جمعه ۱۵ آذر ۱۳۸۱- ۶ دسامبر ۲۰۰۲

نامه سرگشاده قاسم شعله سعدی به خامنه ای

چگونه بخود اجازه می دهيد به کسانيکه نظر شما را برنمی تابند

اينهمه توهين روا داريد؟!

آيا انتظار يک تسليت به خانواده شهدای قتل های زنجيره  ای که بدست محافل خودسر که بهر حال از عناصر نهادهای رسمی جمهوری اسلامی ايران که نهايتا تحت مسئوليت جنابعالی هستند صورت گرفت يک انتظار بی جاست؟ آيا اين تسليت پاسخی به شايعات مبنی بر آمريت خود شما در آن قتل های  نفرت انگيز نبود؟

 

سپاس بيکران خدای را که به انسان نه فقط به اندازه توانستن، که به قدر دانستن مسئوليت داد و درود بر پيامبر رحمت و سلام بر علی (ع) اسوه عدالت و درود بر حسين رب النوع غيرت.

اجازه فرمائيد با تأسی به مولايم علی (ع) بدون لکنت زبان با شما سخن گويم.

۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران در ۱۲/۵/۱۳۵۶ بتصويب ملت ايران رسيد و بموجب اصول ۵ و ۱۰۷ و ۱۰۹ آن کسی که از طرف اکثريت مردم به مرجعيت و رهبری شناخته و پذيرفته ميشد مسئوليت رهبری را عهده دار ميگرديد و چنانچه هيچ فقيهی چنان اکثريتی را بدست نمی آورد، خبرگان رهبری منتخب مردم، اعضاء شورای رهبری يا شخص رهبر را از بين مراجع و حائزين شرايط مندرج در اصول سه گانه فوق الذکر برميگزيدند، بنابراين رهبر اولا می بايست الزاما حائز شرايط مرجعيت باشد و ثانيا ابتدائا توسط اکثريت مردم به مرجعيت و رهبری شناخته و برگزيده شده باشد که در آنصورت خبرگان را محلی از اعراب نبود، و چنانچه چنين اکثريتی حاصل نميشد آنوقت خبرگان ميتوانستند اعضای شورای رهبری يا رهبر را آنهم منحصرا از بين مراجع و حائزين شرايط مندرج در اصول۵ و ۱۰۷و۱۰۹ برگزينند.

امام خمينی چهل روز قبل از فوت دستور بازنگری در قانون اساسی را صادر کردند ولی قبل از آنکه بازنگری انجام شود و مصوبات هيئت بازنگری به تصويب ملت ايران برسد، در ۱۴/۳/۱۳۶۸ فوت نمودند و چون در آنروز نه بازنگری انجام شده بود و نه تبعا بتصويب ملت رسيده بود لذا کماکان قانون اساسی مصوب ۱۲/۹/۱۳۵۸ ملت ايران بی کم و کاست معتبر و لازم الاتباع بود که بموجب اصول سه گانه ياد شده آن رهبر می بايست دارای همه شرايط مربوطه و از جمله شرط مرجعيت می بود و اگر فرض کنيم که اکنون جنابعالی به مرجعيت دينی رسيده باشيد قطعا در آن تاريخ يعنی ۱۴/۳/۱۳۶۸ يعنی روز فوت امام و انتصاب جنابعالی به عنوان رهبر توسط خبرگان، حضرتعالی فاقد شرايط مرجعيت بوديد. لذا سئوال اينستکه چگونه راضی شديد برخلاف نص صريح قانون اساسی چنين مسئوليتی را بپذيريد؟ اگر پاسخ اينست که امام خمينی با تأييد شما به عنوان رهبر مسأله را حل کرده است، ضمن تشکيک در چنان امری، يادآور می شوم که اولا امام خمينی اختيار نصب جانشين برای خود نداشت، ثانيا امام خمينی حق نداشت از قانون اساسی تخلف کند و شرايط رهبری مندرج در قانون اساسی را ناديده بگيرد و ثالثا در پاسخ به نامه نمايندگان مجلس سوم که خود افتخار عضويت آنرا داشتم، امام خمينی گفتند «اگر تاکنون از قانون تخلفی شده بخاطر جنگ و مسائل خاص بوده و از اين پس بنا دارد در چهارچوب قوانين کشور اداره شود» (نقل به مضمون) لذا امام خمينی نه اختيار نصب جانشين خود را داشته نه حق تخلف از قانون را داشته و نه بنا داشته که از قانون تخلف کند.

