شنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۱- ۲۱ دسامبر ۲۰۰۲

گفتگو با احمد سلامتيان

۱۶ آذر متعلق به کل جنبش دانشجويی است

 

سالهای ۳۹ تا ۴۲ شاهد برآمد جنبش دانشجويی در تهران هستيم. شما يکی از فعالين اين جنبش بوده ايد. اگر ممکن است درباره فضای عمومی دانشگاه و حرکات دانشجويان در آن دوره برايمان بگوييد؟

- بدنبال دوره خفقان که پس از ۲۸ مرداد و بويژه بعد از ۱۶ آذر ۳۲ بر جامعه و دانشگاه حاکم شده تا سال ۳۹ در دانشگاه ها فعاليت های نيمه علنی و علنی وجود نداشت. فعاليت های مخفی هم در آن زمان با فشار سنگين دستگاه فرمانداری نظامی و سپس ساواک جديدالتانس مواجه می شد و بسيار دشوار بود. بگونه ای که من با وجود آشنايی با محافل سياسی مختلف، برای يافتن محافل مخفی و فعال دانشجويی با مشکل روبرو بودم. اساسا" فعاليت های سازمانی و تشکيلاتی فوق العاده محدود وجنبی شده بود. بخصوص در آن زمان يک يا دو تشکيلات هم ضربه خوردند که معلوم شد ساواک در آنها نفوذ داشته است. به همين علت فوق العاده احتياط وجود داشت.

اما در دانشگاه يک واقعه ای هرسال اتفاق می افتاد که جزء نهاد دانشگاه شده بود. ۱۶ آذر هر سال دانشجويان دانشکده فنی برای بزرگداشت اين روز جمع می شدند. اين عمل در آن سالها قدم اوليه ای بود دانشجو را از تک بودن خودش به درون جمع می آورد. تا سال ۳۸ اين مراسم فقط در درون دانشکده فنی برگزار می شد. در سال ۳۹ مراسم در کل دانشگاه برگزار شد.

 

چرا قبل از سال ۳۹ اين مراسم محدود به دانشکده فنی بود؟

- فضای سياسی جامعه اجازه نمی داد. در سال ۳۹ جو سياسی در درون جامعه و دانشگاه ها باز شد و برآمدهای جنبش دانشجويی را تا ۴۲ دنبال داشت.

در اين دوره دانشگاه حرکاتی در پشتيبانی از مردم الجزاير در جنگ استقلال خود و مبارزات مردم کنگو داشت. سالگردهای ۱۶ آذر را هم در سال های ۳۹، ۴۰، ۴۱ برگزار کرد.

 

 مراسم ۱۶ آذر چگونه برگزار می شد؟

- تا سال ۳۸ مراسم محدود به دانشکده فنی بود. در اين سال من همراه چند تن ديگر تصميم داشتيم در مراسم شرکت کنيم. به دانشکده فنی که رسيديم درب ها بسته بود. دور تا دور دانشگاه سرباز مستقر بود. ساواکی های شناخته شده در دستجاب حدودا" ده نفره رژه می رفتند. محيط کاملا" رعب آوری ايجاد کرده بودند.در داخل دانشکده فتی، دانشجويان در درون سالن اجتماع کردند و چند تا شعار دادند و کلاسها را تعطيل کردند. سال بعد اين جو شکسته شد. ما برای مراسم ۱۶ آذر از چندين هفته قبل تدارک کرديم. جلسات مان را در کلوب جبهه ملی برگزار می کرديم. برای مراسم تقسيم کار کرديم و هر چند نفر مسئول تعطيل کردن کلاسهای درس يک دانشکده شدند. من که در دانشکده حقوق بودم، رفتم دانشکده علوم و بقيه هم به همين ترتيب به دانشکده های ديگر رفتند.

روز ۱۶ آذر اگر اشتباه نکنم از ۱۴ هزار دانشجوی دانشگاه تهران شايد حدود ۸ هزار نفر در تظاهرات شرکت کردند. جمعيت پس از چند بار راه پيمايی در دور دانشگاه و دادن شعار و نهايتا" خواندن قطعنامه، تظاهرات پايان گرفت.

