شهلا لاهيجی:
"سروری زنان تفاوتی با سروری مردان ندارد"
گفتگوی صدای آلمان با خانم شهلا لاهيجی، مديرمسئول انتشارات
روشنگران در مورد مسائل زنان در ايران
--------------------------
نگاهی به مشکلات نشر و فرهنگ
کتابخوانی در ايران
گفتگو با خانم شهلا لاهيجی،
مديرمسئول انتشارات روشنگران درباره وضع و مشکلات نشر و فرهنگ کتابخوانی در ايران
صدای آلمان: خانم لاهيجی، درباره چند
موضوع مختلف صحبت خواهيم داشت، از جمله درباره مسئله نشر که حوزه فعاليت های
شماست. تا آنجا که اطلاع دارم، تمرکز فعاليت نشر روشنگران بر مسئله زنان هست، شايد
هم پيشداوری کرده باشم؟
شهلا لاهيجی: نه در حقيقت اين به نوعی واقعيت دارد
ولی ترجمه اش يعنی تبيين و تعريفش اين اين جمله مهم است که معيار دمکراسی جامعه را
از ميزان حقوق زنان استخراج کنيد. اگر اين عبارت را يک کل بگيريم آنوقت ميفهميم که
کتابهای ديگری هم که من در زمينه آزادی، دمکراسی و حقوق انسانی درمياورم به نوعی
در همين زمينه و در همين صحنه هست. ما يک بخش از فعاليتمان مطالعات زنان هست که در
آن اختصاصا به مسائل حقوقی و اجتماعی سياسی زنان ميپردازيم، ولی مثلا در رمان و
ديگر زمينه ها هم ما يک چنين مسيری را دنبال ميکنيم، مثلا آثار بيضائی. انتخاب
بيضائی به عنوان يک فيلمنامه نويس، يک نمايشنامه نويس، يک فيلمساز و کارگردان پس
به اين جهت است که بيضائی برای زن، سهمی ويژه در آثارش قائل است، اگر چه نميخواهم
بگويم که حوزه ادبيات حوزه انتخاب تفاوت جنس ها نيست. من اين را نه در حوزه ادبيات
قبول ندارم، حتی در حوزه اجتماعی هم قبول ندارم. ما معتقديم که مسائل زنان را از اين
جهت مطرح ميکنيم که تفاوت های انسانی را برای پيشرفت جامعه از بين ببريم و اين
شايد تفاوت ما با آن چيزيست که درغرب به عنوان جنبش فمينيستی مطرح ميشود. ما سروری
زنان را نميخواهيم چون سروری زنان هيچ فرقی با سروری مردان نخواهد داشت. ما جامعه
ای را ميخواهيم که انسان بر سرنوشت انسان حاکم باشد. انسان هائی از هر دو جنس و نه
حاکم باشد، شريک باشد و بسازد و معتقديم که يکی از دلايل عقب افتادگی جامعه ما اين
است که جنس ها همراه حرکت نميکنند يعنی نيمی از نيروی عظيم جامعه معطل ميماند. با
وجود اين چشم انداز آينده برای مسائل خوشايند است.
مهم اين نيست که فلان حقوق به زن داده نميشود و يا
در شورای نگهبان وتو ميشود. نکته مهم برای من اين است که ۶۰ درصد از دانشجويان
دانشگاههای ايران زنان هستند. اين بزرگترين نقطه حرکت هست، چرا که در پی اين نکته
اشتغال زنان خواهد بود. هر دولتی باشد مکلف است برای اين فارغ التحصيلان کار درست
بکند و کار بيافريند يا پيدا بکند يا هر چيز ديگر. به همين جهت اين چشم انداز به
اندازه ای خوشبينانه است که ميتواند در حقيقت برای همه ما زنان اميد بسيار به
آينده باشد و به همين جهت من اصولا مسائل زنان را در يک کليت انسانی مطرح ميکنم و
اين را بارها وبارها حتی برای کسانی که براثر سوتفاهم، من را متهم ميکنند که
فمينيست هستم و آنهم از نوع غربی اش، بلافاصله توضيح ميدهم که اصلا اينطور نيست.
اگر منظور از فمينيست کسانی هستند که برتری زن را ميطلبند من نيستم و غربی هم اصلا
نيستم، برای اينکه مسائل ما با جهان فاصله و گپ عظيمی دارد و ما اصلا نميتوانيم
الآن در آن حدی حرکت بکنيم که زنان در جاهای ديگرممکن است مطرح بکنند. ما مسائل
ابتدائی و بسيار ابتدائی انسانی زنان را مطرح ميکنيم مثل حقوق شهروندی و حقوق مدنی
که اينها بزرگترين کمبود و مشکل فعلی زن ايرانی است به همين جهت کاملا ايرانی هست
و کاملا بومی هست و فاصله بسيار دارد از آن چيزی که حالا در مورد زنان و مسائل
زنان در غرب ميگذرد.