۲ با آنکه امام خمينی گفته بود فقيه عاليقدر آيت الله منتظری به نظام و حوزه های علميه گرمی دهد و نظام از نظرات ايشان برخوردار باشد چند سال است که بدون هيچ حکم قانونی ايشان در منزل خود زندانی ميباشند و عملا مردم، نظام و حوزه های علميه از نظرات معظم له محروم می باشند و من شخصا به دليل عدم دسترسی به ايشان در جستجوی يک مرجع دينی ديگر هستم و شنيده ام که جامعه روحانيت مبارز و جامعه مدرسين حوزه علميه قم جنابعالی را هم در عداد ديگر مراجع قرار داده اند و من ترجيح ميدهم چنانچه واقعا شما واجد شرايط مرجعيت و از جمله شرط اعلميت و اعدليت باشيد شما را برگزينم اما به دو دليل در مورد شما ترديد دارم، اول بخاطر نامه مورخ۴/۲/۱۳۶۸ امام خمينی به شما در خصوص بازنگری قانون اساسی که جنابعالی را «حجه الاسلام» خطاب کرده بود و من که ميدانم از يکطرف بين مرتبه «حجه الاسلامی» و «مرجعيت» فاصله بسيار زيادی وجود دارد و برای نيل به مرجعيت نياز به سالها تلمذ و تتبع و تحقيق... ست و از طرفی به دليل اشتغالات حساس مهم و بزرگ، قاعدتا نبايد جنابعالی توفيق چنان فرصتی را بدست آورده باشيد، و دوم بخاطر معرفين شما که جامعه روحانيت مبارز و جامعه مدرسين حوزه علميه قم بوده اند که در بسياری از موارد اعضاء اين دو تشکل يکی هستند و نيز پيوند آنها با کانون های قدرت و از جمله شخص جنابعالی اين شائبه را ايجاد کرده که خدای ناکرده با ملاحظه پيوندهای خاص سياسی در معرفی شما اقدام کرده باشند. لذا اگر در اين خصوص راهنمائی فرمايند تا رفع ترديد شود سپاسگزارم و معرفی چند نفر از اساتيد بزرگی که بعد از ۱۳۶۸افتخار شاگردی آنها را داشته ايد ميتواند درين خصوص مؤثر باشد.

اکنون با فرض اينکه پاسخ و راهنمائی های حضرتعالی در مورد ۲ سئوال مطرح شده اقناع کننده باشد اجازه ميخواهم در مورد عملکرد جنابعالی در دو بخش کلی سياست خارجی و سياست داخلی به طرح سئوال بپردازم.

 

الف سياست خارجی

۱ شما خود ۳ اصل عزت و حکمت و مصلحت را برای تنظيم سياست خارجی اعلام نموديد و لابد ترکيب مناسبی از اصول ياد شده ميتواند در سمت دهی سياست خارجی مؤثر باشد. آيا ترکيب آنها در مورد آمريکا قابل اجرا نيست؟!

۲ بسياری از شخصيتهای نظام در خصوص مسائل جهانی و آمريکا به شما مطالبی گوشزد نموده اند از جمله آقای دکتر رجائی خراسانی طی مکتوبی که با حضور من تقديم شما نمودند مطالبی را بيان نمودند از جمله اينکه گفتند اکنون شما ميتوانيد شرايطی برای مذاکره و برقراری رابطه با آمريکا تعيين کنيد و اگر از فرصت استفاده نکنيد با از دست دادن فرصت، بعدا آمريکا برای شما شرايط تعيين می کند، سئوال من اينستکه با گذشت نزديک به ۱۰ سال از آن تاريخ و اتخاذ مواضعی توسط آقای بيل کلينتون و مادلين آلبرايت مبنی بر انتقاد از عمکرد گذشته آمريکا در قبال ايران، از فرصتهای نسبی بدست آمده چه استفاده هائی برای تأمين منافع ملی کرده ايد؟

۳ کسانيکه الفبای سياست را می دانند، سياست را بازی و سياستمداران و رهبران و دولتها را بازيگر می نامند و کار آنها را بازيگری، اگر اين عبارات درست باشد، بازی کردن با دشمن برای دفاع از منافع ملی وظيفه و هنر حکام و حکومتهاست و بديهی ست که انجام اين وظيفه و هنر نياز به مهارت دارد لذا آيا بهتر نيست برای دفاع از منافع ملی در خصوص آمريکا بجای پاک کردن صورت مسئله و منع مذاکره که شايد ناشی از ضعف دستگاه ديپلماسی و عدم مهارت ديپلماتها و بازيگران جمهوری اسلامی ايران و يا ناشی از ترس «طرح حجم عظيمی از مطالبات و ادعاها» توسط آمريکا باشد، به کسب مهارت ديپلماتيک و ارتقاء توان بازيگری همت گماشت؟ آيا قرارست بازيگران فقط با دوستان بازی کنند؟! و از بازی با دشمنان عاجز باشند؟ و اگر چنين ست آيا دولتهائی مثل انگلستان اول دوست شده اند و سپس روابط با آن برقرار شده؟! آيا اصول سه گانه عزت حکمت و مصلحت فقط در مورد دوستان قابل اعمال ست و در خصوص دشمنان فاقد اعتبار و کارآئی هستند؟

۴ آيا اينهمه توهين به بخش عظيمی از مردم ايران و بسياری از دلسوزان دگرانديش که جرمشان فقط اينستکه سياستهای شما را در خصوص آمريکا منطبق با منافع ملی ايران ارزيابی نمی کنند ناشی از توهم توطئه نيست؟ آيا استعمال واژه هائی از قبيل بی غيرت، احمق، مرعوب... موجب وهن ادبيات سياسی ملت ايران که در تاريخ فرهنگ و تمدن جهانی دارای مرتبه والائی بوده نمی شود؟ و به شخصيت خود شما آسيب نمی رساند؟

