرد تا آنجا كه در
مورد خودم اطلاع دارم ، نميتواند چندان فمينيست باشد. بالاخره ما از خودمان خوشمان
ميآيد و توانائى صرفنظر كردن از قدرتى كه مفت و مجانى در اختيارمان گذاشته ميشود
نداريم ".
متاسفانه
چنين صداقتى را در همه مردان نميشود يافت و اكثرا حتى اگر به تبعيض در درون
جامعه تا حدودى معترفند به وجود آن در
درون خانه خويش معتقد و معترف نيستند . زيرا اعتقاد و اعتراف به آن ، پرداخت هزينه
آنرا طلب خواهد كرد .
آنهائى
هم كه قبول ميكنند كه شايد در خانه نيز رگه هائى از آن وجود داشته باشد ! در مقابل
به تفاوت هاى ميان خود و پدرانشان اشاره كرده و اعمال خود را گامى به جلو دانسته و
با اين ادعا تلويحا آنرا مكفى نيز ميدانند.
اما
بنظر من رنج زنان نسل ما از رنج مادران
مان بيشتر است . زيرانسل مادران ما در اكثريتى قريب به مطلق ، اساسا حق وحقوقى
براى خود قائل نبودند . بدين معنى كه ظلم موجود را نه يك ظلم و يك رابطه ناحق و
جابرانه ، بلكه رابطه اى طبيعى ميشناختند
و حكومت مردان را بر خويش امرى امرى كاملا عادى
و حتى بر حق ميدانستند.
در
حاليكه زنان نسل ما غالبا آگاه به غير
طبيعى و ظالمانه بودن اين تبعيض اند و اين رابطه يكجانبه را نه حق بلكه ستمى ناروا
ميدانند. با آن مستمر ميجنگند و از آن بسيار بيشتر رنج ميبرند . بخصوص كه ميدانند
عليرغم اين اگاهى و مبارزه مستمرشان
امكان بر هم ريختن كامل اين رابطه
را بطور فردى ندارند زيرا اين ظلم تاريخى است و تغيير بنيادى آن نيازمند زمان
طولانى و مبارزه همه جانبه اجتماعى و فردى
است.
بى
هيچ ترديدى قصد پايمال كردن رنج و درد مادرانمان را ندارم ، بلكه ميخواهم بگويم كه
ناآگاهى آنان نسبت به ناروا بودن اين رابطه يك جانبه ، تحمل اين رنج را بر آنان ساده تر ميكرد. بد ين معنى كه هر چقدر
فرد نسبت به ظلم روا شده بر او آگاه تر باشد از آن بيشتر رنج مي برد و طالب تغيير
سريعتر اين رابطه است
چنانكه
با نگرشى به تاريخ گذشته و حال مردم كشور هاى مختلف دنيا خواهيم ديد كه صرف وجود ظلم و تبعيض طبقاتى نيست كه
انقلاب و تغيير را بدنبال دارد بلكه آگاهى
اقشار تحت ظلم به وضعيت خويش و حقوق خود است كه ميتواند به حركت آنها منجر
شود.
نسل
مادران ما كه تقريبا فاقد تحصيلات لازم
بوده وتقر يبا جملگى خانه نشين بودند ،
حتى اگر ميخواستند در ذهن خود سلطه همسران خود را بر خود ارزيابى كنند ، آنان را
" نان آور " ميناميدند و 8-10 ساعت كار روزانه بيرون از خانه آنان را
برتر از ساعات نامحدود و بدون تعطيلى و مرخصى و باز نشستگى خود ميدانستند . و
هژمونى او را براحتى مى پذيرفتند. ولى
جاى تاسف است كه در جامعه فعلى ما نيز
حتى اگر زن و مرد دوشادوش هم در بيرون از خانه كار كنند باز هم مردان داشتن هژمونى
و "رياست " خانواده را "
حق " خود ميدانند و همچنين در همين شرايط ، مسئوليت اداره خانه و فرزندان "
مسئوليت " زنان باقى ميماند .
مردان
اگر روشنفكر و پيشرفته (ذهنى ) باشند ، خود اقرار مى كنند كه به همسرانشان
"كمك" ميكنند . تصور نميكنم كه نياز به توضيح تفاوت عظيم ميان "
مسئوليت " و " كمك " نباشد.
آيا نبايد پرسيد چرا؟
حركت
مردان زمانى گامى به جلو است كه زنان در
جايگاه مادرانشان درجا ميزدند و مردان فاصله را كم كرده بودند نه حال كه زنها نه يك گام كه چندين گام به جلو
برداشته اند .
