اسد سيف
رئاليسم
اسلامی
( نظری به ادبيات حکومتی در
ايران)
انتشارات خاوران درپاريس، روز يکشتنه ۲۴ نوامبر
۲۰۰۲ ، در دومين برنامه ی ششمين سال « ادب و فرهنگ آخر ماه» خود ميزبان آقای اسد
سيف، نويسنده و منتق ادبی بود. در بخش نخست آقای اسد سيف در باره رئاليسم اسلامی
سخن گفت و در بخش دوم، طبق سنت اين جلسات پيرامون موضوع سخنرانی و کارنامه ی
فرهنگی خود با حاضرين به بحث و گفتگو پرداخت.
ازاسد سيف تاکنون کتاب های زير منتشر شده است:
۱-اسلامی نويسی ( بررسی دو دهه ادبيات دولتی
ايران)، نشر باران، سوئد ۱۹۹۹.
۲-ذهن در بند ( مجموعه ۱۹ مقاله در فرهنگ و
ادبيات)، نشر باران، سوئد ۲۰۰۲.۱۲.۰۲
۳-زن در بارگه اسلام( رساله ای کوتاه در باره حضور
زن در قرآن)، نشر ديدگاه، کلن ۱۹۹۰
۴-ترجمه چند داستان و رمان برای کودکان و
نوجوانان. ( برخی از آنها در نشريه شهروند کانادا چاپ شده است)
کتاب « فرزندان خمينی» ( نظام آموزشی و دستاوردهای
آن در ايران پس از انقلاب) از او آماده چاپ است.
بنا به خواست آقای سيف، ما بخش هايی از نوشته
ايشان را منعکس می کنيم. با مهر و محبت، انتخاب را بعهده ما واگذاشتند. معيار ما
در گزينش اين بخش ها، حفظ اصالت مطلب( هرچند کاريست دشوار) و آوردن نمونه ها و
توضيحات مشخص با آنچه امروز توسط «اسلامی نويسان» بکار ميرود، بود. پانويس ها را
ما حذف کرده ايم. هرکجا نقل قولی از کسی آمده و مطالبی بين گيومه آورده شده، آقای
اسد سيف منابع آن را ذکر کرده اند.
.....................................
دولت تماميت خواه برآمده از مذهب در ايران، با
انکار جهان واقع، تنها خود را بر حق می داند و آگاه بر امور جهان. برای رمز و راز
هستی پشيزی قايل نيست. آن را به هيچ می گيرد و از اين زاويه مبلغ ادبيات و هنری
است که مشروعيت ايدئولوژی او را تبليغ کند و هدف از ادبيات همانا جذب توده مردم به
نفع رژيم است. ادبيات بايد مروج نوعی ساده انگاری و تقليل گرائی باشد. ادبيات بايد
حکم صادر کند و هميشه در کنار رژيم و برای او باقی بماند. بقول خمينی:«تنها هنری
مورد قبول قرآن است که صيقل دهنده اسلام ناب محمدی باشد».
حاکميت برآمده از مذهب در ايران، جهان را در خود
می بيند؛ او اصلا خود جهان است. او جهان واقع را انکار می کند، تا جهان خود را
ثابت کند. او به سان ديگر خودکامگان تاريخ، هميشه همه چيز را می داند. آگاه به
تمام زندگی جهان و رمز و رازهای هستی است. هيچ پرسشی وجود ندارد که ديکتاتور پاسخ
آن را از پيش نداشته باشد. او برای تمامی پرسش های هستی هميشه پاسخ های لازم را
آماده دارد.و در اين راه انديشه هيچ کس جز انديشه خود را در ارزيابی ها قبول
ندارد. ديکتاتورها اگر محکمه ای بشناسند، در نهايت قاضی و حاکم همانا ايدئولوژی
خود آنهاست..........................................