۵ شما به درستی موضعگيری رئيس جمهور آمريکا را که گفته بود «کشورها يا با ما هستند يا با تروريستها» مورد اعتراض قرار داديد و گفتيد ايران نه با شما هست نه با تروريستها و لذا شق سومی قابل تصورست که يک کشور نه طرفدار آمريکا باشد و نه طرفدار تروريستها. چگونه شما اين منطق خود را قبول نداريد و ميگوئيد کسانيکه از مذاکره با آمريکا دفاع می کنند يا الفبای سياست نمی دانند يا الفبای غيرت! آيا در منطق شما هم شق سومی قابل تصور نيست؟ و آيا ممکن نيست کسی هم الفبای سياست بداند هم غيرتمند باشد و هم در عين حال با سياست شما در مورد آمريکا کاملا مخالف باشد؟ و آنرا منطبق با منافع ملی ايران ارزيابی نکند؟ آنچه به شخص من مربوط ميشود علاوه بر بيش از ۳۰ سال زندگی و کار سياسی دارای بالاترين مدرک علمی در سياست هستم و اين برای دانستن الفبای سياست کافی ست و آنچه مربوط به غيرت من ميشود سراپای وجودم را غيرت فرا گرفته آنهم غيرتی حسينی و بهمين دليل ست که عليرغم پيش بينی خطرات عظيم ناشی از ناخشنودی احتمالی شما از اين سطور که ممکن ست منجر به بريدن سر من توسط محافل خودسر شود غيرتم اجازه نداد در برابر توهين شما سکوت کنم و لذا عليرغم آن خطرات اعلام می کنم هم الفبای سياست می دانم هم الفبای غيرت و هفت شهر غيرت را و نه فقط هفت شهر عشق را گشته ام و هم با سياست شما در خصوص آمريکا کاملا مخالفم و آنرا در چهارچوب منافع ملی ايران ارزيابی نمی کنم. همانطور که طبق نظرسنجی های به عمل آمده توسط مؤسسات عمومی جمهوری اسلامی که صحت آنها مورد تأکيد مجلس شورای اسلامی و وزارت ارشاد قرار گرفته، حدود سه چهارم مردم ايران سياست امريکايی شما را رد می کنند و مذاکره با امريکا را تأييد مينمايند، در حالی که طبق نظر شما اين سه چهارم مردم ايران يا الفبای سياست نمی دانند يا الفبای غيرت و اين در حالی است که جهانيان هوش سياسی و غيرت ملی ايرانيان را مورد تأکيد قرار ميدهند اما شما که مديريت اين ملت را قبضه کرده ايد آنها را بی سياست و يا بی غيرت ميدانيد. چگونه ممکن است از يک طرف شما اکثريت سه چهارم ملت را بی غيرت و يا بی سياست بشناسيد و در عين حال به مديريت خود بر همين مردم بزعم شما بی غيرت و يا بی سياست ادامه دهيد و اگر نظر شما درست نباشد که البته نيست و آنچنان که ما معتقديم اين مردم در عين برخورداری از مرتبه بالايی از غيرت ملی و هوش سياسی مذاکره با امريکا را تأييد ميکنند که در اينصورت اين امر چيزی جز مخالفت آشکار با سياست های شما نيست و در چنين فرضی نيز ادامه مديريت شما منطقا، قانونا، شرعا و اخلاقا مجاز نيست.

۶ راستی شما نمی دانيد طبق اصل۳۹ قانون اساسی حتی هتک حرمت و حيثيت کسی که به حکم قانون دستگير و بازداشت و زندانی يا تبعيد شده باشد بهر صورت که باشد ممنوع و موجب مجازات ست چه رسد به دلسوزان کشور که هدفی جز دفاع از منافع ملی اين مملکت ندارند؟! چگونه بخود اجازه می دهيد به کسانيکه نظر شما را برنمی تابند اينهمه توهين روا داريد؟!

۷ آيا جنابعالی وقوع يک جنگ جديد را مغاير اهداف و برنامه های نظام ارزيابی نمی کنيد؟ البته اگر منافع ملی ايران ايجاب کند که با هر کشوری و از جمله آمريکا وارد يک جنگ تمام عيار هم شويم من آمادگی خود را از هم اکنون برای حضور در جبهه جهاد و شهادت اعلام می کنم اما خاطره ناخوشايندی در جنگ تحميلی عراق عليه ايران و دوران دفاع مقدس مرا آزار می دهد و آن خاطره اينستکه درست در زمانی که هزاران برادر دينی و ميهنی ام در کنار برادرم شهيد اصغر شعله سعدی شعر بلند جهاد و شهادت را در جبهه ها می سرودند، خواهر مکرمه جنابعالی به دشمن بعثی صيهونيستی عراق پناهده شدند و متأسفانه به منزلت و موقعيت جنابعالی لطمه زدند دلم نمی خواهد در صورت وقوع يک جنگ جديد تکرار اين قبيل مسائل به حيثيت حضرتعالی خدای ناکرده لطمه وارد کند.

