چهارشنبه ۲۷آذر ۱۳۸۱- ۱۸ دسامبر ۲۰۰۲

تحولات پس ازسپتامبر و رويکرد اصلاح طلبان ايران

نقدی بر نظرات آقای کيانوش توکلی

 

مهرزاد وطن آبادی

آقای توکلی درسايت اينترنتی عصر نو ، ۵ مقاله ارائه کرده است که در اولين مقاله ، در آغاز به شرح و تفسير جهانی شدن ، ابعاد متفاوت و جنبه های گوناگون آن و تبين مخالفين آن پرداخته است و در ادامه به احزاب چپ و کمونيست نگاهی کوتاه افکنده تا نشان دهدکه چه سان اين احزاب به علت اينکه شناخت درست از تاريخ کشور و روانشناسی مردم نداشتند و اين عدم شناخت تا بدانجا دامن گسترانيد تا همواره خط مشی آنان با جامعه هم خوانی نداشته باشد. بنابراين با فروپاشی اردوگاه واقعا موجود احزاب به ورشکستگی سياسی رسيدند. توکلی همچنين می نويسد بعد از از فروپاشی اردوگاه واقعا موجوداحزاب چپ و دمکرات ايران با کناره گرفتن و با رد کمونيسم ، ذيل شعار جهانی فکر کنيم و ملی عمل نمائيم به صحنه سياسی باز گشتند و سعی نمودند تاتوجه خود را به واقيعت های جامعه معطوف سازند. ولی برخی از اين احزاب چنان به مسايل داخلی و ملی پرداختند که نهايتا به پشتيبانی کامل ومطلق از اصلاح طلبان دينی رسيدند. ولی سپس می افزايد اين احزاب در عين حالی که خود را سکولارمی دانستند کماکان از حمايت اصلاح طلبان دينی در يغ نورزيدند و همين امر باعث شدتا در وضيعتی گرفتار آيند که قادر به درک روشنی از روند جهانی شدن و تحولات پس از ۱۱ سپتامبر نباشند و در نهايت ماحصل آن راهم بحران ملی ايرانيان می داند که ناشی از ابتلابه سياست زدگی بوده است.

در همين راستا بايدعنوان کنم که کارل مارکس زمانی گفته بود "انسان ابتدا بايد تاريخ را بفهمد تا قادر به ساختن آن شود" بنابراين بايد باور کرد مادام که پديده جهانی شدن را نشناسيم و عناصر مثبت و منفی آنراآناليز و تحت بررسی قرار ندهيم قطعا قادر ورود به عرصه اظهار نظر در باره آن نخواهيم بود.

قطعا جهانی شدن تنها يک واژه جذاب و زيبا و لغتی دهن پر کن نيست و انسان کنونی نيز نمی تواند آنرا ناديده بگيرد.بايد خاطر نشان نمود که گسترش سريع ووسيع واژه جهانی شدن عليرغم قدمت پانصد ساله (۱) آن حکايت از اهميت موضوع دارد. صاحب نظران سياسی عنوان می کنند آنچه "جهانی شدن" را اعتبار بيشتری بخشيد و وزن آن را بالا تر برد سقوط شوروی و فروپاشی اردوگاه سوسياليسم عملا موجود بود. چرا که اکنون هيج مجموعه کشورهای قابل توجهی در برابر اين پديده قرار ندارد. بنابراين جهانی شدن و گسترش آن می تواند علل سقوط اردوگاه سو سياليسم را به خوبی تفسير نمايد، چرا که اتحاد شوروی سابق و کشورهای بلوک شرق از بعد از دهه هفتاد عليرغم تاکيد روی دولتی نگهداشتن موسسات اقتصادی و صنايع سنگين قادر به رقابت با اقتصادالکتريکی جهان نبودند و کنترل های فکری و فرهنگی که پايه اقتداردول کمونيستی بود نيز قادر به به بقا در دوران ارتباطات جهانی نبود. نکته جالب تر اين است که هم اکنون مخالفان جهانی شدن بيشتر به جريان چپ سنتی گرايش دارند که اين پديده را تنها حرف های توخالی دانسته و آنرا افسانه ای بيش نمی پندارند. ليکن واقيعت حاکی از آنست که امپراتوری جهانی يا روند جهانی شدن از ۲۰ سال قبل و پس از فروپاشی ارودوگاه سوسياليسم شتاب حيرت انگيزی به خود گرفته است و اين روند در ساختار شکل گيری اقتصاد شبکه ای ، انحصاری شدن بازار جهانی توسط شرکت های چند مليتی و فرامليتی ، همواره بر آن بوده است که تا در زندگی روزمره مردم ، معيار های جهانی تاثير گذار را وارد نمائيد و از سوی ديگر باعث گرديده است تادر پرتو اين پديده ، بظاهر تداخل و آميزش با فرهنگهای گوناگون را بوجود آورد. بد نيست با اين جمله مبحث جهانی شدن را بپايان برسانم که جهانی شدن با همه دستاوردهای آن هنوز تا تحقق اتوپيای خود که هماناجهانی يکدست می باشدفرسنگها فاصله دارد.

