پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۱- ۵ دسامبر ۲۰۰۲

خواب ِ شاهانه و

                          خواب ِ امامانه                          

مخمد ایل بیگی

 

 

 

(1)

 

خوابِ شاهانه !

 

ديشب ذاتِ مقدسِ  اعليحضرتِ همايوني شاهنشاه آريامهر  ، با نمامِ شكوه وجلالِ و ابهت ( در آن لباسِ نطاميِ مزين به انواع واقسام مدال ) را در خواب ديدم . چه خوابي بود ! وه چه خوابِ خوشي بود ! باورتان نمي شود كه منِ ذره چگونه توانستم اين كل  را در رويايم جابدهم ! انگار آدم بخواهد تمام  پرونده هايِ عطيم را در يك كامپيوتر ( رايانهُ ) قراضه وعهدِ بوقي جا بدهد . مگر   ميشود ! منِ اين چنين بي اهميت درخواستي نكرده بودم و خدايگان  خود اراده فرمودند و تشريف فرما شدند و كفر خواهد بود اگر كسي بگويد كه ايشان نمي توانند در خوابم جابگيرند – حضرتِ شان با سايهُ خدا بر زمين  بودنِ شان حتما راه هاي دخول را مي دانند . وتازه بلاشك من تنها نيستم و     والامقامِ  شان در اين اواخر  خواب و خوراك ندارند و هرشب وهر روز ( آخر ما ايرانيها در تمامِ دنيا پراكنده ايم و گاه اينجا شب و آنجا روز ! ) بايد  وجودِ مبارك را جابجا كنند      ( استغفرالله  ! بعضي از هيچ داران مي گويند : " لاشهُ مبارك "! انشاء الله كه زبانِ شان زير ساطور خواهد رفت . گاز بگيريد آن يك تكه گوشت را كه شمايِ حرمتِ هيچ چيز ندار زبان مي ناميد ! )

 

باري ... از خوابم – از بهترين رويايِ تمامِ زندگيم - ، سخن مي گفتم :

منِ خاكپاي مبارك  ، چارچشمي  ابتدا و انتهايِ جهان و زمان را نگاه مي كردم      – يعني  خيره شده بودم ؛ يعني ذره ذره ، خروار خروار ، كرور كرور لذت مي بردم !        (خواهيد گفت كه دروغ مي گويم ، چون علامتِ خطاب را آورده ام . من و دروغ :حاشا ! )

بنيانگذارِ تنها انقلابِ  بي خونريزي تاريخِ جهان وبشر ، انقلابِ الگوئي و           پر عظمتِ شاه و مردم ، انقلابِ سفيد ( 1 )  برمن خيره شدند ومباركانه فرمودند :

- تو هم !

به لكنتِ زبان و چرت وپرت گوئي افتادم ، تابدان حد كه  فرمايش كردم بجايِ گفتن      ( آخز منِ  بي سر و پا كجا وگفتگو با مثالِ بي همتايِ ادب و تشريفات ودرباي كجا ؟ ! ) :

- اعليحضرتا ! چه غلطي فرمايش كردم ؟!

منتظر صله اي بودم ، چون بيخردانه دز مغز پوكم فروكرده بودم كه ادبي بلغور مي كنم ! و اما اين بيانِ من آنچنان حقيرانه بودكه اعليحضرت – عليرغمِ ادبِ شاهنشاهي شان - ، ناچار به فرمايش شدند :

- چه گه خوردي !

خدايا ! خدايا ! ايشان باتمامِ فر وشكوهِ شان لبِ كلام را  فرمايش  فرمودند :

" -  چه گه خوردي ! "

خدايا ! خدايا ! هيچ مورچه اي چون مرا در مقابلِ  عظنمت ِ جهان  قرار مده ! چه در جواب مي توانستم بگويم ؟ تنها :

- خاكِ پايِ شما ، منِ شاهنشاهِ حقيران ، شاهنشاهانه گه خوردم !