در ايران بعد از انقلاب، در عرصه آثار ادبی، دو
جريان شاخص ديده می شود. جريان نخست ريشه در تاريخ داستان نويسی ايران دارد، که
تاريخ تولد آن به چند دهه قبل از انقلاب می رسد. جريان دوم، پس از انقلاب نمودار
شد. اين جريان که خود را «اسلامی نويس» می داند، از حمايت همه جانبه حکومت
ايدئولوژيک برخوردار است. آثاری که اينان توليد می کنند، به رغم حمايت دوليتی و
استفاده از امکانات رژيم، خوانندگانی محدود دارد. اين آثار هر چند از نظر کميت در
صد بالايی را به خود اختصاص می دهد، ولی از نظر کيفيت، هنوز هيچ اثر چشمگيری در
اين عرصه توليد نشده است. هدف عمده اين نوع از ادبيات القاء ايدئولوژی و مبانی
عقيدتی خاصی - اسلام- به خوانندگان است. اگر چه جريان دوم تکيه بر قدرت دولتی
دارد، جريان اول اما ريشه در ارثيه فرهنگی و معنوی کشور دارد.
در اين بررسی سعی براين است که نشان داده شود:
چگونه «اسلامی نويسان»، همچون مراجع تقليد و دولت حامی خويش، در ادبيات نيز، حقيقت
مطلق را از آن خود می دانند و ادعا دارند که تنها همانان قادر به درک و تبيين جنبه
هايمختلف هستی انسان هستند و از اين زاويه وظيفه و حق خود می دانند تا بر ذهن و
هستی افراد جامعه - امت- در عرصه ادبيات نيز تسلط يابند. حکومت ايدئولوژيک حاکميت
را نه تنها در سياست، بل در تمام عرصه های زندگی فردی و اجتماعی طالب است. در چنين
حکومت هايی، ادبيات و هنر، بدل به ترجمان ادبی و هنری سياست روز حاکميت می شود.
اين سياست را در توليدات ادبی زمان جنگ ايران و عراق به خوبی می توان مشاهده نمود.
از آغاز جنگ تا سال ۱۳۷۰ نزديک به ۱۶۰۰ عنوان داستان کوتاه در مجلات، روزنامه ها و
مجموعه های داستان، در شمار «ادبيات جنگ» منتشر شده است. در همين مدت ۴۶ رمان نيز
انتشار يافته است. بطور کلی در فاصله سالهای ۱۳۵۹-۱۳۷۳، ۲۸۵ نويسنده «داستان جنگ»
نوشته اند. در همين زمان بود که « مجتمع هنر و ادبيات در خدمت جنگ» تاسيس شد که
هدف آن، بقول آقای خاتمی وزير ارشاد وقت: « سوق دادن ادبيات و هنر و هدايت آن در
خدمت به انلاب اسلامی و پديده های آن - يعنی جنگ- » بود.
بخش اعظم ادبيات جنگ را، تبليغ برای مردن در راه
جمهوری اسلامی و شهادت برای خداتشکيل می دهد. شهادت در اين سالها به برجسته ترن
سمبل هنری بدل می شود. خامنه ای می گويد:« شهادت يعنی يک مظهر زيبا از غرق شدن
انسان در صفا و معنويت. شعرا و گويندگان، نويسندگان و تمامی هنرمندان بايد اين مهم
را مغتنم بشمارند و در توصيف شهادت، يعنی نمونه اعلای انسانيت سخن بگويند. در اين
زمينه زياد بايد کار بشود». و بدينسان است که انسان و انسانيت در خون و مرگ خلاصه
می گردد و هرآنچه بتواند انسان را به نيستی نزديکتر کند و عطش شهادت را در او
برانگيزد، تقدس می يابد........................................
در «اسلامی نويسی» خنده کار شيطان، گريه اما مبارک
است و ملکوتی. گريه دوای هر دردی است. پس می بينيم عزاداريها در اسلام مقامی شامخ
دارند. مراسم سوگواری عظيمند و با شکوه. در برابر، مراسم جشن کمتر به چشم می خورد.
جشن ها حقيرند و بی شادی؛ چون خنده و شادی دل را نه روشن، بل می ميراند. جهان خشک
و دگم و جزم گرای اسلام خنده برنمی تابد. در همين راستاست که می بينيم سنت «تقيه»
بر جهان داستان «اسلامی نويس» غالب است.