 

۱۶ آذر چرا چنين جايگاهی پيدا کرده و ماندگار شده است؟

- ۱۶ آذر روزی سمبليک است. ۳ دانشجو با گرايشات سياسی متفاوت توسط يک حکومت دست نشانده به خاطر يک مساله سياسی کشته می شوند. بصورت تصادفی اين اتفاق در آذر ماه رخ داد يعنی دو ماه و نيم پس از شروع کار دانشگاه، زمانی که دانشجويان چند ماه از ورودشان به دانشگاه می گذرد، اولين کار مهم سياسی در مقابلشان قرار می گيرد. شايد اگر اين اتفاق در تير ماه می افتاد، نمی توانست در چنين جايگاهی قرار گيرد و استمرار يابد. ما در رابطه با دانشگاه روزهای ديگری هم داريم اما اين روز در بين آنها به نهادی ماندگار تبديل شده است تا جائيکه حتی نظام اسلامی هم نتوانسته منکر آن شود. ۱۶ آذر متعلق به کل جنبش دانشجويی است. در طی اين سالها اين روز توسط يک حزب يا سازمان سياسی نتوانسته تصاحب شود. امروز دانشگاه و محيط دانشجويی هوتيش را از ۱۶ آذر می گيرند. دانشجوی ما بين خودش و شهدای ۱۶ آذر مشابهت زيادی می بيند. جنبش دانشجويی چنان متاثر از اين روز است که دانشجويان هيچ موقعی از آن نتوانسته اند به سادگی بگذرند حتی در مقاطعی که زير درفش و سرکوب قادر به برگزاری مراسم آن نمی شدند. شايد برايتان تصورش دشوار باشد اما در دوره ما محيط دانشکده فنی هم مقدس شده بود. موقعی که آنجا می رفتيم انگار وارد حرم شده بوديم.

 

داشتيد در باره فضای سياسی آن دوره می گفتيد.

- در بهمن ماه سال ۳۹ اولين تظاهرات در اعتراض به نحوه انتخابات صورت گرفت. شريف امامی برای انتخابات مجلس اجازه نمی داد دانشجويان در فعاليت های انتخاباتی شرکت کنند. برای نمونه ما چند دانشجو بوديم در نظر داشتيم برای شرکت در انتخابات، چند تن از استادانمان را معرفی کنيم. اطلاعيه ای تنظيم کرديم و آنرا برای چاپ به روزنامه های کيهان و اطلاعات برديم. روزنامه اطلاعات به ساواک خبر داد و ما را دستگير کردند. ما ۱۱ نفر بوديم که بازداشت شديم. همين جا نکته ای را بگويم که شايد برای شناخت فعالين سياسی آن دوره کمک کننده باشد.۷ نفر از ۱۱ نفر دستگير شده از نظر درس شاگرد اول دانشکده های خود بودند. يعنی بر خلاف تبليغات رژيم شاه، فعالان سياسی، زبدگان درسی و علمی بودند. پس از اينکه ما را زندانی کردند، دانشگاه اعتراض کرد و چند شبانه روز دانشجويان تحصن کردند و در دانشگاه خوابيدند. ماه های بهمن و اسفند تظاهرات ادامه داشت. در آخر اسفند حکومت عقب نشينی کرد و دانشجوان را آزاد کرد. در اوايل فروردين سال ۴۰ تظاهرات معلمين اتفاق افتاد که منجر به کشته شدن خانعلی و سقوط دولت شريف امامی شد. مجلس بيستم منحل و دولت امينی روی کار آمد.

 