چرا اينچنين لجنم كه كلام را بجا نمي توانم بياورم ؛ " شاهنشاهانه گه خوردم ! " يعني چه ؟ شاهنشاه گه مي خورد ( نعوذ بالله ! ) ، يا من شاهنشاهانه ؟

خاك برسرم ! تمامِ راديو آكتيو هاي چرنوبيل برسرم ! هيچ چيز برمن به جز شغلِ پرافتخارِ خلا پاك كني – و برايِ تمامِ عمر - ، شايسته نيست . گاوِ كبير ، الاغِ كبير        ( ديگران شهدايِ كبير دارند ومابقي صغيرند و از راستهُ گوسفندان ! ) ، احمق ترينِ  هالو ها ! اين گونه با ذاتِ مقدس  سخن مي گوئي ؟! خدايا ! خدايا ! تمامِ خاكهايِ دنيا

را ، خروار خروار ، برسرم ببار ! ( يك درجه تخفيف بدهيد : در خواب و رويايم بود وگرنه در زندگيِ روزمره ازمن  اين همه كثافت گوئي هرگز مباد ! )

شاهِ شاهان ، نمايندهُ زمينيِ ارجمندترين و بهترين و انساني ترين و پايدارترين تمدنِ تمام اعصار  ، لختي برمنِ ناچيز ترينِ ناچيزان خيره شدندو حتما در وجودِ مبارك گفتند : " خيلي خره ، ولش كن ! " و با اينهمه دوباره برخود زحمتِ تكرار را " فرمودند " :

-  توهم !

لرزان لرزان و كوتاه گفتم ( باندازهُ كافي الاغ فرمايشي كرده بودم ) :

-  منهم ، قدرت قدرت ( شايد مي خواستن بگويم قدر قدرت ) ؟ چه غلطي ...

-  هر از چند روزي ( عينِ گفتارِ شاهانه ست ) در اين تارنمايِ  گويا  كه معلوم نيست كه صاحبش كيست ، موضع اش چيست ...

-  منهم همين را مي خواستم بفرمايم ...

-  خفقان !

-  بروي ِ چشم !

-  داشتم ميفرمايشيدم ( عينِ گفتارِ شاهانه ست ) در اين گويايِ لعنتي – كه بعضي ها مي گويند به سلطنت خواهان نزديك است ؛ اگر سلطنت خواهي اينست كه هر مزخرفاتي را كه به دورانِ تمدنِ بزرگ ِ ما بي حرمتي مي كنند رامنتشر كند ، پس به شا...( عينِ گفتارِ شاهانه ست . مختصر آوردم !  ) به اين سلطنت خواهي !

-  منهم همين را ...

-  توهم جسته وگريز ( عينِ گفتارِ شاهانه ست ) به دورانِ پر جلالم نيش ميزني و هيچ نوشي در كار نيست ...

-  اعليحضرتا ! در پرانه تِز ( به به ! چه اديبانه مي افشانم ! ) بگويم كه اين گويا ئيان چنان هم بي چشم و رو نيستند – از جمله نوشتهُ مرا كه به گلِ سرسبد تان ، به رضا شاهِ ( حتما كبيرِ )  دوم  نوشتم را منتشر نكردند . حتما به خود گفتند كه بي حرمتي شده و نبايد با ذواتِ مقدس ( چه خوشانه مي گويم ! )  در گير  شد ...

 

( باقيِ خواب ، خصوصي ست و بخشي از تاريخِ عظيمِ من كه برايِ فرزندانم نگه داشته ام .  تنها اين را سربسته بگويم كه از من سئوال فرمودند چرا به دورانشان رويِ خوش ندارم و من سفرهُ دلم را خالي كردم و گفتم تمامِ  آن چيزهائي را كه از ترس   نمي توانست گفت . و آنگاه پرسيدند كه نظرم  در بارهُ رژيمِ بعداز سفرِملوكانه شان به خارج چيست ؟ و گفتم نوشته هايم را ظاهرا خوانده ايد ، پس  ... ( فرمودند : " هنوز ترس ... " به عرض رسانم : بلايِ جانمان ست ! " و اضافه كردم كه : " خدا به اين  فعلي يان آنچنان عمرِ دراز بدهد كه جهان را آبادان و آباد سازند ! )

 

 

                                     5 خردادِ 81

 

( 1 ) در گويشِ گيلك ها ، انقلاب يعني استفراغ !