در همين رابطه است که می بينيم در ادبيات داستانی
جز رنگ سياه و چند رنگ تيره ديگر از رنگ های ديگر استفاده نمی شود. اسلامی نويسان
رنگ شاد را بر تن دشمنان خويش خوشتر دارند، زيرا بقول يکی از اسلامی نويسان:«شادی
و خوشی و خنده و قهقهه را نمی شود گفت که با جوهر هنر و زيبايی نزديک است». بر اين
اساس است که اسلامی نويسان در داستان های خويش، مخالفين فکری و همچنين غير
مسلمانان را با تصويری شاد ارائه می دارند. و اينان آدميانی در داستان ها هستند که
می خندند، به گردش می روند، می رقصند، در بزم و شادی شرکت می کنند، می نوشند، زن و
مرد در کنار هم می نشينند و ...
تيپ های مثبت داستان ها که دوستند، عموما انسان
هايی خوب، سلحشور، مومن و نمازخوان، بسيجيو دلاور، تيزهوش و نترس و مسلمان و با
تقوا و... هستند و تيپ های منفی که دشمنان اسلام هستند، آدم هايی هستند بزدل،
زنباره، لاابالی و معتاد، دائم الخمر و ترسو و... برای نمونه در داستان «قصه فرسنگ
ها دور از من»، چپ ها « بداخلاقند»، « سرهم داد می زنند» و آنگاه که دستگير شدند،
خيلی سريع « همديگر را لو می دهند»، « فاقد قلبند» و يا در داستانی ديگر، سلطنت
طلبان « زنباره اند، معتادند». کت و سلوار، کراوات، موهای شانه کرده و يا بلند،
سبيل، لباس اتو کرده و... همه از ارزش هايی هستند منفی و از آن مخالفان اسلام.
در هيچ داستان اسلامی آدم خوب، که طبيعی ست مسلمان
باشد، به عاقبت بدی گرفتار نمی شود. آنان آدميان آسيب ناپذيری هستند که تنها شهادت
و يا گلوله « ضدانقلاب» می تواند به عمرشان خاتمه دهد و در اصل به بهشت رهنمون
سازد........................................................
بر اين اساس است که می بينيم، بعد از انقلاب، در
تاريخ نويسی وابسته به حاکميت سعی می شود تا آن عده از نويسندگان کلاسيک ايرانی را
که مورد پذيرش عام هستند، چون حافظ و فردوسی و مولانا و... لباس روحانيت بپوشانند.
در حاکميت فقها بر ايران کنونی، پذيرش کسانی با عنوان داستان نويس،هرچند يدک «
اسلامی نويس» هم داشته باشند، خود گامی ست در سنت شکنی، که بی هيچ درنگی می توان
گفت: پذيرش آن، امری ست تحميلی...........................................................
زبان آخوندی در ايران ملغمه ای است از زبان
عاميانه فارسی با چاشنی کلماتی از زبان عربی. از آنجا که آخوند هاآدم هايی شفاهی
هستند و بيگانه با کتابت به شکل متعارف آن، و از آنجا که اين زبان پس از انقلاب
امکان حضور در خارج از مسجد و منبر را يافت، زبان آخوندی در جامعه گسترش يافت. و
از انجا که همه خود را مريد خمينی می دانستند، تقليد از واژه ها و تکرار جملات دست
و پا شکسته و غلطی که او به کار می برد، گسترش يافت. اين زبان نه تنها به آثار
اسلامی نويسان راه يافت و سرمشق آنان رد نوشتن شد، بلکه بسياری از نويسندگان و
شاعران غير اسلامی نويس نيز، آگاه و ناآگاه، از اين واژه ها در آثار خويش استفاده
نمودند.........................