جنبش دانشجويی در آن دوره چه خصلتی داشت؟

- جنبش دانشجويی نقش موتوری برای فعال کردن محيط سياسی را داشت. يعنی اساس فعاليتش سياسی بود. اگر فعاليت های صنفی می کرد يا مثلا" در جريان سيل جواديه در امر کمک رسانی و پل سازی مشارکت داشت و يا در سازماندهی کمک به زلزله زدگان بوئين زهرا نقش داشت، از همه بهره برداری سياسی می کرد. اکثريت فعالان آن دوره دانشگاه، برجستگان دو دهه بعد صحنه سياسی ايران بودند. در بين آنها از اولين رئيس جمهور بعد از انقلاب يعنی آقای بنی صدر حضور داشت تا حسن ضياء ظريفی و بيژن جزنی که از پايه گذاران چريک ها بودند و توسط رژيم شاه اعدام شدند، تا بسياری از فعالين اوليه مجاهدين خلق، آقای عباس شيبانی که هنوز که هنوز است در جمهوری اسلامی صاحب منصبی است يکی ديگر از اين افراد است. يعنی به اندازه ای بار سياسی فعاليت دانشجويی زياد بود که فعاليت صنفی دانشجويان به صورت جنبی فعاليت سياسی در می آمد. همين ديناميزم و اثر گذاری فعاليت سياسی دانشگاه است که پس از ۱۵ خرداد و رفراندوم انقلاب سفيد موقعی که شاه قدرتش را مستقر می کند، با استمرار حکومت نظامی ، نصيری فرمانداری نظامی بستن فضای سياسی دانشگاه را در اولويتش قرار می دهد و با استقرار گارد دانشگاه، از گسترش فعاليت دانشجويان در محيط های دانش آموزی و کارگری جلوگيری می کند.

 

گارد دانشگاه در سال ۴۲ تشکيل شد؟

- بله بعد از ۱۵ خرداد يعنی زمانی که حکومت نظامی شد. قبل از آن در سال هايی که ما شروع به فعاليت کرديم يعنی در سالهای تا ۳۸، فضای دانشگاه فوق العاده پليسی بود. اما بيشتر ساواک فعاليت داشت، مقری نداشتند. گارد دانشگاه در سال ۴۲ تشکيل شد و اولين مسؤلش حکيميان بود. قبل از آن ورود نيروهای مسلح به دانشگاه مجاز نبود. سه شب آخر سال ۳۹ در جريان تحصن دانشجويان، نيروهای مسلح پشت ميله های دانشگاه ماندند فقط در پايان تحصن زمانی که دانشجويان بيرون آمدند، در فاصله بين دانشگاه و سه راه کالج، پليس به دانشجويان حمله کرد. اول بهمن، اولين باری بود که نيروهای نظامی وارد دانشگاه شدند.

 

اما در ۱۶ آذر ۳۲ سه دانشجوی دانشکده فنی، در درون اين دانشکده توسط تيراندازی نظاميان از پای در آمدند.

- ببينيد، من دوره ۳۹ تا ۴۲ را می گويم. در سالهای بعد از ۲۸ مرداد ۳۲، فرمانداری نظامی تهران متناسب با حوادثی که در تهران اتفاق می افتاد، چندين بار وارد دانشگاه تهران شد. اما در دانشگاه مستقر نشد. روز ۱۶ آذر هم سربازان وارد دانشگاه شدند. همان زمان اساتيد دانشگاه يکی از اعتراضات شان اين بود که چرا نيروهای مسلح بدون درخواست ما و بدون اجازه ما وارد دانشگاه شده اند. دکتر فرهاد که اتفاقا" از فعالين سياسی هم نبود، طی اطلاعيه شديدالحنی ورود نظاميان به دانشگاه را در اول بهمن به سربازان مغول تشبيه کرد. آن زمان دانشگاه حرمتی داشت سالهای بعد است که کم کم حرمت دانشگاه شکسته می شود.

 

در صحبت هايتان از تاثير حرکت های دانشجويی بر کل جامعه صحبت کرديد. به نظر شما چرا دانشگاه تا بدين حد می تواند اثر گذار باشد.