نسل مادران ما اگر يك مسئوليت را بدوش ميكشيدند
، نسل ما بايد دو مسئوليت را بر عهده بگيريم
و در تمام جبهه ها بجنگيم و نهايتا هم عليرغم آگاهى بر نادرستى تبعيض موجود
، اين رابطه نابرابر را با غلظتهاى متفاوت تحمل كنيم . يعنى اگر سياه يا خاكسترى
پر رنگ نداريم بايد شاكر خاكسترى هاى كمرنگ تر باشيم .
بي
ترديد برابري، به تساوى كميت يا كيفيت كار محدود نميشود، بلكه قبل از همه در حقوق
انسانى برابر ،حق تصميم گيرى برابر ،حقوق اقتصادى و اجتماعى برابر ، حق لذت بردن
از زندگى و حتى از روابط جنسى بطور تساوى و... متجلى است.
اين
نابرابرى ها چه در روابط درون خانواده ها و چه در كل جامعه در بسيارى از مواقع رنگ
بسيار خشونت آميزى به خود ميگيرد . اخبار خشونت نسبت به زنان را تقريبا روزانه
ميشود شنيد. خشونتى كه هر روزه قربانى
ميگيرد و صرفا جسمانى هم نيست .
نشان
آشكار ديگرى كه گواهى ميدهد كه ريشه اين
تبعيض در مردسالارى است و نه در اسلام و يا ... وضعيت زنان اروپائى است. بدين معنى
كه در كشور هاى غربى نيز با تمام رنگ و لعابشان و سابقه ديرينه دمكراسى هنوز تا
رسيدن به برابرى واقعى زن و مرد راه درازى در پيش دارند،هرچند كه در قياس با ما
بسيار جلوترند و مشكل از غلظت كمترى برخوردار است . در آنجا كه ديگر نه از
قوانين 14 قرن پيش اسلام خبرى هست و نه از معتقدان دو آتشه آن ، ولى آمار خشونت هاى خانگى نسبت به زنان باور
نكردنى است . بر اساس بعضى آمار ها زنهاى قربانى خشونت خانگى را گاها يكنفر روى چهار نفر اعلام ميكنند . اين آمار
وحشتناك است . بخصوص كه نبايد فراموش كرد كه اين آمارها از روى پرونده ها و
شكايتها گرفته ميشود ، در حاليكه بسيارى از اين خشونتها پنهان است و اكثرا زنها از
درد " آبرو " ! چون گناهكارى كه گناه خود را پنهان كند ، آنرا پنهان
ميكنند و سرخى شرمى كه ميبايد بر چهره آن مردان متجاوز بنشيند ، گونه هاى قربانيان
را سرخ ميكند.
در همين كشورها نيز غالبا مسئوليت كار هاى خانه
و بچه ها بارى بدوش زنان است و من بارها شاهد تعجب زنانى بودم كه همسر مرا در حال
انجام كارهائى از قبيل تميزكارى و جاروكشيدن و... ميديدند و حسرت خويش را نيز
پنهان نميكردند.
پزشكى
آلمانى با شادمانى شانه بالا مينداخت و ميگفت : " من خيلى هم راضيم كه همسرم
كار بيرونى هم ميكند زيرا هم پول به خانه ميآورد و هم وقتى به خانه ميرسيم من
تلويزيون ميبينم و روزنامه ميخوانم و او بايد "وظايف " خانه اش را هم
انجام دهد !
همچنين
همه ميدانند كه در غالب اين كشورها نيز براى كار مساوى ، حقوق كمترى به زنان
پرداخت ميشود . استفاده ابزارى از زنان نيز بر كسى پوشيده نيست و همه اينها را ما
در غرب غير مسلمان شاهديم.
پس
اگر بواقع قصد خانه تكانى داريم بهتر است از درون فكر خود شروع كنيم و در اين ارتباط ، زنان نيز چون مردان نيازمند
اين خانه تكانى اند. زيرا حتى در ميان
زنان تحصيلكرده نيز شاهد پذيرش اين رابطه نابرابر و نا درست هستيم چه رسد به زنانى
كه در شرايط و فضاى خانواده هائى كم سوادتر و ناآگاه ترند. خواندن گزارشى از خانم
شادى صدر در مورد زنهاى منطقه كريم آباد در 45 دقيقه اى تهران ، عمق زخم نابرابرى
و ناآگاهى ناشى از آنرا نشان ميدهد. (سايت زنان ايران ) بطوريكه مى بينيم كه
قربانى ها خود معتقدند كه حق همين است و عقل آنها از مردان كمتر است!
بيآئيم بجاى پيدا
كردن دستآويزهاى ديگر ، قبل از همه از
درون خودمان شرو ع كنيم. به ريشه ها بپردازيم، شاخه هاى زيبا و بارور بدنبال آن
خواهند آمد. و گفته برشت را فراموش نكنيم
كه ميگويد: " آنكه حقيقت را نميداند نادان است و آنكه ميداند و انكار
ميكند تبهكار است."
iranparvaresh@hotmail.com
|