دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۸۱- ۲ دسامبر ۲۰۰۲

آب از آب تکان نخواهد خورد ؟

 

محمد ايل بيگی

 

 

دلارها بروی ِ دلارها می روند

و کوهی می سازند به وسعت ِ رفسنجان

و پسته های ِ رفسنجان را خندان نمی کنند .

***

کودکان بی شمار ِ زادگاهم

در خيابانها ولند

-  بی طاقی برسر ونانی درشکم

نيمه های ديگرم –  زنان را می گویم –

فوج فوج به روسپيگری می روند

تا پرکنند شکم های ِ خالی را

و اعتياد شده است قرصی که براحتی در حلق می اندازی !

***

حاکمان ،

حکم برهمه چيز ازبين بردن داده اند ؛

حاکمان ،

سازندگان ِ نيستی اند ؛

حاکمان ،

همه چيز را از دريچهء کوتاه و

ديد ِ کورانه شان می بينند ؛

حاکمان ،

بار ِ قرنها بی خردی را

برشانه های ِ ناتوانشان دارند :

بی خردان

حکم ِ اعدام ِ انديشه را

برسر ِ هرکوچه و برزن داده اند .

***

کودکی و جوانی ِ مان با شاه رفت

پيری ِ مان هم با اينان

( نا به کسانی نابه کس تر از هر نابه کس  ) .

 

باشد و

باشد و

باشد ، اما

تاب و توانمان ديگرنيست

تا ببينيم از بين رفتن ِ کودکی و جوانی ِ فرزندانمان

اينان نياز به هوائی دارند تا آزادانه بگويند :

با ايمانيم

بی ايمانيم ؛

خواست اگردلمان ، چادر بسر می کنيم

ورنخواست ، مينی ژوب برتن ؛

ريش ِ آخوندی می گذاريم

يا کاستروئی

يا چه گوآرائی

يا هيچ و هيچ .

اصل بر اينست:

نان می خواهيم

آزادی را

مسکن را

رفاه را

و کار را هم ؛

دلمان می خواهد از اينجا به آنجا برويم

-  و از آنجا به اينجا بيائيم ؛

دلمان می خواهد بر گلدشتهء مسجد برويم

و اذانی سردهيم

-  و دلمان می خواهد که از کنار ِ هيچ مسجدی گذر نکنيم ؛

دلمان می خواهد که مادر برسفرهء هفت سين قرآن و نهج البلاغه بگذارد

-  و دلمان می خواهد که مادر بگذارد تا ديوان ِ فروغ و مولانا و شاملو را برسر ِ سفرهء هفت سين بگذاریم ؛

دلمان می خواهد که پدر ِ مان

( همچون پدر ِ دارا – فرزند ِ شسته رفتهء کتاب ِ دبستانی )

نان به خانه بيآورد ؛

دلمان می خواهد که هيچ کس به خاطر ِ عقايدش

- هرچه که می خواهد باشد - ،

به زندان نرود

شکنجه نشود

اعدام نشود ؛

دلمان می خواهد - به گاه ِ تغيير حکومت –

حمام ِ خون براه نيافتد

جديديان ، قديميان را اعدام نکنند

شکنجه نکنند ؛

دلمان می خواهد که بی هيچ دغدغه

او از آخوندها دفاع کند

تو از شاه ِ شاهان

و من از سوسياليست ها

( آنان که نه در کلام ، بل بعينه:

نان و آزادی و رفاه – ونه فقر – را برای ِ همگان می خواهند ) .

 

                                                                               محمد ايل بيگی  – 9 آذر 81