اين مسئله خيلی جالب هست که تمام حرف هائی که ما ۷
سال پيش، ۸ سال پيش و يا ۱۰ سال پيش در فضای کاملا نامناسب ميزديم امروز از طرف
بخشی از زنان درون حکومت دارد تکرار ميشود. من فکر ميکنم اين يعنی ما نتيجه
گرفيتم. شايد اين جالب باشد برايتان بدانيد که نسل جوان کاملا علاقمند است به اين
مطالب. من يک کلاسی دارم در يکی از دانشکده های تهران و کلاس من پر از دانشجو است و
اين کلاس آزادی هست يعنی جزو کلاسهائی که انجمن اسلامی ميگذارد و بيشتر شنوندگان
من پسرانند و متوجه شدم که چقدر اينها آماده اند برای تغيير و شکل ديگری از قواعد
اجتماعی را خواهانند و اين خيلی برای من جالب است چون خانواده های دختران گاهی
هنوز سنتی فکر ميکنند يعنی هنوز قيمت ميگذارند روی کالا، اينقدر مهريه، اينقدر
جواهر و من هر چه ميخواهم تفهيم بکنم که اينها يعنی قيمت، يعنی جنس من، و کالاست
اين و من ميخواهم عرضه اش بکنم. ما ميخواهيم اين شکل را عوض بکنيم و قرارداد
ازدواج را بصورت يک قرارداد انسانی بين دو انسان درآوريم و من ميبينم که چقدر
پسران آماده اين تغيير هستند و نميدانم شما اين را مثبت نميبينيد؟
صدای آلمان: طبيعتا، اين سئوال بعدی من
بود که شما به آن جواب داديد. چون اتفاقا ميخواستم بگويم که اگر قرار است تغييری
در جامعه روی بدهد بايد دو جانبه باشد. خوب است که آقايان هم به مسائل زنان
بپردازند و به نوبه خودشان هم به عنوان محقق و هم به عنوان شنونده در امر شرکت
داشته باشند، چون آنها در هر حال يک سر قضيه اند.
صدای آلمان: ببينيد الآن من سه تا کتاب در حقيقت
چهار کتاب در دست چاپ دارم که هر چهارتاش مسائل زنان هستند. جالب است بدانيد که
دوتا از اينها را آقايان نوشتند و يک کتابی به نام مشارکت جنسيت من فکر ميکنم در
نوع خودش بی نظير هست به لحاظ تحليل نظری مسائل البته از ديدگاه جامعه شناسی بايد
بلحاظ نظری تئوريزه بشوند و اين کار شده و اين اولين بار است که اين کار در درون
ايران و با نگاه ايرانی تئوريزه شده و اين خيلی مهم است. گاهی با دوستانی که حالا
کمی هم ممکن است بنظر بيايد متعصب هستند صحبت ميکنم که آيا بهتر نيست که يک يار در
کنار دست داشته باشيد تا يک موجود بی خاصيت ولی مطيع در پشت سر، آيا بنظرت نميآيد
که اين دلپذيرتر است که سرنوشت دخترت سرنوشتی بهتر از سرنوشت همسرت باشد؟ و اينها
قانع ميشوند يعنی بنظر من جامعه ما خيلی پذيرائی تحول است و اصلا ضرورتی که ما
ميتوانيم اينها را بيان کنيم يک نياز هست چون ميدانند که اين قواعد بايد تغيير
کنند، دوره اش گذشته و بسياری از آنها ديگر کارآمدی ديگر ندارد و با آن نميتوان
زندگی روزمره را گذراند. وقتی زن دارد کار ميکند و دارد به اقتصاد خانواده کمک
ميکند ديگر نميتوان به چشم نفقه بگير نگاهش کرد و محکومش کرد و به آن چيزی را
تحميل کرد، چون موقعيتش فرق کرده. شايد اين قوانين برای ۱۰۰ سال پيش کارا بودند
ولی امروزه ديگر کاربری ندارند پس بايد عوض شوند.
صدای آلمان: آيا موضوعی هست، بخصوص
موضوع پژوهشی که شما نتوانيد به دلائل مختلف به آن بپردازيد؟
شهلا لاهيجی: من گمان ميکنم که زيرکی يک محقق زنان
در ايران اين است که درک بکند از اولويت ها. مسائل جهانی خيلی هست ولی بايست
ببينيم که چی برای ما فراگيرتر است، چه مسائلی عامتر هست يعنی گروه عامتری از
جامعه را دربرميگيرد و اين آن زيرکی هست که من گاهی به دوستان تندرو هم توصيه
ميکنم که بايد با درايت قدم بردارند. برای ما قدمهای تند به معنی زمين خوردن است.
