تکرار طرح شکست خورده «شورای
ملی مقاومت»
با نام جديد «جبهه همبستگی ملی»
هادی شمس حائری
شرايط بحرانی ايران و احتمال تغيير و تحولات سياسی
ظرف ماه های آينده، اکثر نيروهای دلسوز و وفادار به آرمانهای دمکراتيک را به خود
مشغول داشته تا راه چاره ای مردمی و دمکراتيک برای عبور از اين بحران بيابند. با
توجه به شايعه بسيار قوی بازگشت سلطنت به ايران که آمريکا حامی و طراح آنست،
بسياری از نيروهای جمهوری خواه و ملی در صدد ايجاد ائتلاف و جبهه دفاع از جمهوريت
در مقابل آلترناتيو سلطنت می باشند. از طرف ديگر نيروهای فرصت طلب که تنها به فکر
کسب قدرت سياسی هستند نيز به تکاپو افتاده اند تا از اين نمد کلاهی برای خود
بسازند و آلترناتيو خودشان را در اين آشفته بازار قالب کنند. يکی از اين گروه ها
سازمان مجاهدين خلق است که طی يک فراخوان به همه نيروهای جمهوری خواه و سرنگون
طلب، طرحی با عنوان «جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی جمهوری اسلامی» ارائه داده و
از اين نيروها درخواست شرکت دراين طرح را نموده است.
طرح پيشنهادی مجاهدين شامل سه اصل به
قرار ذيل می باشد.
اعتقاد به براندازی تماميت رژيم جمهوری اسلامی
اعتقاد به مبارزه غير عقيدتی و التزام نيروها به
نفی کامل نظام ولايت فقيه
اعتقاد به حکومت سکولار و جدائی کامل دين از دولت
بررسی اهداف و موقعيت استثنائی سازمان مجاهدين
وشرايط زمانی پيشنهاد اين طرح، سوألاتی به ذهن متبادر می سازد که پرداختن به آن،
می تواند ما را در شناخت مجدد مجاهدين ياری رساند.
سازمان مجاهدين در موقعيت به شدت لرزان و شکننده
ای، چه به لحاظ موقعيت بين المللی و چه به لحاظ شرايط بحرانی داخل کشور و چه به
لحاظ موقعيت خطرناک کشور عراق که معرض حمله آمريکا قرار گرفته و چه به لحاظ شرايط
درون تشکيلاتی، با خيل عظيم نيروهای بريده ومنفعل، قرار گرفته است.
راه برون رفت از اين همه موانع و مشکلات، چاره ای
جز نابودی ومرگ برای مجاهدين باقی نگذاشته و آن ها را وادار کرده تا تن به هر خس و
خاشاکی به دهند وته مانده سرمايه های خود را که افتخار مبارزه با امپرياليسم
وديکتاتوری شاه بود به حراج بگذارند.
سازمان مجاهدين علی رغم همه خيانت ها ودشمنی اش با
نيروها و اپوزيسيون مترقی و آزادی خواه لااقل در حرف ضد شاه و شيخ بود، اما در اين
طرح، با پوش شعار جمهوری خواهی، می خواهد جبهه مشارکت سياسی با سلطنت طلبان، که
تنها در لفظ و تعارفات سياسی، سلطنت طلب نيستند تشکيل دهد.
فرزند شاه بارها گفته است که من طالب سلطنت نيستم
و هر نظامی که مردم انتخاب کردند من به آن متعهد می باشم. اين عبارات برای آقای
رجوی کافی است که محمد رضا شاه دوم هم جمهوری خواه شود و در «جبهه همبستگی ملی»
نمره قبولی بياورد.
آقای رجوی زمانی با افتخار در حالی که بادی به
غبغب انداخته بود اعلام کرده بود که بچه شاه برای من پيغام فرستاده که آماده است
به حضور ايشان رسيده و در جهت سرنگونی جمهوری اسلامی با سازمان مجاهدين همکاری
نمايد، اما من به او گفتم هنوز دهنت بوی شير می دهد. (اين کلمات را قريب به همين
مضمون، شخصا از دهان رجوی در نشست عمومی شنيدم).
آقای رجوی بعد از ۲۰ سال و پس از آن که نيروهای چپ
و مترقی و دمکرات را در «شورای ملی مقاومت» از دست داد و پس از اين که اعتبار
وآبروی خود را به خاطر جاسوسی برای بيگانه نزد مردم ايران به باد داد و پس از اين
که در عراق زمين گير شد و پس از آن که اکثر کشورهای اروپائی و از جمله دولت آمريکا
او و سازمانش را تروريست ناميد، و پس از بر ملاء شدن طلاق های اجباری- تشکيلاتی و
رواج زندان و شکنجه و پس از بن بست سياسی- خطی، اکنون عابد و زاهد شده و غرورش را
شکسته و حاضر شده است که خاضعانه قدرت را با ديگران تقسيم کند. يا عجبا.
