سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۱- ۱۰ دسامبر ۲۰۰۲

گفتگوی فرنگيس حبيبی بارضا عليجانی و محمد اعظمی

جايگاه و رسالت جنبش دانشجوئی ايران

راديو بين المللی فرانسه ( RFI) يکشنبه۰۸.۱۲.۲۰۰۲

برنامهء زمينه ها و زمانه ها

فرنگيس حبيبی:

۴۹ سال از شانزدهم آذر ۱۳۳۲، از روزی که ۳ دانشجوی دانشکدهء فنی دانشگاه تهران به ضرب گلوله نيروهای انتظامی حکومت وقت کشته شده اند، می گذرد. از آن زمان، اين روز که « روز دانشجو» نام گرفته است، نماد حضور گريز ناپذير دانشجويان در صحنه زندگی سياسی و اجتماعی است. حضوری که حثی اگر با نگاه يک ناظر خونسرد و بيگانه به آن نظر انداخته بشود و با کمک جداول و منحنی های آماری ميزان افت و خيزهای آن سنجيده شود، باز هم سماجت آن شگفتی می آفريند. گوئی ميز و نيمکت دانشگاه، فصل به فصل خاطره و خاصيت دانشجوئی را به باشندگان، در پشت ميله های دانشگاه منتقل می کند. گفتم پشت ميله ها. اگر به عکس های گردهمائی های ديروز دانشگاه تهران توجه کنيم، می بينيم که اين ميله ها، تنها دو فضای جغرافيائی، دانشگاه و خيابان را از هم جدا نمی کنند. بلکه بيانگر حدفاصل ميان دو يا چند زبان ، خواست و نيروی اجتماعی هستند. حضور اتوبوس هائی که نقش حائل و مانع را بين دانشجويان و مردم کوی و برزن بازی می کردند و البته حضور نيروهای انتظامی، پليس و لباس شخصی ها نشان می دهند که حرف دانشجويان و نفس آنها نبايد به بخش های ديگر جامعه برسد. پرسش اين است که اين حرف چيست و خاصيت اين نفس کدام است؟ در زمينه ها و زمانه های امشب در ۲ گفتگوی جداگانه با آقايان رضا عليجانی سردبير نشريه توقيف شده « ايران فردا» و محمد اعظمی عضو شورای مسئولين سايت اينترنتی « عصرنو»، در بارهء جايگاه و رسالت جنبش دانشجوئی ايران، ويژگی های امروز اين جنبش و ارتباطش با ديگر بخش های اين جامعه، پرسش هائی مطرح کرده ايم. ابتدا از محمد اعظمی پرسيده ام جايگاه و خواست های جنبش دانشجوئی به نظر او کدامند؟

محمد اعظمی:

قبل از پاسخ به سئوال شما دوست دارم يادی کنم از سه جان باخته ی روز ۱۶ آذر قندچی، بزرگ نيا و شريعت رضوی و همه ی دانشجويانی که يا جان باختند يا در زندان ها در مقابل فشار ناملايمات قرار دارند و همچنين آن دانشجويانی که در بيرون از زندان راه آنها را ادامه می دهند و از آنان دفاع می کنند. اما در پاسخ به سئوال شما، لازم ميدانم بگويم که جنبش دانشجوئی در کشورهای مختلف، ويژگی های متفاوتی دارد. در کشور ما هم، پاسخ فعالين و سازمان های سياسی به اين ويژگی و مسائل جنبش دانشجوئی متفاوت است. از نظر من برای شناخت جايگاه و رسالت جنبش دانشجوئی، توجه به چند مسئله اهميت دارد. اولين مسئله اين است که دانشجوها، جزء يک قشر و طبقه تعين يافته ای نيستند. دوران دانشجوئی موقت و گذراست و به همين خاطر اين جنبش نمی تواند برنامه و تئوری داشته باشد. دوم ، از آنجائی که از قشرها و طبقات مختلف اجتماعی آمده اند، از بالاترين تا پائين ترين لايه های اجتماعی، در بين دانشجويان وجود دارد. از مليت های مختلف در اين جنبش وجود دارد. اين تنوع جنبش دانشجوئی را ناگزير می کند برای رشد خود به دمکراسی تکيه کند. سوم اينکه دانشجويان به لحاظ تاريخی در طول حياتشان پيشرو حرکات سياسی و تحولات اجتماعی بودند. امروز اين نيرو اثرگذارتر شده، هم بلحاظ کمی و هم کيفی. بلحاظ کمی، حالا، شايد حدود بيش از يک ونيم ميليون دانشجو داريم که تا اقصی نقاط روستاها هم حضور دارند. بلحاظ کيفی هم، بدليل ترکيب جوانشان، وابستگی نداشتن شان، آرمان خواه بودنشان، جسارت دارند و محافظه کاری شان کم است. خود اينکه، جمع هستند، به اينها جسارت می دهد و امکان بيان خواسته هايشان را هم می دهد. و اين البته، اين خطر را هم دارد که توقع و باری بر دوش اين ها می گذارند، بيشتر از ظرفيت اينها باشد. من باتوجه به اين سه ملاحظه ای که طرح کردم، فکر می کنم که جنبش دانشجوئی دو رشته خواست دارد. يک رشته خواست هائی است که مربوط به درس و دانشگاه و شرايط زيستی دانشويان است که اصطلاحا در مقوله صنفی جای می گيرد. يک رشته ديگر خواست هائی است که به حوزه فکر برمی گردد. دانشجو چون با دانش، با علم و با فکر سروکار دارد، نيازمند فضا و شرايطی است برای تبادل نظر، برای گفتگو و ديالوگ. برای بحث و تحقيق. يعنی نوع فعاليتش نيازمند يک فضای باز سياسی است. نوع فعاليتش، او را استبداد ستيز می کند و مسئلهء نقد قدرت را در دستور کارش قرار می دهد. اينکه، اين دو رشته وظيفه چگونه تلفيق شوند، به نظر من اين عملکرد قدرت حاکم است که بار هر کدام ازاين رشته وظائف را سنگين تر يا سبکتر می کند. امروز حکومت به دليل عملکردش، خواست رشته دوم دانشجويان که در حوزه سياسی است، را برجسته تر کرده است.

فرنگيس حبيبی:

رضا عليجانی به شرايط امروزين جنبش دانشجوئی نسبت به چند سال گذشته و حرکتی که بسوی استقلال می پيمايد، نظر دارد. حرکتی که خالی از پيچيدگی و ابهام نيست.

رضا عليجانی:

جامعه ايران، جامعه بسيار جوانی است. بيش از ۸۰ در صد جامعه ايران، زير ۴۰ سال سن دارند. طی ساليان پس از انقلاب، در حاليکه جمعيت ايران دو برابر شده، تعداد دانشجويان دانشگاه های ايران ۲۰ برابر شده است. البته اين را هم بايد توجه کنيم که همه جوانان ايرانی دانشجو نيستند و همچنين، هم بين جوانان و هم بين دانشجويان، تکثر و تفاوت بصورت يک طيف وجود دارد. اما آنچه که امروزه ما شاهدش هستيم اين است که جنبش دانشجوئی ايران از رکود يکی- دو ساله اخيرش خارج شده است. البته اين خروج از رکود، بر اثر يک شوک بيرونی بود، نه يک ديناميزم کاملا درون جوش. و يک تلفيقی بين نسل قبل از تحکيم[وحدت] و جنبش دانشجوئی و ورودی های ۸۱ که حافظه چندانی از ماجرای ۱۸ تير هم ندارند، اتفاق افتاد. در مجموع می شود گفت الان تحکيم وحدت و جنبش دانشجوئی دارد دوران استقلال خودش را طی می کند. ميتوانم بگويم، دوران استقلال و سرگشتگی. از يک طرف دارد از جناح های درون حاکميت و گروه های سياسی مستقل می شود. در حالی که در دوران پس از انقلاب، جريان انجمن های اسلامی و تحکيم وحدت، يک جريانی بود که در دست جريان چپ داخل حاکميت يا به اصطلاح جريان خط امام بود و سيری را که اون جريان طی می کرد، نيروی دانشجوئيش هم در داخل دانشگاه طی می کرد. اما در ساليان اخير بتدريج به نقد اصلاح طلبان رسيدند و احساس می کنند که از سوی آنها، برخورد ابزاری با اينها صورت گرفته، که حالا اين نقد هم قابل ارزيابی است. از طرف ديگر، علاوه بر اين استقلال جوئی که در رابطه با جنبش دانشجوئی نسبت به جناح های سياسی بويژه اصلاح طلبان درون حاکميت وجود دارد، يک حالت سرگشتگی هم الان در اين جنبش وجو دارد. هم در استراتژی شان که استراتژی معينی ندارند، هرچند مفاهيم مختلفی مطرح می شود. همچنين در شعار محوريشان هم تشدد و سرگشتگی وجود دارد، سازماندهی درونی هم مشکل دارند. جدا از اختلافات درون انجمن های اسلامی، کل تحکيم وحدت، هرچند الان تنها تشکل قابل تحمل در اين شرايط در درون دانشگاه هاست و از اين نظر به هيچوجه هم نبايد تضعيف بشود، اما در عين حال، تشکل فراگيری که همه طيف ها را در بر بگيرد، نيست. جدا از اختلافات داخلی که هست. همچنين روی مبانی تئوريک و هويتی شان هم مسئله دارند. اما به نظر می رسد مهمترين موضوعی که الان راجع به جنبش دانشجوئی بايد به آن پرداخت، با يک برخورد واقعگرا، اين است که توان و جايگاه اين جنبش را در نظر گرفت. چون به نظر می رسد يک نگاه هايی از راه دور، شايد اسمش را نگاه تلسکوپی بشود گذاشت. و همچنين نگاه های احساسی در درون وجود دارد که از جنبش دانشجوئی توقع بن بست شکنی اصلاحات و پيش برندگی دارد. در حاليکه به نظر می رسد احساسا توان و جايگاه جنبش دانشجوئی به عنوان يک نيروی تأثير گذار و بازدارنده بايد در نظر گرفته بشود، نه يک نيروی تعيين کننده و پيش برنده. جنبش دانشجوئی در ايران بوسيله نقد اصلاح طلبان و اعتراض به جريان راست، تاثير گذار است و بازدارنده است. اما چون نيروی اصلی و تعيين کننده برای معادلات سياسی کشور نيست، نيروی پيش برنده ای نخواهد بود. هر چند در پيشرفت روند تحولات، روند اصلاحات و به طور عامتر روند دمکراسی در ايران يکی از نيروهای اثر گذار و جدی است. اما نيروی تعيين کننده و پيش برنده نيست.

فرنگيس حبيبی:

اما اين تاثيرگذاری از طريق طرح چه شعارهائی ممکن می شود. اين شعارها از کجا سرچشمه می گيرند، کدام هدف را نشانه رفته اند، چگونه بيان ميشوند و چه بردی دارند؟

محمد اعظمی:

به نظر من امروز جدا از اين و آن شعار، جنبش دانشجوئی ما در جايگاه خودش ايستاده است. دو تا نقطه قوت دارد. اين حرکتی که امروز انجام گرفته، اول اينکه مستقل است. دوم اينکه سنجيده حرکت می کند. سنجيده شعار می دهد. جای خودش قرار گرفته است. من فکر می کنم که چون جنبش دانشجوئی خود را بديل حکومت نمی داند، آلترناتيو را در دستور کارش قرار نداده است، شعارهايی را طرح می کند که خواست نه تنها طيف وسيع دانشجويان، بلکه نيروی وسيعی از جامعه را هم در بر می گيرد. گرچه حتی امروز در ميدان نيستند، ولی از اينها پشتيبانی می کنند. اين برخورد مثبتی است. به نظر من محور اصلی اين حرکاتی که صورت گرفته دفاع از آزادی و فضای باز سياسی است. البته عليه قوه قضائيه و شاهرودی. جنبه های ديگر تا جائيکه من دنبال گرفته ام، بسيار وسيع و عمومی نيست.