 

در باره سکولاريسم ، اسلام سياسی و..

رفيق کيانوش در قسمت دوم مقاله نکاتی در باره سکولاريسم ، اسلام سياسی و... را مورد بررسی قرارمی دهد و اشاره گذرا به جنبش رفورماسيون تحت رهبری مارتين لوتر المانی و کالون سويسی می نمايد که موجب گسترش مذهب پروتستان گرديد و بعد از جنگی ۳۰ ساله با کاتوليک ها موفق به جدايی سيستم حقوق مدنی و دينی شدند.

آنچه در زمينه سکولاريسم می توان گفت که کيانوش تمام رخدادهای تاريخی در مسيحيت را می پذيرد ولی در مورد اسلام ، ذره ای از نگاه تاريخی بهره نمی گيرد و صرفا خود را در چهارچوب نگاه سياسی محصور می نمايد، چنانچه با تمسک به نوعی اراده گرايی در صدد است تا جنبش اصلاحی در حوزه اسلام را ناديده و ياکم اثربگيرد. رجعت به تاريخ اسلام حاکی از آنست که از قرن سوم هجری شاهد دو چالش و دو تفکر در اسلام هستيم که تجلی آنرا در معتزله و اشاعره می توان عنوان کرد که اولی راسيوناليست و از اصحاب تعقل و دومی اهل حديث و خبر(۲) و اين روند ادامه دارد تا به متمکلمين و اشراقيون در قرن سيزدهم قمری ميرسد. باز شاهدآن هستيم که اشراقيون راه علم و معرفت را بحث برهان ، استدلال و تعقل می دانستندو متکلمين همين روش را منها بر مباحث دينی انطباق می دادند.(۳) چنين چالشی کماکان ادامه می يابدتا مشروطيت فراررسيد و در اين برهه از زمان فرهنگ سنتی را فراهم می آورد که در تداوم خودبدين جا می انجامد که شاهد آن هستيم . امروزه ايران جامعه ای است که بسرعت ميل به تغير دارد. جامعه ای که سيستم سياسی آن تحت هدايت گروههای نهايتا مذهبی قرار داشته و دارد. البته عليرغم روند سريع نوسازی در ايران باز شاهد يک بخش بازدارنده و کنترلی هستيم که ذيل جناح محافظه کاران يا سنت گرايان دينی گرد امده ند. ولی با همه اين اوصاف روندمذکور در پرتو تلاش نوانديشان دينی يا اصلاح طلبان حکومتی ، سمت حرکت به سوی مدرنيته را آغاز کردند. طبعا در پرتو چنين روندی تا چند سال ديگر اثری از جامعه ای که اکنون در اذهان جهانيان شکل گرفته وجود نخواهد داشت.

امابايد ازيک نکته غافل نبود که يکی از دلايل کندی رفرم دينی در اسلام، علل درونی ساخت دينی است که تبلور آن در ممانعت روحانيون سنتی و بنيادگرايی امروزی و يا اشاعره ديروز می توان ديدکه هر گونه حرکت اسلامی در حوزه دين را به سهولت پذيرا نمی باشد و همين امر باعث گرديده تا رفرم دينی از سرعت مطلوب بر خوردار نگردد ولی با همه موانع و مخالفت ها هر گز حرکت رفرميستی متوقف نگرديده است.اگر چه در برهه هايی در اثر اعمال روحانيون سنت گرا هر حرکت نوانديشی تحت عنوان بدعت، زندقه و کفر سر کوب شده يا همچون ملاصدرا ناچار گوشه گيری و يا چون مير داماد، کم گوی مغلق گويه صورت گرفته شده است.