سازمانی که می گويد «يا همه چيز يا هيچ چيز»، و
سازمانی که حتی شورائی ها را از دور خود پراکنده کرد به اين دليل که می گفت پول و
خرج شورا و شورائی ها را ما پرداخت کنيم و شهيدش را ما بدهيم و اعتبار و مشروعيت
پناهندگی در اروپا را ما با نثار خون شهدای خود بپردازيم و شورائی ها فقط بيايند
يک امضاء بکنند و بروند. سازمانی که در تماميت خواهی دست کمی از رژيم جمهوری
اسلامی ندارد، وشعار «ايران رجوی، رجوی ايران» اش گوش فلک را کر کرده، حال چگونه
حاضر شده که امروز با بی آبروترين و منفورترين نيروها چه در بين اپوزيسيون و چه
نزد مردم ايران، همبستگی و ائتلاف کند. آيا جز اين است که يا قصد خدعه و فريب دارد
يا آنکه به ته خط رسيده است يا اين طرح مصرف داخلی برای تعويض ريل دارد؟.
سازمان رجوی بطور قطع و يقين می داند که هيچ يک از
نيروهای دمکرات، چپ، وملی گرا حاضر نيستند با مجاهدين وارد يک ائتلاف سياسی گردند
زيرا اکثر اين نيروها سازمان مجاهدين را به خوبی می شناسند وبعضی ها به دليل تجربه
تلخ و شکست خورده قبلی به نام شورای ملی مقاومت خاطره بدی از همکاری با مجاهدين
دارند لذا تنها نيروئی که مخاطب رجوی برای تشکيل اين جبهه است سلطنت طلبان می
باشند. اما آن را درلفافه می پيچانند که ابتدا به ساکن مشخص نشود.
مجاهدين شنيده اند که سلطنت طلبان نور چشم
آمريکائی ها هستند، و می دانند که آمريکا الترناتيوی جز آنان در آستين ندارد. بدين
جهت از طريق سلطنت طلبان می خواهند که جائی در دل ارباب باز کنند.
مجاهدين و ولايت فقيه
در اصل دوم شرايط همکاری با جبهه همبستگی آمده است
که «جبهه همبستگی ملی، نيروهای جمهوری خواهی را که با التزام به نفی کامل ولايت
فقيه و..... برای استقرار يک نظام سياسی دموکراتيک و مستقل و مبتنی بر جدائی کامل
دين از دولت مبارزه می کنند در بر می گيرد».
يکی از اصول بنيادی سازمان مجاهدين اصل صلاحيت
ايدئولوژيک است که از همان ابتدای تأسيس سنگ بنای سازمان را تشکيل داده است.
صلاحيت ايدئولوژی به زبان ساده يعنی همان ولايت فقيه. اين مسئله را، ما که در
سازمان مجاهدين بوديم با تمام گوشت و استخوان لمس کرده ايم. حال سازمانی که متکی
به ولايت فقيه است ونيروی محوری همان شورائی است که جبهه همبستگی را اعلام کرده
چگونه می تواند به نفی نظام ولايت فقيه ملتزم باشد؟.
مجاهدين و ايدئولوژی
همه می دانيم که سازمان مجاهدين يک سازمان
ايدئولوژيک و مکتبی است، خصيصه اصلی مبارزات مجاهدين از ابتدای تأسيس تا به حال
مذهبی، اسلامی وتوحيدی بوده است و آن ها خواهان بر پائی جامعه توحيدی (که البته از
نوع محمدی و ناب آن!!) می باشند. منابع عقيدتی و مبارزاتی مجاهدين قرآن و نهج
البلاغه می باشد. مجاهدين خود را مفسر قرآن می دانند و تنها تفسير قرآن خودشان و
قدری هم تفسير آقای طالقانی را قبول دارند. هم اکنون زنان آن ها در پادگان اشرف و
در مراسم رسمی روسری به سر می کنند وهر ساله در روز عاشورا مراسم عزاداری و سينه
زنی و زنجير زنی در پادگان اشرف به راه می اندازند، آقای رجوی توضيح المسائلی راجع
به غسل و وضو و تيمم نوشته که محل رجوع مقلدين ايشان در پادگان اشرف می باشد.