فرنگيس حبيبی:

از انتخاب شعارها و برد آنها در سطح جامعه، طبيعتا به اين پرسش می رسيم که چگونه ارتباطی ميان جنبش دانشجوئی و ديگر بخش های جامعه وجود دارد. آيا ارتباطی عاطفی، موسمی است يا موضعی؟ رضا عليجانی سردبير نشريه توقيف شده ی« ايران فردا»

رضا عليجانی:

جنبش دانشجويی يک حزب سياسی ثابت و دارای به اصطلاح اساسنامه و مرامنامه و شعار محوری و شورای مرکزی ثابت و اين مسائل نيست که بتواند برنامه ريزی بکند برای ارتباطات اجتماعی. اين ارتباطات در بستر تحولات اجتماعی خودبخود بوجود می آيد که الان اين ارتباط در ايران خيلی فعال نيست. البته با توجه به اينکه ما تعداد زيادی دانشجو داريم و پس از انقلاب هم به لحاظ طبقاتی متکثر شده، يعنی طبقات متوسط و فرودست جامعه و بخش های روستائی و کشاورز جامعه، فرزندانشان وارد دانشگاه ها شده اند. به تدريج قشر دانشجو تبديل به يک قشر مرجع اجتماعی هم شده است. ما اثرشان را در چند انتخابات در ايران ديديم. اما اين قشر مرجع اثرگذاريش فردی و درون خانوادگی است. يعنی پدر و مادرها و اقوام نزديک، از دانشجوئی که در خانواده و قوم و خويش شان دارند، تاثير می پذيرند. اما اين ارتباط يک ارتباط فعال و منسجم نيست. شايد در دراز مدت بوجود بيآيد. اما ما نبايد اين انتظار را که يک انتظار حزبی است ، از يک جنبش دانشجوئی داشته باشيم. اين ارتباط و انسجام و ارتباط فعال با مردم را. در حاليکه جنبش دانشجوئی سيال است. اين امر گه گاه در عمل اتفاق افتاده است، ولی بصورت ارادی و برنامه ريزی شده نبوده است. بنظر می رسد که جنبش دانشجوئی بايد بهر حال يک کانون مدنی باشد، نه يک نهاد صرفا صنفی . و اين پايه نظری بحث بايد معلوم بشود که آيا جنبش دانشجوئی پايگاهش صنفی است، حزبی است يا مدنی؟ به نظر من پايگاهش مدنی است. نه صرفا صنفی بايد عمل بکند و نه حزبی. اين وظيفه ای است که بايستی نهاد صنفی- سياسی بيرون از دانشگاه بر عهده بگيرند و جنبش دانشجوئی به لحاظ نفرات و سن و تجربه سياسی در اين حد و در حد برآورننده اين توقع نيستند و فکر نمی کنم در آينده کوتاه مدت هم چنين اتفاقی به وقوع بپيونددد.

فرنگيس حبيبی:

حال اين ارتباط جنبش دانشجوئی با ديگر بخش های جامعه، اعم از اينکه فعال يا منفعل باشد، پيشتاز يا دنباله رو باشد، در طول تاريخ جنبش دانشجوئی ايران چه تحولاتی داشته است؟ محمد اعظمی عضو شورای مسئولين سايت اينترنتی « عصرنو»

محمد اعظمی:

من اگر بخواهم به تاريخچه جنبش دانشجوئی مختصرا اشاره بکنم، جنبش دانشجوئی از سال های ۲۳ به اينسو يک دوره اوجی داشت در سالهای ۲۳ تا ۳۲. يک مقطعی داريم از ۳۹ تا ۴۲. يک مقطعی هم داريم از ۴۹ تا ۵۷. و ۵۷ طی دو دوره. يک دوره که گروه های سياسی در ايران حضور داشتند. نيروهای مخالف رژيم و دوره ای که فقط نيروهای طرفدار حکومت اجازه فعاليت داشتند. در اين دوره ها، جنبش دانشجوئی کمتر در جای خودش به وظيفه خودش عمل کرده است. نگاه کنيد! هر موقع که احزاب قدرتمند در جامعه ماحضور داشتند، بشکلی جنبش دانشجوئی وصل شده به آنها. و يک نوع وابستگی داشته به احزاب قدرتمندی که اتوريته ای داشتند. هر موقع که آنها حضور نداشته اند، به جای احزاب نشستند و کار احزاب را کرده اند و عملا نقش بديل قدرت را پيدا کرده اند. من آن چه را می توانم به عنوان تحولی طرح کنم، همين استقلال است که قبلا به آن اشاره کردم. جنبش دانشجوئی بر اساس مجموعه شواهد و قرائنی که منعکس شده است و در اخبار و اطلاعات وجوددارد، مستقل است. چيزی که حتی ۵-۶ سال پيش اينطور چيزی را نمی ديديم. به سمت استقلال می رود. اين يک دستآورد برجسته است. جنبه ديگرش هم که قبلا توضيح دادم خدمتتون، سنجيده عمل می کند. يعنی دارد وضعيت خودش را مستحکم می کند که بتواند با نيروی وسيعتری حول اون شعارهائی که دارد، بسيج کند.