۸ لابد استحضار داريد که ملت بزرگ ايران مار گزيده است و از ريسمان سياه و سفيد می ترسد و حق دارد از وقوع يک جنگ جديد نگران باشد. آيا صلاح نميدانيد در چند مورد به آنها اطمينان دهيد تا رفع نگرانی شود؟ از جمله آنکه ملت اطمينان يابد که حکومت در جنگ فقط «مأمور به تکليف» نيست بلکه «مأمور به نتيجه» نيز می باشد يعنی حکومت مسئوليت نتيجه جنگ را می پذيرد. ديگر آنکه حافظه تاريخی ملت با مواضع متغير آسيب نبيند زيرا دهها خاطره از مواضع متغير حکومت حافظه ملت ما را آزرده اند از جمله آنکه گفته ميشد اگر صدام دست به دريا بزند دريا نجس ميشود و اگر با صدام صلح کنيم جواب پيامبر اکرم را چه بگوئيم؟ جواب قرآن را چه دهيم؟ و اگر اين جنگ ۲۰ سال هم طول بکشد، ايستاده ايم... بالاخره با صدام صلح کرديم. يا وقتی که فاجعه مکه رخ داد گفتيم اگر از صدام هم بگذريم از آل سعود نخواهيم گذشت ولی بعدا عربستان تبديل شد به بال اسلام و يا در مورد اشغال سفارت آمريکا در ايران و به گروگان گرفتن ديپلماتها و پرسنل سفارت آمريکا که آنها را تهديد به محاکمه می کرديم وقتی که فرصتهای طلائی را از دست داديم و در آستانه آغاز به کار آقای ريگان بيانيه ننگين الجزائر را پذيرفتيم.

۹ البته توقع ندارم که در خصوص جنگ شما هم مانند من فکر کنيد چون من فقط الفبای سياست را می دانم و حضرتعالی علامه هستيد. من هيچ جنگی را رحمت نمی دانم از جمله جنگ تحميلی عراق عليه ايران را که بقول آقای رفسنجانی که خود مسئول بسياری از بدبختی های ملت و نابسامانی های کشور و نيز يکی از مسئولين ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر می باشد و بايد پاسخگوی عملکرد خود در قبال ملت مظلوم ايران باشد، اين جنگ «۱۰۰۰ ميليارد دلار خسارت مادی داشت» و خسارات غيرمادی آن قابل ارزيابی نيست و هنوز هزار هزار شهيد گرانقدر کشف و تشييع و دفن می کنيم. اگر امروز اسرائيل چنان جناياتی در سرزمين های اشغالی مرتکب می شود يکی از دلائل آن متلاشی شدن دو قدرت بزرگ منطقه خاورميانه و صدماتی که دو ارتش بزرگ جهان اسلام متحمل شدند، می باشد. و اگر امروز ميليونها مرد و زن ما دچار تباهی و فقر و فساد شده اند لااقل بخشی از آن معلول جنگ و آثار آن است لذا من اصلا جنگ را رحمت نمی دانم ولی برای حضور در جنگ لازم نيست که حتما آنرا رحمت بدانند بلکه بخصوص بازيگران سياسی در بسياری از موارد عليرغم ميل خودشان ناچار به انتخاب و اقدام هستند بهرحال چنانچه حضرتعالی نظر ديگری راجع به جنگ داريد آن نظر محترم است و اگر فکر می کنيد که چنان جنگی قطعا رخ نخواهد داد که ما نيز چنين آرزو می کنيم، ولی يادآوری اين نکته بی فايده نيست که حتی در زمان جنگ سرد و وجود سيستم دو قطبی جهان تعارض ابرقدرتها مانع وقوع جنگ ۸ ساله تحميلی نشد و نيز اخيرا حکامی مانند ملا محمد عمر، ميلوسويچ و صدام نه تنها خود را با مسائل پيچيده و تعقيب بين المللی مواجه کردند بلکه مهمتر از آن ملت و کشور خود را در معرض جنگهای ويرانگر قرار دادند البته من از درايت شما در جلوگيری از تحميل يک جنگ ديگر در زمان حمله آمريکا به عراق در۱۹۹۰ تقدير می کنم بخصوص که دوستانی مانند جناب آقای خاتمی و جناب آقای محتشمی پور در آن زمان بی طرفی ايران را برنمی تابيدند و اگر اشتباه نکنم ظاهرا طرفدار دخالت ايران در جنگ عليه آمريکا و له عراق بودند.

۱۰ چنانچه امکان پذير باشد تدبيری اتخاذ فرمائيد که منافع ملی ايران با منافع ايدئولوژيک در تعارض قرار نگيرند زيرا تعارض ايندو عموما به ضرر منافع ملی تمام می شود. مثلا در مورد افغانستان سالها بخاطر منافع يا احساسات ايدئولوژيک برای دفاع از گروههای جهادی در مقابل ارتش سرخ و ابرقدرت جهنمی شرق هزينه پرداختيم و چه حمايتها که از آقای ربانی و حکمتيار... نکرديم و چه پاسخ ها که توسط سام ها و ميگ های شوروی سابق در جبهه های جنگ تحميلی عراق عليه ايران دريافت نکرديم و عاقبت هم نتيجه کار را در تشکيل دولت موقت افغانستان ديديم اگر چه بعضی از دوستان جنابعالی حسرت فقدان امنيت طالبانی را در دل داشتند ولی بهر حال طالبان سقوط کردند و آقای کرزای را شما خود به حضور پذيرفتيد.