- در ايران و جوامع مشايه آن که محيط های کار و ارتباط جمعی شان يا محيط های سنتی مثل مسجد و رورخانه که در اختيار نيروهای سنتی است يا محيط های مدرن مثل کارخانه و اداره که به علت اختناق، زبده گان خودشان را نتوانستند پرورش دهند، محيط دانشگاه وضعيت ويژه ای پيدا می کند. در اين محيط افراد زيادی حضور دارند که دارای وضعيت اقتصادی و اجتماعی کم و بيش نزديک به همی هستند. در يک محدوده سنی يکسان و فرهنگ مشابه، ارتباط بين اين افراد سريع برقرار می شود و به سرعت به يکديگر اعتماد می کنند. به ويژه بخشی از دانشجويان نه تنها در دانشگاه بلکه در خوابگاه هم با يکديگر زندگی می کنند و اين باعث می شود شناخت شان از همديگر عميق تر شود. اختناق و سرکوب کارايی اش در کاشتن تخم بی اعتمادی است. محيط دانشگاه قدرتش در تقويت عنصر اعتماد است و اين خود باعث می شود که اين محيط استعداد سياسی شدن بالايی داشته باشد. علاوه بر اين در اين کشورها به دليل فضای اختناق عليه زبدگان، نيروهای زبده تعدادشان نسبت به کل جامعه بسيار کم است. اين در حالی است که در محيط دانشگاه نسبت زبدگان بالاست. اگر دقت کنيد در اين کشورها اغلب سياستمداران در بين دانشگاهيان برگزيده می شوند. حکومت دکتر مصدق بخش اعظم وزرايش از استادان دانشگاه هستند. اين مجموعه باعث می شود ذهن جامعه متوجه دانشگاه باشد. يعنی هم دانشگاه سياسی می شود و هم جامعه به آن توجه دارد، در نتيجه می تواند اثرگذار باشد.

 

به فعاليت های مشخص دانشجويی برگرديم. اولين تجربه فعاليت شما در دانشگاه جگونه بود و حول چه خواسته هايی حرکت کرديد؟

- من در فضای بسته سال ۳۸ وارد دانشگاه شدم. در دانشگاه حقوق برخی از اساتيد ما از ياران دکتر مصدق بودند. کلاس های آنان يک فضای سياسی داشت. دکتر سنجابی استاد ما بود. دانشکده فنی، کلاس های مهندس بازرگان را داشتند و دانشکده ادبيات کلاس دکتر صديقی را. به تدريج در داخل دانشگاه و شرکت د رکلاس ها، متوجه شديم که بعضی دانشجويان سياسی ترند. آشنايی ما و نطفه های محفل ها از همين جا شروع شد. اما اولين تجربه فعاليت من در دانشگاه به ۲۰ دی ماه سال ۳۸ و تظاهرات دانش آموزان دوره متوسطه برمی گردد. ماجرا از اين قرار بود که در اعتراض به تصميم مهران وزير فرهنگ (آموزش و پرورش) که نمره قبولی را از ۷ به ۱۲ تبديل کرده بود، دانش آموزان دوره متوسط دست به يک تظاهرات زدند. آن ها شعار می دادند مهران با ۷ قبول شده از ما نمره ۱۲ می خواد. اين حرکت اولين اعتراض علنی بعد از سرکوب ۲۸ مرداد ۳۲ بود. ما چند دانشجو تصميم گرفتيم اعلام پشتيبانی کنيم. در جريان تايپ و تکثير آن ما با تعداد ديگری از فعالان سياسی آشنا شديم. بعد متوجه شديم اعلاميه های ديگری هم به عنوان سازمان دانش آموزان تهران پخش شده است. روز دوم تظاهرات گسترده تر شد و ما از دانشگاه حرکت کرديم که به راهپيمان بپيونديم. تعدادی که به راه افتاده بوديم از صد نفر گذشت. در جريان اين حرکت نطفه های محافل جريان سياسی شکل گرفت و آبديده شد و افراد جديدی از فعالان سياسی هم ديگر را شناختند. من برادران کلانتری را که بعدا" با چريک ها فعاليت کردند، در همين رابطه شناختم.

 

اگر بخواهيد امروز با تجاربی که اندوخته ايد به آن دوره نگاه کنيد چه مسائلی را مورد تاکيد قرارمی دهيد.