فرنگيس حبيبی:

با وجود ارزيابی مثبتی که محمد اعظمی ابراز کرد، در ۲-۳ سال اخير در گوشه و کنار شنيده می شود که دانشجويان و جوانان غيرسياسی و يا حتی ضد سياسی شده اند. طبيعتا اين پرسش پيش می آيد که دانشجويانی که شور و فعاليت و پايداری خود را ديروز نشان دادند، تا چه حد معرف و نماينده کل جمعيت دانشجو و جوان ايرانند.

رضا عليجانی:

اگر تجربه تاريخ را ببينيم، خوب هميشه اقشار فعال سياسی در همه صنوف و طيف ها در اقليت بودند. معمولا در فضای باز، يک بدنه و هوادار گسترده پيدا می شود. در فضائی که يک مقدار بسته می شود، اين بدنه ضعيف و لاغر می شود. جنبش دانشجويی هم از اين ماجرا مستثنی نيست. خوب، انتخابات هايی که الان در انجمن ها صورت می گيرد، در صد مشارکتش نسبت به ساليان گذشته، يعنی ۷۶ تا ۷۸ پائين تر آمده است. اين يک واقعيت عينی است. بخشی از نيروهايی که آزاد و فعال شدند در سال هاي۷۶ تا ۷۸، الان به جای حوزه سياسی، در حوزه های اجتماعی، ادبی، هنری و امثالهم فعال شده اند. کاملا باصطلاح به زندگی شخصی و درسی و صنفی باز نگشتنه اند. آن سوی ماجرا هم، مسئله اتفاقات دو هفته اخير است که نشان می دهد هر موقع در ايران فضای بازی ايجاد شده است، مثل شهريور۳۹ تا۴۲، ۵۷ تا ۶۰ و اخيرا ۷۶ تا ۷۸، نسيم آگاهی در سطح جامعه وزيدن گرفته و بذرهايی شروع به رشد کرده اند. که اين بذرها، بخش مهمی از آنها ديگر نمی سوزند و از بين نمی روند و دانشگاه دراين فعاليت دو هفته ای نشان داد که هميشه مستعد فعال شدن است. البته از سوی ديگر بايستی اين پرهيز و باصطلاح گريز را هم داشته باشيم که نبايد از نسل جوان، يک خلق قهرمان جديدی خلق بشود. قبل از انقلاب روحانيت، از امت مبارز، گروه های سياسی از خلق قهرمان و گروه های چپ از کارگران قهرمان ياد می کردند. به نظر می رسد امروز هم برخی بنا به دلايلی که قابل کنکاش است، از نسل جوان می خواهند يک خلق قهرمان جديد بسازند و فرافکنی بکنند همه مسئوليت های خودشان را به اين خلق قهرمان جديد. که چنين نيست. نسل جوان، نسل فعالی است. ايران درصد بالائی از جمعيت را دارد، اما انگيزه های مشخص و متوسطی دارد. در حد خاصی آمادگی برای هزينه دادن دارد و از همه مهمتر اينکه متکثر است و نبايستی يک تحليل نهائی و يک کاسه از همه آنها به عمل آورد. بهر حال يک نيروی تاثيرگذار و بازدارنده است، نه تعيين کننده و پيش رونده. حداقل تا مقطع کنونی و کوتاه مدت. اما در دراز مدت اگر مورد توجه قرار بگيرد و اگر ضعف ها و آسيب هايش را حل بکند، شايد نقش تعيين کننده تری هم به عهده بگيرد.

فرنگيس حبيبی:

با تشکر از آقايان محمد اعظمی و رضا عليجانی. يادآوری می کنم که سخنانی که شنيديد، از گفتگوهای جداگانه برگرفته شده بود.