۱۱ در مورد فلسطين که البته يک سرزمين اسلامی ست و ملت مسلمان آن بيش از نيم قرن در آوارگی و مشقت بسر می برند آيا لازم ست تا اين حد با سرنوشت ملت ما گره بخورد؟ آيا بين مسلمان چچن و هند و فلسطين تفاوت هست؟ مگر مسلمانان چچن توسط ارتش روسيه سرکوب نشدند؟ چرا منافع ايدئولوژيک ايجاب نکرد که به حمايت مجدانه از آنها برخيزيم؟ ضمنا آنچه با الفبای سياست استنباط می شود اينستکه در حذف آقای ياسر عرفات، بين سياستهای آريل شارون، شما و جورج بوش چندان تعارضی نيست. اگر چنين استنباطی صحيح ست چرا بايد اين همسوئی يا لااقل عدم تعارض برقرار باشد؟

۱۲ آيا زمان آن نرسيده که در انتخاب متحدان استراتژيک تجديد نظر کنيم؟ تا آنجا که ما ميدانيم (البته در حد الفبای سياست) دولتهای سوريه و روسيه و لبنان و سودان از متحدان استراتژيک ما محسوب می شوند و فعلا لبنان را مورد بحث قرار نمی دهم و سودان نيز با حدود چهار صد ميليون دلار بدهی ظاهرا بلاوصول به ايران مورد نظر نيست تنها در مورد سوريه و روسيه سئوال ميکنم. سوريه از اول انقلاب تاکنون از حمايتهای بيدريغ ايران چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی و سياسی برخوردار بوده و عموما در مجامع بين المللی عليه ايران موضعگيری می نمايد. موضع اخير آن در اجلاس بيروت که هم از ادعای امارات در خصوص جزائر سه گانه ايرانی در خليج فارس حمايت کرد و هم با رد حمله آمريکا به يک کشور عرب! و نه مسلمان تلويحا از حمله آمريکا به ايران به جای عراق پشتيبانی نمود... و روسيه نيز که تعهدات خود راجع به نيروگاه بوشهر را به اتمام نمی رساند و ازين رهگذر هم از غرب ارتزاق می کند و امتياز می گيرد و هم از ايران و بالاخره در دريای خزر ضمن امضاء قرارداد دوجانبه راهی را گشود که نتيجه قهری آن کاهش سهم ايران در دريای مازندران است و با اعلام مانور نظامی در واقع نشان داد که حرف اصلی را درين منطقه روسيه می زند. آيا داشتن چنين متحدان استراتژيکی ما را از داشتن دشمن بی نياز نمی کند؟!

۱۳ آيا انتقال انرژی بخشی از آسيای ميانه از طريق آذربايجان و جيحان و انتقال انرژی بخش ديگری از آن از طريق ترکمنستان، افغانستان، پاکستان و دور زدن ايران و محروم نمودن جمهوری اسلامی ايران که مسير کوتاه، ارزان، اقتصادی و اصلی بود معلول سياستهای خود شما نيست؟ آيا پاسخ اينهمه ضرر و عدم النفع را چه کسی ميدهد؟ آيا عدم حمايت بين المللی از ايران ما را در خصوص حاکميت بر جزائر سه گانه در خليج فارس با مشکل مواجه نمی​کند؟

 

ب -  سياست داخلی

۱ آيا اصل ۱۵۹ قانون اساسی را که مقرر ميدارد تشکيل دادگاهها و تعيين صلاحيت آنها منوط به حکم قانون ست را مطالعه فرموده ايد؟ و آيا اصل ۱۱۰ قانون اساسی که اختيارات رهبر را احصاء نموده بررسی فرموده ايد؟ اگر آری با چه مجوز قانونی يک دستگاه عريض و طويل به عنوان دادسرا و دادگاه ويژه روحانيت ايجاد کرده ايد؟ و آيا شما ميدانيد که دادگستری گوش بفرمان حتی نظر شما را به مثابه قانون آنهم قانون جزا تلقی ميکند و مخالفين نظر شما را مجرم می شناسد؟ و تهديد به تعقيب آنها می کند؟ برای نمونه اطلاعيه مورخ ۴/۳/۱۳۸۱ دادگستری تهران کسانی را که برخلاف نظر شما دم از مذاکره با آمريکا بزنند به عنوان متهم قابل تعقيب کيفری و مصداق ماده۵۰۰ قانون مجازات اسلامی می شناسد در حاليکه شما طبق ذيل اصل ۱۰۷ قانون اساسی بايد در برابر قوانين با ساير افراد کشور مساوی باشيد يعنی نه تنها مافوق قانون اساسی نيستيد و نه تنها مافوق قانون عادی هم نيستيد بلکه مثل ساير شهروندان اين کشور بايد تابع قانون باشيد. پس چرا با اين شيوه های ديکتاتورپرور مبارزه نمی کنيد؟ آيا سکوت شما در برابر اين امور تنفيذ و تأييد آن تلقی نمی شود؟!