- محيط جمعی و ارتباطات فشرده، زمينه رشد اراده گرايی و پيش آهنگ شدن در محيط دانشگاهی را پدپد می آورد. البته اراده گرايی و پيش آهنگی برای به حرکت درآوردن موتور دانشگاه، بسيار خوب است. اما برای ايجاد تداوم و ريشه دواندن در بدنه جامعه منفی است. اساسا" سرعت با تداوم در تضاد است. چه در ايران و چه در ديگر کشورهای مشابه سياست دستگاه سرکوب حاکمان اين است که محيط دانشگاهی را از تکيه گاه های اجتماعی محتمل و بالقوه خودشان دور کنند و نگذارند حمايت بالقوه تبديل به بالفعل شود. می دانيد که ميزان اختناق يک جامعه در داخل ميله های دانشگاه و بيرون آن فرق دارد.دانشگاه را مقايسه کنيد با کارخانه. در کارخانه هم کارگران جمع اند، اما در دانشگاه يک دانشجو زمانی که دستگير شود، همه چيزش را از دست نمی دهد و حتی امکان بازگشت به دانشگاه را دارد. سرنوشت يک کارگر به گونه ديگری رقم می خورد، همه چيزش، کارش و زندگی اش زير سؤال می رود. به همين خاطر در محيط اجتماعی خارج از دانشگاه به جز شرايط خاص، اختناق و سرکوب حکومتی شديدتر عمل می کند. فضا راحت تر بسته می شود. همين باعث می شود در بيرون دانشگاه به سمت تداوم سياسی پيش رود نه سرعت، برای تشکيل يک سلول سنديکايی در يک محيط کارگری، کادر زبده، ملاحظات امينی و حوصله زياد می خواهد ولی برای يک هسته دانشجويی چنين ملاحظاتی عمل نمی کند. در نتيجه حرکت دانشجويی گرايش پيدا می کند که رشد بادکنکی کند. سرعت حرکت دانشگاه با جامعه هماهنگ نيست. اين ناهماهنگی امکان پيوند اين دو را ضعيف می کند. ظرفيت جنبش دانشجويی آن را تندرو می کند و از حرکت عمومی جامعه جدا کرده منزوی می کند و اين امکان سرکوب آنرا سهل تر می کند.

در جريان تحصن سال ۳۹ بازار تهران از دانشجويان حمايت کرد و حتی برای تغذيه آنان ساندويچ تهيه کردند. اما بعد آهنگ فعاليت ما تندتر شد. در جريان پشتبانی از حرکت های مردم الجزاير و کنگو کمی دور افتاديم و فاصله گرفتيم. بعد دوباره تلاش کرديم با حرکت جواديه دوباره رابطه مان را با بيرون دانشگاه نزديک کنيم. اهميت بحث من اين است که اگر پای جنبش دانشجويی با پای جنبش عمومی هماهنگ نشود، از آنها جدا می افتد راحت تر سرکوب شده و ادامه کاری جنبش دستخوش اختلال می شود. مي گويند:

اسب تازی دو تک رود به شتاب                                  شتر آهسته می رود شب و روز

حرکت های دانشجويی استعداد اسب تازی شدن را دارند. شکوه دارند اما تداوم ندارند. پس جنبش دانشجويی می بايست تلاش کند تعارض بين سرعت وتداوم را حل کند.

مشکل ديگری که از همين بستر تغذيه می کند عمل زدگی جنبش دانشجويی است که در نتيجه اختناق از تعارض سرعت و تداوم زاده می شود. اگر ما به تداوم می انديشيم می بايست بخشی از نيروی مان متوجه اين می شد که مجله دانشجويی منتشر کنيم. ارگان تئوريک دانشجويی ايجاد کنيم. ما در جريان تظاهرات پشتيبانی از الجزاير با همين درک بود که انرژی مان را معطوف به بزرگ کردن بوستر جميله کرديم. در حالی که می بايست در رابطه با حرکت مردم الجزاير مطلب تحليلی می نوشتيم. ممکن است گفته شود سرکوب اجازه نمی داد. من قبول ندارم. زمانی که به پيام دانشجو که در آن زمان منتشر می شد، امروز مراجعه می کنم، می بينم مطالبش از جمله مطالب خودم، سطحی و شعاری است. نسل ما برای نسل بعدی که وارد دانشگاه شد، فقط خاطرات تظاهرات و راهپيمايی به جا گذاشت. تحليل و بررسی به جا نگذاشت. ما در آن دوره اگر به ادامه کاری می انديشيديم می توانستيم، تجربه مان را جمع بندی کنيم. در آن دوره بودند کسانی که می توانستند بنويسند. افرادی که بعدا" در مجله تحقيقات اجتماعی و مطالعات عشاير کار می کردند مثل هوشنگ کشاورز، در آن دوره حضور داشتند. علی اکبر اکبری قلم خوبی داشت و .... اما عمل زدگی باعث می شد به ضرورت کار فکری بها نداديم.