قعطا اگر چنين سر کوبهای از ناحيه کاتوليک های اسلامی صورت نمی گرفت ، رنسانس نه در غرب که در شرق و در کرانه های فرات و ايران زود تر اتفاق می افتاد. از عقبه تاريخ به مشروطيت بازگرديم که چه سان رو حانيون متاثر از موج نوانديشی دينی در صدد ورود به ساخت سياسی هستند و تمايل به تسخير قدرت سياسی را دارند. وقتی از آخوند خراسانی از روحانيون عصر مشروطه می پرسندکه چرا و به چه انگيزه ای رهبری نهضت مشروطه را عهدار شدند؟ پاسخ می دهد در زمان و عصر ما در آستانه تحول است و دير يا زود تحولات اجتماعی رخ خواهدداد و عالمان دينی مدعی رهبری جامعه اسلامی هستند. يابايد با بر خورداری از اصول امروزه زمام فکری را بدست گرفت يا از ادعای خودصرف نظرکردو اين مهم را به ديگران واگذارد. اين فاکت تاريخی را قيد کردم تا مکمل نظريه رفيق توکلی مبنی بر نقش محوری و تعين کننده نخبگان دينی در چهار بر امد سياسی اجتماعی تاريخ معاصر باشد.

عنوان می شودکه جامعه ايران با دو مشکل مدرنيته و سکولاريسم روبرو است . تائيد اين اصل مبتنی بر درک و بر داشتی سطحی از وقايع ايران است . مطالعه و بررسی شرايط در ايران حاکی از آنست که بويژه بعد از انقلاب و خصوصا بعد از دوم خرداد۷۲ اقداماتی نظير برنامه های جامعه مدنی ، مردم سالاری ، حاکميت قانون و..... گشودن پنجره روابط به سوی جهان و برخورداری از تاثيرات جهان ، حاکی از پاسخ به اين پرسش آزار دهنده بود که حکومت دينی با تنوع معاصر چه بايد بکند؟

شواهد عملکردحکومت دينی ، بايد نخبگان سياسی را متوجه آن سازد که جامعه از خلال اين تحولات و تحولات ديگر در زندگی اجتماعی آحاد مردم ايران ، رشد رقابت و تعارض بر سر تفسير نهادهای رسمی و غير رسمی است . رو حانيون سنتی نقش خود را در رقابت با شمارزيادی از روحانيون نو انديش در چالش می بينند، چنانچه می توان گفت امروز آرامش سياسی يکدستی در اين ميدان حاکم نيست. هرچند برخی از روحانيون سنتی اصرار دارند که اسلام نسبتی با دمکراسی و مدرنيته ندارد و از بر خوردتمدن ها سخن می رانند، اما در ميان روحانيون نوانديش شاهد آن هستيم که در صدد هستند دين خودرا با مفهوم دمکراسی ، آزاديهای مدنی ، نقش قانون و رابطه با غرب سازگار سازد که می توان از آنها به عنوان ليبراليستهای اسلامی و نئومدرنيتسها ياد کرد. البته نبايدغافل بود که در اسلام سياسی بحث بر سر قبول يا نفی ، در نتيجه نيست بلکه مساله به شکل ديگری مطرح بوده و هست چرا که الزامامخالفتی با مقوله مزبور صورت نمی گيردبلکه نوانديشان دينی تحول و ترقی را نه با سپری کردن آن به شيوه مدرنيسم غربی ، بلکه با چشم انداز يک شيوه مذهبی خواستار می باشند که البته چنين موضوعی ازنظر تئوريک قابل دفاع است ولی از نظر پراتيکی به لحاظ عدم وجود تجربه کافی و الگوی مشخصی جای بحث و بررسی بيشتری دارد چنانچه در حوزه سياسی هم اکنون اپوزيسيون در گير با ان می باشد و رفيق کيانوش از ان به عنوان و حشت اصلاح طلبان دينی از دمکراسی ياد می کند.