۲ مگر شما نفرموديد که تضعيف مجلس جايز نيست؟ آيا دخالتهای رسمی شما در امر قانونگذاری مهمترين عامل تضعيف مجلس نيست؟ شما با تجويز کدام اصل قانون اساسی به مجلس نامه نوشتيد و نمايندگان را از قانونگذاری در مورد مطبوعات منع کرديد؟ شما ميدانيد که شورای نگهبان حضرتعالی را عين موازين شرع تلقی می نمايد و مصوبات مجلس را بعضا به علت مغايرت با نظر شما رد می کند؟ آيا واقعا شما و نظر شما موازين شرع هستيد؟ حضرتعالی به تجويز کدام قانون در امر انتخاب حقوقدانان شورای نگهبان دخالت نموديد؟ آيا اين امر واقعا معضل نظام بود؟ و اگر هم معضل تلقی ميشد آيا برانگيختن مخالفت بيش از دو سوم نمايندگان منتخب مردم در مجلس تدبير شما را زير سئوال نبرد؟ آيا اينگونه حل معضل می کنند؟ آيا رای منفی بيش از دو سوم نمايندگان در واقع رای منفی به نظر و تدبير شما نبود؟

۳ احتمالا استحضار داريد که مجلس خبرگان به دليل فقدان يک انتخابات کاملا دموکراتيک و آزاد و توام با رقابت کامل و نيز به دليل اعمال نظارت استصوابی توسط فقهای شورای نگهبان که منصوب جنابعالی هستند و نيز به دليل آنکه اکثريت اعضای آن عملا ائمه جمعه و نمايندگان حضرتعالی در ارگانهای مختلف هستند و ازين نظر حقوق بگيران حضرتعالی به حساب می آيند عملا قادر نيستند بر شما و شرايط شما و استمرار شرايط شما نظارت واقعی کنند مع الوصف ظاهرا جنابعالی آنها را از نظارت بر امور سياسی و امور نيروهای مسلح هم منع کرده ايد و اگر اين مراتب درست باشد آيا چنين امری بر جايگاه خود شما لطمه نمی زند؟

۴ حضرتعالی به جناب آقای احمد جبريل بخاطر شهادت فرزند گرانقدرشان تسليت گفتيد آيا انتظار يک تسليت به خانواده شهدای قتل های زنجيره ای که بدست محافل خودسر که بهر حال از عناصر نهادهای رسمی جمهوری اسلامی ايران که نهايتا تحت مسئوليت جنابعالی هستند صورت گرفت يک انتظار بی جاست؟ آيا اين تسليت پاسخی به شايعات مبنی بر آمريت خود شما در آن قتل های نفرت انگيز نبود؟

۵ جنابعالی از بدو جنبش اصلاح طلب ايران با آن سرسختانه مخالفت کرديد. مطبوعات مستقل را پايگاه دشمن خوانديد و دادگستری گوش بفرمان بصرف موضعگيری شما حجت را بر خود تمام ديد و مبادرت به بستن فله ای آنها نمود. در مورد جنبش دانشجوئی هم فرموديد حسينی عمل می کنم و بر سرنوشت دانشجويان و جنبش دانشجوئی آن رفت که می دانيد و هيچکس هم جرأت نکرد بپرسد مگر دانشجويان مظلوم ما که ۴۰% رزمندگان اسلام و درصد بالائی از آنها را خانواده های ايثارگران و فرزندان معظم شاهد تشکيل ميدهند يزيدی بودند که شما در برابر آنها حسينی عمل کنيد؟ مجلس اصلاحات را هم به منفعل ترين شکل ممکن درآورديد و علاوه بر موانع متعدد بر سر راه قانونگذاری آن و نفی مصونيت پارلمانی و تعقيب و محکوميت و بازداشت بعضی از نمايندگان اخيرا به صراحت تهديد کرديد که در مقابل رئيس جمهور و نمايندگان مجلس می ايستيد. مگر رئيس جمهور و نمايندگان مجلس با رأی مستقيم اکثريت قاطع مردم ايران انتخاب نشده اند؟ مگر آنها تبلور ملت ايران نيستند؟ و مگر مقابله با آنها مقابله با ملت بزرگ ايران تلقی نمی شود؟ آيا شما در مقابل ملت عظيم الشأن ايران می ايستيد؟ اينست سزای ملتی که بيش از ۲۳ سال سنگر جهاد و تحمل را رها نکرده است؟ اينست معنی مردم سالاری دينی؟ اينست معنی آزادی در شعار محوری استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی؟