 

آقای سلامتيان، يک تشکل صنفی مثلا" کارگری، مبنای کارش را مسائل صنفی کارگران قرار می دهد. يک حزب سياسی مساله اش قدرت سياسی است و در برنامه اش مساله قدرت سياسی برجسته است. به نظر شما جنبش دانشجويی برای چه وظيفه ای می بايست مبارزه کند؟

- مثال بسيار خوبی زديد. هر دو اين نمونه هايی که ذکر کرديد، متناسب با واقعيت جنبش دانشجويی نيست. چون دانشجو بودن يک دوره موقت زندگی است و دانشجو در کشور ما، بار اجتماعی فضاهای بسته ديگری را هم بر دوش می کشند. مثل يک حرکت صنفی کارگری نيست که فقط و فقط محدود به امور صنفی خودش باشد. حرکت دانشجويی خواه ناخواه به علت ترکيبش، به علت وضعيت جامعه ما، به علت مطالبات برآوره نشده اش، سريع سياسی می شود. حتی حرکت صنفی اش سياسی می شود. محيط های دانشجويی ما بيشتر از اينکه صنفی باشند، سياسی اند. در تمام جاها هم اين طور بوده است اما در کشورهای استبداد زده خيلی بيشتر است. خيلی شديدتر است. جنبش دانشجويی به ميزان زيادی بار فضای سياسی کشور را به عهده می گيرد. حرکت مردم يونان عليه کلنل هايی که حکومت می کردند، توسط دانشجوها صورت گرفت. چنين واقعيياتی سبب شده است که در محيط های دانشگاهی برای کار صنفی اهميتی قائل نشوند. برای نمونه در دوره ما اگر کسی می خواست به وضع بد تغذيه اعتراض کند با مخالفت ساير دانشجويان روبرو می شد با اين استدلال که در جنوب شهر مردم نان ندارند بخورند ما چرا بايد بحث غذا راه بياندازيم. البته دانشجو در آن مقطع امتيازی داشت مثل حالا نبود که به آنها رسيدگی نمی شود. امروز شايد دانشجويان يکی از محروم ترين اقشار جامعه باشند. پس شايد ضروری است خواسته های صنفی بيشتر مورد توجه قرار گيرد. ولی در هر صورت فکر می کنم از اين دو می بايست، تلفيقی صورت گيرد.

 

شما در جنبش دانشجويان ايرانی در خارج از کشور نيز حضور داشته ايد. درباره فعاليت دانشجويان که عمدتا" تحت پوشش کنفدراسيون حرکت می کردند، چه نکاتی داريد؟

-در دوره ما، جنبش دانشجويی در خارج از کشور مشخصات ديگری داشت. اول اينکه يک سازماندهی سراسری و جهانی داشت دوم ملاحظات فعاليت مخفی و نيمه مخفی که در داخل عمل می کرد، در خارج از کشور وجود نداشت سوم اينکه فعاليت های سياسی در خارج از کشور عملا" تابع و گوش به فرمان داخل بودند. من خودم در دوران فعاليت های کنفدراسيون خارج از کشور ، بخش عمده فعاليتم در ارتباط با مسائل دفاعی بود که کنفدراسيون انجام می داد. شايد تا قبل از انقلاب حدود دوازده هيئت به ايران فرستاديم. از اين نقطه نظر، مساله اعتقادات و وابستگی تشکيلاتی افراد مطرح نبود. از هيئتی که برای دفاع از متهمين کاخ مرمر به ايران رفت تا گروه ملل اسلامی تا احمدزاده و بويان تا مجاهدين دستگير شده همه. من در تدارکش شرکت کردم. حتی در دفاع از خود آقای خمينی در سال های ۷۴ و ۷۵ نقش بازی کرديم. من از سال ۱۹۷۲ ديگر در اتحاديه پاريس عضو و فعال نبودم. بعدا" هم کميته ای درست کرديم برای پيشبرد حقوق بشر. اما صرفنظر از اينکه هيئت دبيران کنفدراسيون چه کسانی بودند، در مورد دفاعی با آن ها همکاری داشتيم.