سکولاريسم و جنبش دوم خرداد محور عمده ديگری است که رفيق توکلی بر شمرده است وبر مبنای بر آورد عينی خود مبتنی بر پذيرش رهبری مذهبی توسط نيروهای سکولار عنوان نموده است که نخبگان دينی حاضر در نهادهای دينی ايران ميدان دار مبارزه سکولاريستی هستند. قطعا غير از اين نخواهد بود چرا که جنبش رفورماسيون مسيحی از درون نهاد کليسا و از طريق لوتر کشيش صورت گرفت بنابراين نخبگان دينی حاضر حامل نقش عمده ای در ايفای چنين مهمی هستند و نخبگان سياسی و افکار عمومی نيروی کمکی و عامل نيروی هستند که در همين راستا از بعد از دوم خرداد شاهدشتاب بيشتری هسنيم . تلاشی که از معتزله نيرو گرفت و در انقلاب مشروطيت آغاز شد و به روندی انجاميد که در اين برهه از زمان شاهد آن هستيم که دين مداران و بخشی از نخبگان دينی در عين اينکه دل در کمند قدسی دارندليکن پای در رکاب مرکب عرفی نيز گذارده اند و در صدد بر آمدند تا ناکارکردی های اسلام را در شرايط جديد جبران کنند که از آن می توان به عنوان سکولاريسم يا عرفی شدن دينی ياد کرد. روندکی که با ميل بسوی مدرنتيه و قدسی زدايی و يا افول نقش مذهب در سپهر اجتماعی را اغاز کرده تا افتراق يابی ساختاری يا تمايز نهادهای دينی از ساخت سياسی را در نوردد و تابر عرش عرفی شدن گام فرو بر گذارد. و مصداق چنين رويکردی را می توان در نهاد مجمع تشخيص و مصلحت نظام بر فراز شورای نگهبان يافت که دراين نهاد مصالع ملی (البته بر مبنای درک و ظرفيت نخبگان دينی) بدون هيج قيد و بندی توط عرف عقلای قوم تعين می شود که خود گويای شکل عملی و نهادينه دخالت عنصر عرف در سازو کاردولت عينی است.

پس سکولاريسم يک بازی همه ياهيج ميان نيروهای مولد علم و تکنيک از يکسو و نيروههای پابر جای دين از سوی ديگر تلقی نمی شود. بنابراين ادعای کيانوش در زمينه طرح ادعای جعلی بودن سکولاريسم اسلامی پذيرفته نبوده و حاکی از نگاه سياسی و نه تاريخی ولی می باشد.

 

جنبش دوم خرداد، ۱۱ سپتامبر، ايجاد دولت سکولار در ايران

قلم فکر آقای توکلی می جوشدو می خروشدواز تيتر قسمت اول جهانی شدن و تحولات پس از سپتامبر در رابطه با ايران ، پلکانی می سازدتا پس از صعوداز آن بر تخته پرش سکولاريسم و اسلام سياسی گام بنهد ، تادربحر طويل تاثيرات تحولات پس از ۱۱ سپتامبر در روسيه ، عربستان ، اتحاديه اروپا به کرانه ايران دست يازد و عنوان کند" بعد از ۱۱ سپتامبر حکومت اسلامی مشروعيت خود راچه به لحاظ داخلی و چه به لحاظ بين المللی از دست داده است ...حکومت اسلامی نشان دادکه بهيج وجه استعداد درک شرايط جديد تحولات جهانی و منطقه ای را در رابطه با ۱۱ سپتامبررا ندارد" در ادامه رفيق می افزايد" بنظرمی رسد که اپوزسيون جمهوريخواه و چپ های ايرانی متوجه اين تغيرات نيستند، گويا همچنان در فضای قبل از ۱۱ سپتامبر تنفس می کنند"

بر مبنای چنين بر آورئهای اتهام گونه و خلاف واقيعت بر عدم مشروعيت حکومت و عقبماندگی اپوزيسيون جمهوريخواه از جريان تحولات جهانی به يکباره دست نياز به سوی امکانات بين المللی دراز می کندتا در پرتو چنين امکانی "برکناری يکباره دستگاه ولايت فقيه و استقراريک دولت سکولار"(۴) را عملی سازد.مضاعف بر آنکه با شماتت اپوزيسيون جمهوريخواه و چپ های ايرانی که خود را از چنين نعمتی (امکانات بين المللی) محروم ساخته اند، بر سر آنان فرياد بر می آوردکه تقويت روشنفکران دينی و تمکين به شعار مردم سالاری در يک مبارزه صد در صد مسالمت آميز منتهی به جامعه مدنی جز دل خوشی ساده انگارانه نيست و اپوزيسيون جمهوريخواه را مانعی در راه ايجاد يک آلترناتيو سکولارمی داند!

اما در اين زمينه بايد خاطرنشان نمود که بعد از حمله ۱۱ سپتامبر ، امريکا بطور تلويحی اعلام نمود که به تغير نقشه سياسی در منطقه حساس خاورميانه می انديشد. آمريکا از يک سوبه خوبی ميداند که در شرايط بوجود آمده پس از ۱۱سپتامبر روابط منطقه ای و جهانی آنچنان دگرگون شده استکه ايستادگی در برابر اصلاحات در ايران ممکن است خطرات بسياری را متوجه آمريکائيان نمايد.