۶ حضرتعالی بر مبارزه با فساد اقتصادی در مقام سخن تأکيد ميفرمائيد ولی آيا فساد نتيجه سيستمی که بوجود آورده ايد نيست؟ آيا نميدانيد چه کسانی از نزديکان شما و از اعضاء دفتر خود شما در اين مسأله متهم هستند؟ آيا نمی دانيد آقازاده ها به اتکاء قدرت حاجی آقاهايشان که پست های کليدی در شورای نگهبان، مجلس خبرگان، قوه قضائيه، مجمع تشخيص مصلحت... را اشغال کرده اند بر سر اقتصاد اين کشور چه آورده اند؟ و آيا نميدانيد که حاجی آقاها بعضا دست کمی از آقازاده هايشان ندارند؟ آيا نمی دانيد تمديد حکم آقای رفيق دوست توسط جنابعالی در بحبوحه رسيدگی به پرونده اختلاس۱۲۳ ميليارد تومانی و در حاليکه هنوز مدت مأموريت وی تمام نشده بود به معنی حمايت از ايشان و اصولا به معنی چراغ سبز برای اين امور تفسير می شد؟! و خود شما سالانه صدها ميليارد درآمد نهاده های عمومی مانند ستاد اجرائی فرمان امام، بنياد مستضعفان... را بدون اينکه مجلس يا دولت بر درآمدها و هزينه ها کوچکترين نظارتی داشته باشند و کمترين اطلاع رسانی به مردم ارائه شود هزينه می کنيد و جنابعالی که در پاسخ آيت اله طاهری فرموديد هر کس مبارزه با فساد را از خود و از نزديکان خود شروع کند آيا اين نسخه ای را که نوشته ايد در مورد خود شما قابل اجرا نيست؟ و آيا بهتر نيست حضرتعالی گزارشی کامل از درآمد و هزينه های مزبور را به اطلاع ملت رشيد ايران برسانيد؟ ملتی که امکانات يک قاره را دارد اما بخش عظيمی از مردمش زير خط فقر زندگی می کند و جوانانش که سرمايه های ارجمند فکری اين کشورند گروه گروه به «ديار کفر» پناه می برند و در مسير اين پناهندگی طعمه هزاران مصيبت از غرق شدن در رودخانه ها تا منجمد شدن در کانتينرهای سردخانه ای ميشوند و ثروت آنها در خوشبيتانه ترين فرض ها در اختيار سوريه، سودان، حماس، سيد حسن نصراله، حکمتيار... قرار گرفته. راستی مسئول فرار اين مغزهای گرانقدر کيست؟ بگذريم از فرار سرمايه ها که خود حديث غم انگيز ديگری ست!

۷ آيا تأييد نمی فرمائيد که حضرت علی عليه السلام با آنکه شايسته ترين چهره تاريخ بشريت بود و عليرغم نصب الهی، وقتی که به هر دليل از رأی اکثريت محروم ماند از اين رأی (ولو ناآگاهانه مردم) تمکين نمود و افسار شتر خلافت را رها کرد و تلخی روزگاری که چون خار در گلو و چون خاک در چشمش می گذشت را با شيرينی پايه گذاری سنت حسنه (رجحان رأی مردم بر حق خود) جبران کرد تا پرچم مردم سالاری و آزادی در همه عصرها و برای همه نسل ها در اهتزاز باشد و فقط زمانی حکومت را پذيرفت که مردم مصرانه از او خواستند و در مدت کوتاه زمامداری عليرغم (عصمت) هرگز خود را از اشتباه مصون نمی انگاشت و پيوسته از مردم می خواست تا به او تذکر و هشدار دهند؟ و آيا تأييد نمی فرماييد که رأی آقای خاتمی در دوم خرداد ۷۶ بيش از آنکه به معنی «آری» به ايشان باشد به معنی «نه» به جنابعالی بود؟! زيرا برخلاف نظر شما که طبق آن اکثريت سه چهارم مردم ايران بی غيرت يا بی سياست تلقی می شوند، ملت هوشمند ايران عليرغم آگاهی از نظر حضرتعالی مبنی بر انتخاب کانديدای ديگری، آقای خاتمی را برگزيد و در چند مورد ديگر اين رأی را به نحوی آشکار و معنی دار تکرار کرد، هر چند آقای خاتمی نسبت به ماهيت اين رأی که برای وی سخت تعهدآور بود تجاهل نمود زيرا ايفای آن تعهدات مستلزم مبارزه ای بود که اصولا آقای خاتمی مرد آن مبارزه نبود و بخاطر پذيرش مسئوليتی که توان ايفای آنرا نداشت در پيشگاه ملت مظلوم و عظيم الشأن ايران مؤاخذه خواهد شد. حتی اگر فرض کنيم که تصاحب کرسی مديريت اين کشور توسط شما در سال۱۳۶۸ منطبق با قانون بوده باشد لااقل از دوم خرداد ۷۶ به بعد، مردم ايران در همه موضع گيريها به سياست شما و جناح مورد حمايت شما رأی عدم اعتماد داده اند که آخرين آنها همان نظرسنجی اخير در مورد امريکاست. بگذريم از نظرسنجی ديگری که طبق آن شما و سيستم حکومتی شما فقط از شش درصد حمايت مردم برخوردار بوده و نود و چهار درصد ديگر خواهان تغييرات اساسی هستند. لذا اگر اين ادعا درست باشد که لااقل از دوم خرداد ۷۶ حضرتعالی رأی اعتماد ملت ايران را از دست داده ايد آيا ادامه حکومت شما با سيره علوی مغايرت ندارد؟ و اگر اين واقعيات را انکار می فرماييد آيا انجام رفراندم و مراجعه به آراء عمومی نسبت به ادامه مديريت جنابعالی راه حل قابل قبولی نخواهد بود؟