با تاکيد بر اخلاق عمومی و ارزشهای اسلامی است که
زن در داستان های اسلامی چهره ای ديگگونه دارد. اين ارزش گذاری از آنجا قوت گرفت
که نويسندگان پيرامون حکومت به اين باور دست يافتند که؛آثار غير خودی به قول يکی
از اسلامی نويسان[ ابراهيم حسن بيگی] « صرفا تجلی اميال و عقده های جنسی و غيرجنسی
و آه و فغان های شخصی نويسندگان» آنان است. به همين علت اسلامی نويسان ترجيح می
دهند که در آثار خويش به موضوع هايی چون عفت، عصمت، شر»، پاکدامنی، حيا، حجاب،
نجابت و... بيشتر بپردازند تا بدينوسيله، ضمن تبلغات حکومتی به آموزش زنان
پرداخته، از آنان موجوداتی مطيع و در خدمت مرد بسازند. و باز به همين علت است که
آنان اغلب ترجيح می دهند تا قهرمان زن در آثار خويش نداشته باشند. نمونه اينکه؛ از
مجموع کتاب هايی که در زمستان ۱۳۷۱ برای نوجوانان منتشر شده است، تنها سه شخصيت
اين داستان ها دختران و ۴۲ شخصيت پسران هستند.
اگر چنانچه اسلامی نويسی در داستان خويش نياز به
حضور زن داشت، اين زن اگر مادر و يا همسر شهيد نباشد، به حتم زنی پاسدار است برای
ارشاد زنان. در هيچ داستانی زنی روشنفکر، کارمند، معلم، دانشجو و... وجود ندارد.
برای نمونه در رمان« ريشه در اعماق» که از آثار برجسته اسلامی نويسان است، سه زن
حضور دارند که دو تن مادرند و نفر سوم، همسر قهرمان داستان که پاسدار است. اين
زنان هيچ نقش فعالی در داستان ندارند، وظيفه دارند لباس بشويند، غذا بپزند،
پرستاری کنند، بدوزند و ببافند، در پشت جبهه به مردان کمک کنند، بچه بزايند و
هميشه گريه کنند.
جسم زن منفور است و آلوده به گناه. تن او نماد و
تجسم وسوسه های گناه آلود زمينی است. زن اگر در داستانی حضور يافت، نبايد زيبا
باشد، آرايش کند، بی مانتو و روسری ظاهر شود، لباسی با رنگ شاد بر تن کند، ناخن
بلند داشته باشد و .. که البته اگر اين زن «ضدانقلاب» باشد، به همه اين رفتارها
مجاز است. در آثار نويسندگان حکومتی، زن و شوهر همديگر را نمی بوسند، دست همديگر
را نمی گيرند، به معاشقه و مغازله از نوع زمين آن نمی پردازند، با هم در يک بستر
نمی خوابند، تن" هم نمی نشينند، با هم به گردش نمی روند، و به طور کلی، زنان
اين داستان ها فاقد جنسيت هستند..........................................................................
داستان «پارک دانشجو» را به عنوان آخرين نمونه نقل
می کنم، که خود گواه روشنی ست از آنچه گفته شد، و در اصل می تواند خود طنز سياه و
تلخی باشد از تاريخ ادبيات امروز کشور ما.
در بهمن ۱۳۷۵ دادگاه مطبوعات، مدير مسئول نشريه
«نيستان»، سيد مهدی شجاعی را که خود از اسلامی نويسان مشهور است، به علت چاپ
داستان «پارک دانشجو»که موضوعی انتقادی نسبت به رژيم داشت، دادگاهی و محکوم نمود.
قهرمان اين داستان زنی را به قصد رساندن به مقصد سوار ماشين می کند و بين راه بين
اين دو تا رسيدن به مقصد، صحبت هايی رد و بدل می شود که از نظر ارشادچيان خلاف عفت
عمومی است. شاکيان می گويند که نويسنده می بايست داستان را طوری می نوشت که قهرمان
داستان، به جای اينکه زن مسافر را به مقصد می رساند، او را تحويل قوای انتظامی می
داد. دادگاه بر اين اساس که «بيان زشتی، خود اشاعه فحشاست»، اين داستان را محاکمه
و محکوم نمود.................................................................
|