 

 

 

(2)

 

خوابِ امامانه

 

 

 

 

باور كردنش برايِ من سخت است تا چه برسد به شما : ازخوشبخت ترينِ خوشبختانم !  نمي دانم كه اين روزها چه بر سرم آمده است كه شانس دائما بامنست ! حيف كه از كازينو و بليطِ بخت آزمائي و اينجور چيزها خوشم نمي آيد ، والا مطمئنا در همه چيز برنده مي شوم و پول را پارو پارو خواهم كرد ! آه ، پول ، اي همه چيز ، چرااز تو خوشم نميآيد ؟

پريشب اعليحضرتِ همايوني به خوابم تشريف فرما شدند و ديشب ...  حضرتِ امام  ( ره ) .  راستي معنايِ " ره "چيست ؟ كسي به ما گفت  " فقط به كار ببريد! " و ما هم از آنجائي كه از خوب مريدانيم و كلامِ گهربارِ مجتهد را عينِ نماز و روزه و خمس وذكات و به حج روي ( كه امكانِ مالي اش را نداريم ) و چه و چه ها ميدانيم ، بكار مي بريم  ره  را ؛ عملي ست طبيعي - از طبيعي ترينِ طبيعي هاست !

گفته بودم كه تشريف فرمائيِ  خدايگان  به خوابم ، از بهترين روياهايِ زندگيم بود . اما... اما آمدن ِ ( چه مزخرف مي گويم ؛ ظهورِ حضرتِ امام ) چيز ديگريست . چطور بگويم ... چطور مي شود گفت ؟ امام باشي و روحِ خدا و به خوابِ كسي بروي كه معلوم نيست كونش را  مي شورد ويا با كاغذ پاك مي كند ؟! نه ، نه ، اين شدني و تفسير پذير نيست ، اين  با عقلِ انسانهاىِ جاهلي چون من نمي خواند ! ماوراىِ همه چيزهاست ! بچه هايم فيلمهايِ تخيلي بسيار مي بينند و بندرت چند لحطه اي نگاهكي مي اندازم ، اما ظهورِ حضرتِ امام ... نه ، نه ، اين ديگر تخيل بردارنيست ؛ اين ديگر امكان پذير نيست ؛ اين ديگر تمامِ معادلاتِ بشري را برهم مي زند ؛ اين ديگر كاري ست بس عظيم تر از يافتنِ فرمولِ نسبيتِ  انيشتن  و تمامِ دست يافته هايِ بشري ! باورتان ميشود ظهورِ امامِ راحل در خوابِ منِ  بي سر و پا ؟!

چگونه مي شود ظهور و حضور امام (ره ) را با آمدنِ آن مردك ( اعليحضرتِ همايوني ، شاهنشاهِ عظيم الشاُن محمدرضاپهلوي ، شاهِ شاهان ، آريامهر  را مي گويم ) مقايسه كرد ؟ پس مي گيرم سجده ها و پابوسي ها ومجيزگوئي هايم را ! باي باي مردك !

امام آمده است ؛ بهار آمده است ؛ عدل آمده است ؛ بهروزي آمده است ؛ ظللم كش (کشندهء ظلم  ِ آن مردك پهلوي ) آمده است :

ديگر گرسنگي نخواهيم كشيد ( گرسنگي مال ِ سرزمين هائيست كه در آنجا اقتصاد حكم  مي راند :  گرسنگانِ جهان ، اقتصاد مالِ خر است ! ماديگر در پارك ها ( در گرماها و  سرماها ) نخواهيم خوابيد ؛ ما ديگر در سرزمينمان تن فروسي – آنهم هزار و هزار و هزار وهزار- ، نخواهيم داشت ؛ ما ديگر تك محصولي نخواهيم شد ؛ ما ديگر به ويزا احتياج نخواهيم داشت و به هر كجا كه دلمان بخواهد خواهيم رفت و در كران و كران ها از ما بسختي استقبال خواهد شد و ما خواهيم شد سمبل ِ  آزادي ، متانت ، داد ، صبر ، تحمل ، دگر انديشي پذيري و ...  وتمامِ كشورهايِ نالايقِ جهان به ميهنِ اسلامي مان كارشناس خواهند فرستاد تا الگو برداري كنند ؛

به ما ديگر تهمت نخواهند زد كه وحشيگريم و بيشترين زندانها را و زندانيها را داريم ؛ بيشترين و بدترين نوعِ شكنجه ها را داريم ؛ بيشترين اعدامها را داريم ؛