ايشان نام حکومت آينده خود را «جمهوری دمکراتيک اسلامی» قرار داده است لذا کوتاه
آمدن مجاهدين از حکومت دينی و ايدئولوژيک، يک تغيير استراتژيک و اساسی است که بايد
با انتشار بيانيه ای اين تغيير موضع را به مردم اعلام کنند يعنی جدائی دين از
حکومت و صرفنظر کردن از «جمهوری دمکراتيک اسلامی» را. اما مجاهدين زيرکانه از کنار
آن گذشته اند.
اکنون چه اتفاقی رخ داده که آقای رجوی پسوند
اسلامی را از «جمهوری دمکراتيک» برداشته و به حکومت لائيک و جدائی دين از حکومت
رسيده است. تا آن جائی که ما اطلاع داريم و سال ها با مجاهدين بوده ايم و منابع آن
ها را مطالعه کرده ايم مجاهدين در حکومت مورد نظر خود می خواهند ايدئولوژی خود را
پياده کنند يعنی تصميم دارند يک حکومت ايدئولوژيک برپا کنند.
شورای ملی مقاومت
آقای رجوی در سال ۱۳۶۰ با کمک آقای بنی صدر و حزب
دمکرات کردستان و پاره ای از شخصيت های دمکرات و آزادی خواه شورای ملی مقاومت را
پايه گذاری کرد که البته خود وی در رأس شورا قرار داشت اما پس از مدت کوتاهی اين
شورا فروپاشيد و از آن شير بی يال و دم و اشکمی باقی ماند. آيا دلايل فرو پاشی
شورا چه بود و آن ائتلاف چه شد که پس از ۲۱ سال دو باره به فکر تشکيل جبهه همبستگی
افتاده است؟. آيا در جبهه همبستگی پيشنهادی، مجاهدين همچنان قصد دارند که نيروی
محوری آن باشند يا يکی از اعضای ساده و متساوی الحقوق آن؟.
اگر رجوی با اعضای شورای آن زمان که اکثرا چپ و
دمکرات بودند نتوانست ائتلاف نمايد، حال به چه دليل و با چه نيتی می خواهد با
نيروهای خارج از اين طيف، ائتلاف کند؟.
از اين گذشته «شورای ملی مقاومت» که هنوز روی کاغذ
وجود دارد تکليفش چه می شود؟ اگر شورائی وجود دارد ديگر چه لزومی برای تشکيل جبهه
جديد هست مگر می توان جبهه در جبهه و يا شورا در شورا تشکيل داد؟.
و اگر«شورای ملی مقاومت» وجود خارجی ندارد و به
همين جهت تشکيل «جبهه همبستگی» ضرورت يافته است، چرا مجاهدين دليل شکست يا انحلال
شورای ملی مقاومت را اعلام نمی کنند؟.
آيا اشکالات «شورای ملی مقاومت» به اندازه کافی
روشن و باز شده است تا جبهه همبستگی جديد دو باره دچار همان اشکالات نگردد؟. در
غير اين صورت آيا تشکيل جبهه همبستگی جديد، دليل ورشکستگی شورای ملی مقاومت و در رأس
آن سازمان مجاهدين خلق نيست؟. از همه اين ها گذشته، خنده دار اين است که شورائی که
خود ورشکسته است «جبهه همبستگی ملی» را اعلام می کند.
بی اعتقادی مجاهدين به دموکراسی
سازمان مجاهدين آن قدر به خود و توانش متوهم و غره
است وآنقدر به نظر و رأی مردم بی اعتناء است که يک تنه اقدام به تشکيل دولت و نصب
رئيس جمهور نموده بدون اين که به مردم مراجعه کند، اگربنا به ادعای سازمان مردم
دور از دسترس بودند لا اقل ايرانيان خارج کشور که دم دست بودند و امکان آن وجود
داشت که به آراء آنها مراجعه کرد. حال می خواهد به شرايط ماقبل انتخاب رئيس جمهور
و تشکيل دولت برگردد و اپوزيسيون جمهوری خواه را با خود شريک کند بدون اين که رئيس
جمهور و دولت موقت خود را منحل اعلام کند.
مجاهدين اگر در ادعای خود صادق هستند و می خواهند
با نيروهای دمکرات ومترقی و نه سلطنت طلبان ائتلاف سياسی کنند بايد:
۱- دولت موقت و رئيس جمهور خود خوانده شان را کالم
يکن اعلام کنند.
۲-از شعار بيمارگونه و تماميت خواهانه شان «ايران
رجوی- رجوی ايران» دست بردارند.
۳-رسما و عملا از کليه شخصيت های سياسی اپوزيسيون
و احزاب و گروه ها و اعضای جدا شده مجاهدين، که انواع و اقسام اتهامات ناروا به آن
ها وارد کردند پوزش بطلبند.