اين يک واقيعت انکار ناپذير است که حتی راديکالترين اعضای تيم جمهوريخواهان وجرج بوش پسر نمی تواندبه راحتی روند هر چند کند اصلاحات سياسی در ايران را ناديده بگيرد. به نظر من اگر رونداصلاح طلبی در ايران وجود نداشت و اصلاح طلبان حکومتی در ساخت سياسی نبودند، آمريکا شايد پيش از چاره جويی برای رژيم عراق ، به راحتی معادلات منطقه را به صورت ديگری طراحی می کرد، اماتبلور اراده مردم در جريان اصلاح طلبی و ميل به تحول و ترقی دست سياستمداران آمريکا و کاخ سفيد و نظاميان پنتاگون را بسته است تا بتوانند به مثابه وجهی از امکانات بين المللی در خدمت روی کار آمدن دولت سکولار در ايران قرارگيرند.ناگفته پيداست که آمريکا در عين دارا نبودن استراتژی مشخص و روشن در قبال ايران پيش از آنکه بنابه خواسته رفيق کيانوش بتواند در خدمت بر کناری به يکباره ولی فقيه و استقرار يک دولت سکولار در ايران قرار گيرددر صدد آن نيست که خود را از حضور دولت اصلاح طلبان ايران محروم سازد. بنابراين تاکتيک ارائه شده توسط توکلی جهت اپوزيسيون مبتنی بر استفاده از تضاد دنيای غرب با حکومت اسلامی در جهت ايجاد يک دولت سکولار محتوم به نتيجه مطابق با مشی اصلاح طلبی نخواهدشد.

 

واما در مورد برآورد:

در خصوص اينکه حکومت اسلامی بهيج وجه استعداد درک شرايط جديد دررابطه با ۱۱سپتامبر را ندارد،لازم است بپرسم که حکومت اسلامی يکپارچه فاقد چنين استعدادی است؟ يا بخش مخالف اصلاحات آن؟ شايد چنين انتسابی به جمهوری اسلامی در کنار ادعای فاقدمشروعيت داخلی و بين المللی جمهوری اسلامی سهو و اشتباه باشد، متاثر از درک و شناخت اندک او از رويدادهای جاری جامعه ايران باشد. اميدوارم که نشانه ای از آغازروند جدايی ولی از مشی اصلاح طلبی نباشد. بايد مطرح سازم که جنبش اصلاح طلبی ايران نه در چالش با جهانی شدن که دقيقا با مقتضيات جهانی شدن بويژه تحولات بعد از ۱۱ سپتامبر هماهنگی دارند. در اين زمينه مصاديق بسيارند که بخاطر اطلاع همگان از ان درمی گذرم .

دقت در شعارهای جنبش اصلاحات و از طرفی موضع گيری رئيس جمهوری و پارلمان ايران به شرايط جديد و جهانی شدن و تحولات بعد از سپتامبر، را با اين واقيعت آشناتر می سازدکه در عين واقعی بودن همسويی با تحولات اقتضايات جهانی ميل به همسويی با تحولات جديد بعد از حمله به بر جهای دوقلو و اشتياق به تحقق مردم سالاری ، توسط اصلاح طلبان روزآمد و جهان نگراست . بنابراين ادعای رفيق توکلی در خصوص مذبو حانه بودن تلاش اصلاح طلبان نه تنها بدوراز انصاف است بلکه دقيقا تکرار موضع منتقدين و مخالفان اصلاحات می باشد که در صورت اصراربر چنين موضعی بايد گفت چشم دوختن به اهرم امکانات بين المللی يا طرح هرگونه مطالبات ، حداکثر مساوی با چشم بستن بر واقيعت تاريخی و انگارنقش اصلاح طلبان حکومتی است که در اين صورت فرجام چنين تحليلی در خدمت استبدادخواهد خواهد بودو بس.

 

پی نوشت:

۱ جهانی شدن الگوی اقتصادی سياسی کاپيتاليستی است که پس از فروپاشی اردوگاه سوسياليسم با سرعت هرچه تمامترجهان را در نورديده است . البته موضوع بخشی از روند تاريخی پانصد ساله است که خاستگاه آن به تاريخ کشف قاره جديد بازمی گرد که آن موقع روند استعماری و تبليغ جهانی آئين مسيحيت راه را برای گسترش افکار و شيوه زندگی غربی همواره کرد تا برای اين زندگی بازارهايی ايجادنمايد.

۲ برخی بررسی ها در باره جهان بينی ها و جنبش های اجتماعی ايران (احسان طبری) صحفه ۱۹۴

۳ رجوع شود به صحفه ۳۷۹ ماخذ بالا

۴ کار شماره ۲۹۰ صحفه ۸