اصلا ما ديگر زندان نخواهيم داشت – سقفِ سلول هارا برخواهيم داشت و در سلول ها  لاله ، مريم ، سنبل و تمامِ گلهائي كه در سرزمينمان وجود دارد خواهيم كاشت و تمامِ گلهايِ سرزمين هاي ديگر را مفت و مجاني وارد خواهيم كرد و آنها را هم در سلول ها خواهيم كاشت ( گلها را به ما هديه مي كنند – چون ما سمبلِ جهانيم از خوبي ها ! ) ؛

صادراتمان خواهد شد محبت ؛ وارداتمان خواهد شد تحملِ تمامِ دردهايِ جهان – قبلهُ عالم خواهيم شد ومطلقِ جهان ( و مردمان از هر دين – اسلام ، يهود ، مسيحي ، بهائيگري ، زرتشتي ، بودائي و و و از كشورمان مكهُ عالم خواهند ساخت و مكهُ عربها مي شود سوت وكور ) :

 

تمامِ امپرياليست ها را ، بي ريختن  ِ يك قطره خون ، از بين خواهيم برد - تمامِ صدام هايِ كافر و عفلقي را ؛ تمامِ بوش و پوش و پوتين و نعلين و ...را ؛ آقازاده هايمان رااگر خواستند به بيت المال دست درازي كنند ، جيز خواهيم كرد ؛ سپاهِ اسلام عدل را در تمامِ جهان گسترده خواهد كرد – درست بعينهُ عدلي كه اكنون در ايرانِ اسلاميِ عريرِمان حكم مي راند ( و براي اين كار :  پاسدار  خواهيم فرستاد ؛ بسيجي  خواهيم فرستاد ؛ جانباز خواهيم فرستاد ؛ امرِ به معروف و نهيِ از منكر  خواهيم فرستاد ؛  ثارالله خواهيم فرستاد ؛ حزب الله  خواهيم فرستاد و بالاخره  رهروانِ صديقِ سعيد امامي ( اسلامي ) ها را خواهيم فرستاد ) ؛

برنج ونان و گوشت و كارتوب ( سيب زميني ) و پامادور ( گوجه فرنگي ) و... كلاشينكوف ( يوزي را بايد از دوستانِ اسرائيلي بخواهيم ) و بمبِ آتش زا و بال گردان و  بمبِ شيميائي و خوشه اي و كوفت و كاري و ... پخش خواهيم كرد ؛

هركس بهار بخواهد ، باو بهار خواهيم داد؛ هر كس پائيز بخواهد ، باو پائيز خواهيم داد ؛ هركس تابستان بخواهد ، باو تابستان خواهيم داد ؛ هركس زمستان بخواهد ، باو زمستان خواهيم داد ؛ هر كس يك فصل و دو فصل و سه فصل و حتي چهار فصل  بخواهد ، باو خواهيم داد ؛ هركس هندوانه بخواهد ، باو خواهيم داد ؛ هر كس هر دووانه بخواهد ، باو  هر دووانه خواهيم داد – خربزه هم داريم !

هركس پسته بخواهد ، باو  رفسنجاني  خواهيم داد ؛ هر كس اطلاعات بخواهد ، باو  حجاريان خواهيم داد ؛ هركس حق بخواهد ، باو  مدرسهُ حقاني  خواهيم بخشيد ؛ هركس داد بخواهد ، باو قاضي مرتضوي و محسني اژه اي ها را دو دستي تقديم خواهيم كرد ؛ و هر كس ...

 

واما برسيم به اصلِ مطلب : حضرتِ ره  در خوابم چه ها فرمودند ؟ به شما چه ربط ! مگر فضوليد ؟

سربسته بگويم كه  امامِ راحل  فرمودند : " هيچ نگو ! " . و اطاعت از سخنانِ گهربار ، از احكامِ زندگيِ منست !

 

خدايا ! خدايا ! آيا با دادنِ اينهمه خوشبختي - و دراين فاصلهُ كم - ، خيال نداري – كه زبانم لال - ، مرا به سكته بكشاني ؟! 

 مرا اينهمه الطافِ بي كران بس ! خدايا ! خدايا ! يك خواهشِ بزرگ از تو دارم :  رهبرِ عظيم الشاُنِ جمهوريِ اسلامي را ديگر به خوابم نفرست ! اين محبتِ عظيم ديگر فوقِ طاقت است و بي هيچ شكي في الفور سكته خواهم كرد !

 

                            ( ادامه ندارد )

 

                                    6 خردادِ 816