 

در مجموع شما کار کنفدراسيون و جنبش دانشجويی در خارج از کشور را چگونه ارزيابی می کنيد؟

- بنظر من کار کنفدراسيون در ارتباط با ايران بسيار موفق بود. هباهوئی که مد شده عدهای در داخل به علت تبليغات مغرضانه نظام گذشته و جمهوری اسلامی عليه کنفدراسيون راه افتاده است، واقعی نيست. کنفدراسيون از سالهای ۱۳۴۰ تا ۵۵ به عنوان بلند گوی حرکت های اعتراض مردم ايران و مدافع گروه هايی که مواجه با سرکوب شدند، نقش بسيار عظيمی ايفا کرد. به نظر من اهميت فعاليت کنفدراسيون کار ساده ای نبود از استراليا تا آمريکای شمالی تشکيلات ايجاد کردن کار ساده ای نبود. بسيج دهها ناظر بين المللی کار ساده ای نبود.اين ها در شرايطی بودندکه هر حرکتی عليه استبداد حاکم ممکن بود با اخراج از کشور روبرو شود. فعاليت دانشجويان در خارج از کشور در دفاع از حقوق مردم و مقابله با سرکوبگری ها بسيار مؤثر و مفيد بود. به نظر من يکی از نمونه های استثنايی و نادر حرکت دانشجويی در سراسر جهان است. اشکال اصلی آن هم اين بود که فعالين دانشجويی کنفدراسيون را با احزاب و سازمان های سياسی يکی گرفتند و هر گروه تلاش کرد خط سياسی ايدئولوژيک خودش را بر کنفدراسيون حاکم کند. نتيجه طبيعی اين برخوردها منجر به تکه تکه شدن آن شد.

 

شما در رابطه با قدرت و ضعف جنبش دانشجويی در خارج از کشور صحبت کرديد. سؤالی که مطرح است جايگاه اين جنبش است آيا جنبش دانشجويی در جايگاه خودش قرار داشته است؟

- نه جای خودش قرار نداشت. ببينيد من در سال ۱۳۴۴ از ايران خارج شدم. برنامه ام اين بود که دو سال بمانم و برگردم. شرايط فعاليت سياسی و امکان فعاليت علنی در اين جا مرا به رويارويی علنی با دستگاه سرکوب رژيم کشاند به گونه ای که تا سه ماه قبل از انقلاب نتوانستم به ايران باز گردم. اگر امروز با دانشجوی جوانی در خارج از کشور آشنا شوم توصيه ام به او اين است که امکان بازگشت به ايران را از دست ندهد، تا بتواند در متن زندگی سياسی اجتماعی اثرگذار باشد. يکی از دلايلی که انقلاب ايران به چنين سرنوشتی دچار شد، از دست رفتن زبدگانش بود. يک نسل از فعالين دانشجويی به راهی کشيده شدند که دستگاه سرکوب توانست آنها را بسوزاند. در داخل تعدادی کشته شدند و تعداد ديگری شکسته شدند. در خارج از کشور نيز امکان بازگشت دانشجويان سوخته شد. فعاليت سياسی دانشجويان کنفدراسيون به گونه ای بود که امکان بازگشت را از بين می برد. و اين يک ضعف بزرگ است. من اين که ۳۵ سال از ۴۲ سال کار سياسی ام را در خارج بوده ام، برای خودم يک شکست می شناسم. من امروز چنين می انديشم احمد سلامتيان ساکت و دهن بسته در بازار و خيابان های اصفهان تاثيرش از احمد سلامتيان که صد تا امکان رسانه ای دارد، بيشتر است.

 

جنبش دانشجويی پس از سرکوب ۱۸ تير ۷۸ دوباره سربرآورده و فضای سياسی جامعه را تسخير کرده است. شما به اين جنبش چگونه نگاه می کنيد و برای تداوم آن چه ملاحظاتی را مفيد می دانيد؟

