سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۱- ۱۰ دسامبر ۲۰۰۲

« درد » ، « تن فروشی » و « خانهء عفاف »

 

محمد ايل بيگی

 

 

درد

 

اينيم و اين

واز اين " اينمان " چه افتخاری ؟

ساده زاده ميشويم و

ساده ميميريم

و در مرثيه يمان هيچ کس نخواهد گريست

و بر قبرمان هيچ کس سنگی نخواهد گذاشت

و بر قبرمان هيچ کس گلی نخواهد گذاشت .

آنچنان گمناميم که اگر شکنجه و زندانی شويم

هيچ کس برايمان امضاء جمع نخواهد کرد

هيچ کس به عفو بين المللی شکايت نخواهد برد

و هيچ کس جوامع حقوق بشر را خبردار نخواهدکرد .

دردا

دردا !

هيچ کس نمی فهمد که

برما بسياران رفته است .

دردا

دردا !

هر کس به سخره مان می گيرد

که اينچنين مدام آه و ناله گريم

- چه داريم ديگر !

دردا

دردا !

ما بسياران کشيده ايم - از کودکی مان تا بامروز ؛

واز تمامی حکومت ها .

دردا

دردا !

خوابمان چرا اين چنين آشفته بايد

- و در اين سن و سال !

عقده دارانيم

بی هيچ شک و شبهه

درد کشانيم

از ابتداي تاريخ .

سخنهای طلائی ناگويانيم

درد و رنج در هر لحظه در ما تکرار می شود

درد و رنج را در هر لحظه در خود تکرار می کنيم .

آه !

آه !

آه !

چرا نمی فهمند که ما چه می کشيم

چرا نمی فهمند که ما در تمام عمرمان چه کشيديم ؟

چه کسی می فهمد که اينچنين زار

زار بر سرنوشتمان می گريم ؟

 

۲۶ ارديبهشت ۸۱

 

 

تن فروشی

 

از تن فروشی

براي يک تلفن همراه

يک ماشين - که من حتی مارکشانرا نمی شناسم

يک لباس پر زرق وبرق

کفش هاي مکش مرگ ما

طلا و جواهر

يک استخر

يک سفر به آمريکا و اروپا

يک به کيش رفتن

يک خانه ويلائی

يک ...

سخن نمی گويم .

از تن فروشی

بخاطر يک لقمه نان

واز تن خريداری

بخاطر داشتن يک - يا چند - لقمه نان بيشتر

از تن فروشی

بخاطر داشتن يک سقف

و تن خريداری بخاطر داشتن سقف هاي چند وچند

ازتن فروشی

بخاطر پر کردن شکم فرزندان

و تن خريداری براي فرزندان در ناز و نعمت

سخن می گويم .

***

روستائيان

روستاها را وانهادند

( کله پوکان امور چرخان وادارشان کردند )

و گندم را وا نهادند

ونان ناداشته را از ما

در شهرها می طلبند !

 

۲۹ ارديبهشت ۸۱

 

 

خانه عفاف

 

چارقدی بر سر می کنم و

از خانه بيرون می زنم

تا بيابم نانی برای پر کردن شکم کودکانم

- و شوهرم !

من نارسمی نارسمی ام

و نمی خواهم رسمی رسمی شوم ؛

به خانه عفاف نخواهم رفت !

روزگاری بود که نداشتم چارقد بر سر

شيفته گان امام

فاحشه ام خطاب می کردند

اما با هيچ کس

-به جز با شوهرم -

همخوابگی نمی کردم

امروز چارقدی بر سر دارم

همان شيفته گان

خواهرم خطاب می کنند

و به جز با شوهرم

با همه همخوابه می شوم !

 

۲۹  مرداد ۸۱