۸ جنابعالی بارها فرموده ايد راه امام راه شما و هدف امام هدف شماست. آيا امام نمی گفت ميزان رأی مردم ست؟ آيا نمی فرمود مرکز همه قدرتها و همه قانون ها مجلس ست؟ و آيا تأکيد نمی کرد که مجلس در رأس امورست؟ راه امام را اينگونه ادامه ميدهيد و اهداف امام را اينگونه پاس ميداريد؟ آيا مجمع تشخيص مصلحت که به اشاره شما با تصويب آئين نامه ای ميخواهد مصوبات مجلس را بطور سيستماتيک کنترل کند و در واقع تير خلاص را به پارلمان شليک کند و از مجلس بطور کامل خلع يد شود با راه امام و منش امام و هدف امام هماهنگ است؟! آيا امام نمی گفت اگر به او خدمتگذار گويند بهتر است تا رهبر، اما حضرتعالی به شکل مسرت بخشی واژه رهبری را مکررا در مورد خود استعمال می کنيد و در زمان مديريت حضرتعالی چهره ای غيرقابل دفاع از اسلام و ولايت ترسيم گرديده و از اين منظر به دين و ولايت جفا شده است و اين تصوير نادرست از دين و ولايت يکی از علل دين گريزی جوانان است که از اين مصيبت عظما به ساحت مقدس امام زمان عجل اله تعالی فرجه شکوه می برم و می پرسم آيا پاره ای از رفتارهای شما بيش از آنکه نمايانگر مديريت شما بر کشور باشد نمايشگر مالکيت شما بر اين ملت نيست؟ بخصوص اهانتهای شما به مردم آيا انسان را بياد رفتار مالکان دوره فئوداليته نسبت به رعايا و حتی بياد رفتار برده داران نسبت به بردگان نمی اندازد؟ با آنکه دوره برده داری و فئوداليته دير زمانی است که بسر آمده، تازه من بعيد ميدانم که حتی برده داران نسبت به بردگان واژه هائی مانند بی غيرت را بکار برده باشند. به هر نقدير نتيجه قهری و منطقی چنين رفتار و چنان چهره خشنی از حکومت دينی و بالاخره نتيجه حتمی تجربه شکست خورده حکومت مذهبی شما پيدايش رنسانس، سقوط حکومت دينی و نهايتا استقرار نظامی لائيک و سکولار در قالب يک جمهوری تمام عيار خواهد بود.

در پايان از حضرتعالی می خواهم بجای هرگونه واکنش ناشی از توهم توطئه که خودبخود مجوزی برای اقدام محافل خودسر خواهد بود اين کلام را منصفانه بررسی فرمائيد و نسبت بهر مقدارش که حق تشخيص دهيد تسليم گرديد. اين سطور را برای رضای خداوند، دفاع از حق، تذکر به جنابعالی و امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از ملت مظلوم ايران نوشتم، آنهم به حکم خداوند که فرمود «ولاتلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق وانتم تعلمون» (حق را لباس باطل مپوشانيد و حق را کتمان مکنيد در حاليکه می دانيد). بهر حال به خدا توکل می کنم و از محافل به او پناه می برم و با اين سروده خود به سخن خاتمه ميدهم.

سرم اگر برود

اگر همه بگريزند خدا کنار من ست

به لحظه های خطر مونس و نگار من ست

هميشه در نظرم هست و يار غار من ست

يقين محافظ جان اميدوار من ست

به وقت آتش فتنه نگاهدار من ست

هميشه کار من ست و همه شعار من ست

خدای سجده نمايم که اينهم افتخار من ست

نشان راه درست و عزم استوار من ست

اگر چه قتل و شکنجه در انتظار من ست

که ترس و خلق فروشی بدان که عار من ست

وگرنه اين سخن قلب بيقرار من ست

که آن طريق رهائی اين ديار من ست

به دل هراس ندارم خدا چو يار من ست

همانکه حضرت موسی به نيل ياری کرد

کسی که در دل ماهی نظر به يونس کرد

همانکه يوسف کنعان ز چاه بيرون برد

کسی که آتش نمرود را گلستان کرد

دفاع از وطن و حق ملت ايران

سرم اگر برود بر سر دفاع ازين مردم

اگر فدای وطن خاندان خود بکنم

مبارزه به ستمگر سرشته با جانم

نه از شما بهراسم نه اهل سودايم

نه شاعرم که سرايم به سوک آزادی

اميد «شعله» که راه تو پر ز رهرو باد

 

در سينه ستبر من قلبی کوچک برای ملت بزرگ ايران می تپد.

بنده خدا قاسم شعله سعدی