- حرکت دانشجويی امروز در دو يا سه مرکز محصور نيست، سراسری است. در ايران کمتر خانواده ای است که با مسئله دانشجو و مسائل دانشجويی سر و کار نداشته باشد. امکانات ارتباطی و رسانه ای نظير کامپيوتر، اينترنت، راديوهای مختلف و نشريات پيوند بخش های مختلف را برقرار می کنند وضعيت به گونه ای است که موضع گيری های سياسی و اجتماعی و حتی صنفی دانشجويی به راحتی می تواند سراسری شود و اين بسيار مهم است که دانشگاه در سراسر کشور يک نوع عمل کند. اما نگرانی من اين است که در تعارض بين سرعت و تداوم، سرعت بيشتر از حد برجسته شود. اين مشکل تاريخی است. مشابه آب و هوای کشور است، کشور ما بادهای تند و خشک سالی های دراز مدت دارد. حرکت های اجتماعی اش هم تند است. بعد دوران های سکون دارد. از شهريور ۲۰ تا کنون ۶۲ سال می گذرد. در اين مدت ما دوره های کوتاهی داشتيم که فعاليت دانشجويی چشم گيری وجود داشته است. گفته می شود ناشی از سرکوب است. اما کم کم به اين نتيجه رسيده ام که سرکوب و اختناق يکی از همزادهای طبيعی فعاليت سياسی در کشور ماست. پس يک عنصر ثابتی است که می بايست آن را برای عمل مان محاسبه کنيم. با در نظر گرفتن اين مساله يکی از عمده ترين ملاحظات جنبش دانشجويی بايد استمرار بخشيدن به فعاليت خودش و حفظ حيات خودش باشد. بايد از کشيده شدن به ميدان هايی که امکان سرکوبشان سهل تر است، بپرهيزد. بخش عمده حاکميت در ايران منتظر فرصتی است برای قلع و قمع کردن فضای باز بحث و گفتگو. اما امروز حکومت توانايی اين را ندارد که جلو ارتباط دانشجويان با يک ديگر و ارتباط بين المللی اشان را بگيرد. خيلی ها نگران هستند که حکومت فردا اينترنت را ببندد. حکومت ايران نه حکومت تونس است و نه عربستان. رشد جامعه ايران به حدی رسيده است که تحول تکنولوژيک هم ضرورتی شده است که آخوند و غير آخوند قادر نيستند در مقابل آن بايستند. تلاش زيادی کردند جامعه را به عقب بکشانند، شکست خوردند. اما راهی که پيدا کردند راهی است که خامنه ای مطرح کرده، يعنی حاکم کردن رعب و ترس بر جامعه. دانشجو آينده اش برای خود و خانواده اش مهم است. اين بدل به يک فشار اجتماعی سنگين می شود برای دور کردن او از کار سياسی.

نگرانی ديگرم کشيده شدن جنبش دانشجويی به عمل زدگی است. من معتقدم آن حرکت دانشجويی موفق خواهد شد که بتواند بين عمل سياسی خود، توليد فکرش و گسترش سازماندهی خودش و انتقال تجربه اش به نسل بعدی دانشگاهی تلفيق منطقی ايجاد کند. ۱۰ روز تظاهرات و تحصن در کشوری مثل ايران و تداومش کاری است بسيار عظيم. می بايست اين تجربه از تيغ سرکوب در امان بماند. به همين خاطر بايد توجه کند که اگر مجموعه تناسب قوای اجتماعی او را به جايی می کشاند که هزينه های حرکت را به دوش کشد، نبايد به آن تن دهد. حفظ جان نيست. حفظ يک قشر اجتماعی و تجربه اجتماعی است. حفظ يک حرکت اجتماعی است. بويژه اينکه ما با مشکل انتقال تجربه روبرو هستيم. اين جاست که من می گويم جنبش دانشجويی بايد بتواند بر يک ضعف ديرينه خود غلبه کند يعنی پرداختن به بررسی و جمع بندی حرکت خود.

مشکلی که وجود دارد اين است که حکومت جنبش دانشجويی را يک حرکت معترض به حکومت نمی داند. آنرا به عنوان بديل حکومت و آلترناتيو حکومت در نظر می گيرد. يکی از بيچارگی های ما اين بوده که عده ای اهل جهل نام خودشان را علما گذاشتند. اولين کاری که کرده اند رقيب خودشان را در علم نو و مدرن پيدا کرده اند. بی جهت نيست که قبل از انقلاب روحانيان در دانشگاه متحصن می شوند و سپس تا امروز دانشگاه را اشغال کرده اند. آنرا تبديل به نمازخانه کرده اند. چون دانشگاه را بديل خود می دانند. ممکن است برخی از نيروهای خارج از حکومت نيز به دانشگاه از نظر بديل بنگرند. با جنين نگاهی است که جنبش دانشجويی به جای جريانات سياسی نشانده می شود.