۴-در های سازمان مجاهدين خلق در پادگان های خود در
عراق را به روی کسانی که قصد جدائی دارند باز بگذارند تا هرکس آزادانه راه و مسير
خود را انتخاب نمايد.
۵-تمامی اعضای جدا شده را که به رژيم صدام تحويل
داده اند و اکنون در زندان ابوغريب هستند آزاد ساخته و راهی يک کشور امن اروپائی
نمايند.
۶-سيستم طلاق و طلاق کشی را در سازمان ملغی اعلام
کنند و کليه مرد ها و زنها را آزاد بگذارند که به همسرانشان رجوع نمايند.
۷-کودکان را به والدينشان باز گردانند وکودکانی که
در اروپا مشغول تحصيل بودند و به عراق برده اند، دوباره به کشورهائ مبداء باز
گردانند.
۸-عمليات فروغ جاويدان را که باعث کشتن شدن۱۵۰۰
نفر از نيروهای سازمان وقتل عام هزاران زندانی سياسی و عقيدتی توسط رژيم جمهوری
اسلامی در شهريور سال ۱۳۶۷ شد و تبديل جام زهر به نوشدارو در کام خمينی و نيروهای
جنگ طلب گرديد محکوم نمايند.
۹-يک انتخابات آزاد با شرکت کليه نيروهای سازمان
بدور از تهديد و ارعاب و کاملا دمکراتيک با رأی مخفی برای تعيين رهبری سازمان
برگزار نمايند.
۱۰- به اعمال شکنجه و زندان و تشکيل دادگاه های
اعدام برای افراد جداشده اعتراف کنند و از مردم ايران صادقانه عذر خواهی نمايند.
۱۱- صادقانه منابع مالی خود را اعلام کند.
مسئله ديگری که مجاهدين خيلی آرام و شرمگينانه از
کنار آن گذشته اند مشی مبارزه مسلحانه است در طرح جبهه همبستگی از شرط مبارزه
مسلحانه جهت سرنگونی صرفنظر شده و ساير اشکال مبارزه به رسميت شناخته شده است. اما
هنوز به ادامه ارتش آزادی بخش پا فشاری می شود. آيا همبستگی با کسانی که نيروی
نظامی ندارند و اعتقادی به مبارزه مسلحانه ندارند به چه معنی است. آيا منظور اين
است که مجاهدين بازوی نظامی اين جبهه است و بقيه بازوی سياسی آن؟. اگر چنين است
باز مجاهدين به خاطر دادن خون همچنان طلبکار باقی خواهند ماند و بقيه بدهکار. لذا
۱۲-مجاهدين بايد تکليف خود را با مبارزه مسلحانه
آن هم از خاک دشمن روشن کنند و صريحا بگويند که مشی مبارزاتی اين جبهه چيست، سياسی
است يا نظامی؟. آيا سازمانها در عرض هم، هر کس با مشی اختصاصی خود، امر مبارزه را
پيش می برند يا جبهه به عنوان يک ارگان واحد، مسئوليت مبارزه با حمهوری اسلامی را
به عهده دارد؟.
به عنوان آخرين کلام
کسی می تواند ندای همبستگی و وحدت سر دهد که
دمکرات ، مستقل ، آزاد، مردمی و دارای سوابق روشن سياسی باشد. نيروهای وابسته به
بيگانه و شکنجه گر و کسانی که حقوق بشر و حقوق اعضای خود را نقض می کنند و انتقاد
را بر نمی تابند، و تا امروز بزرگترين عامل تفرقه در صفوف اپوزيسيون بوده اند، نمی
توانند مبتکر صلح و عدالت و مبارزه با استبداد مذهبی باشند. نيروی دعوت کننده به
همبستگی بايد خوش سابقه ومعتقد به مشارکت سياسی همه آحاد مردم به عنوان يک حق باشد
نه اينکه تنها در بازی های سياسی از مشارکت دم بزند. کسی که مانع مشارکت نيروهای
تشکيلاتی خويش می گردد و از آن ها فقط اطاعت محض می خواهد و کسی که خود را رهبر
خاص الخاص می خواند وکسی که به مردم پاسخگو نيست و فقط به خدا حساب پس می دهد و
ولايت خود را به عنوان رهبر عقيدتی بر خيل اعضای تشکيلاتی تحميل کرده است و هر شب
با امام زمان نشست می گذارد و دستور العمل روز بعد را دريافت می کند چگونه می
تواند راهی به سوی آزادی باز کند.
«ذات نايافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی
بخش»
سه شنبه ۱۲ آذر مطابق با ۳ دسامبر ۲۰۰۲
|