بخش بزرگی از مشکلات ما مشکلات فرهنگی است و اين فرهنگ متعلق به مردم است. بعضی
وقت ها ميگويند بی فرهنگی، و من خنده ام ميگيرد. ما کشوری هستيم با غلظت فرهنگی و
نه بی فرهنگی. آن فرهنگ آنقدر انباشته و غليظ و قديمی و درهم فشرده است که باز
کردن اين لايحه ها بايد با ظرافت و درک عمومی انجام بگيرد به همين جهت خيلی ها
مسائل ما را به مسائل دينی ربط ميدهند، ولی من بنظرم ميآيد حتی آن بخش از مسائل
دينی که ممکن است که يک محدوديت هائی برای زنان ما فراهم بکند ريشه در فرهنگ دارد
و آن فرهنگ است که آماده نيست هنوز اين را بپذيرد، يعنی در عاميت جامعه بايد تحولی
ايجاد کرد و من اميدوار هستم و ميبينم که اين تحول از سوی بسياری از انسان های
جامعه من دارد انجام ميگيرد.
صدای آلمان: خود شما در چه محيط و
خانواده ای پرورش يافته و شکل گرفته ايد؟
شهلا لاهيجی: بايد بگويم که اولين اشاره های عدم
تفاوت جنس ها را پدرم به من ياد داد و يا نشانم داد. من مادر خيلی قدرتمندی دارم
البته هنوز زنده است ولی طفلک ديگر آنی نيست که بود. بسيار پير و بستری است ولی
بسيار زن پرقدرتی بود برای اينکه چهارمين يا پنجمين دوره فارق التحصيلان مدسه
دارالمعلمان بود که اولين مدرسه دولتی تربيت معلم ايران بود و جزو اولين زنانی هست
که به استخدام دولت درآمدند. من هميشه مادری داشتم که بيرون کار ميکرد. پدر من
تحصيلاتش را البته در خارج از ايران کرده بود، اما از يک خانواده خيلی سنتی و
مردسالار آمده بود، ولی خودش به اندازه ای انسان آزاده ای بود که ما که ۳ پسر و ۲
دختر در يک خانواده بوديم، حرف دختران اصلا بالاتر از همه چيز بود و پسران در
حقيقت به نوعی در خدمت دختران بودند بطوريکه من فکر ميکردم دنيا همينجوری هست يعنی
اين را تعميم داده بودم که همه جا همينجورهست. يادم ميآيد يک بار سر موضوعی يکی از
برادرهای من با مادرم بلند صحبت کرد و پدر من آنچنان خشمگين شد که بر خلاف طبيعت و
عادتش که اصلا خشونت آميز نبود، با برادرم خشونت کرد و بعد وقتی من گفتم چرا بابا
حالا اين کار را کرديد، گفت که اگر فراموش نکند که حق ندارد بر سر هيچ زنی فرمان
براند يا داد بزند بعدا ياد ميگيرد که با زن خودش هم اينطور رفتار نکند.
پدرم از بسياری جهات خيلی خيلی مرد آزاده ای بود و
من ميتوانم بگويم که درست است که همه امور تربيتی ما زير نظر مادرم بود چون بسيار
مقتدر و مدير بود، ولی اصول را پدر يک جوری به ما تلقين کرد چون مادر فکر ميکرد که
کار طبيعی اش را دارد ميکند چون فکر ميکرد که دنيا همينجورهست و من در حقيقت بعد
از اينکه از خانه پدری بيرون آمدم فهميدم که دنيا اينجوری نيست. در ذهن من اين بود
که دليلی برای تفاوت وجود ندارد چون ما در خانواده تفاوتی نداشتيم. قانون برای هر
دو جنس بود. پسر بايد سر اينموقع بايد در خانه باشد دخترهم همينطور ولی بعضی
امتيازات خاص مثل توجه البته بيشتر به دخترها بود برای اينکه ما خيلی عزيز هستيم.
يک مثل خيلی قديمی ما داريم ميگويند دخترها که وقتی به دنيا ميآيند که باباشان
اوقاتش تلخ ميشود از اينکه دختر آمده بهش ميگويد من را ۴۰ روز نگهدار بعد جايم بر
روی زانويت هست. شما ديديد بيشتر خانواده ها دخترهايشان را بيشتر دوست دارند و آن
تفاوتی که مثلا در جهان عرب بين دختر و پسر هست که دختران به هيچ شمرده ميشوند،
هيچوقت در ايران نبوده است. من فکر ميکنم که اين برميگردد به آن فرهنگ کهن تقدس
زنان در ايران، زنان هميشه در ايران يک چهره قدسی داشتند و اين مسئله در حقيقت
رفته است درون عادات مردم بی اينکه حتی خودشان هم بدانند.
نگاهی به مشکلات نشر و فرهنگ کتابخوانی
در ايران
گفتگو با خانم شهلا لاهيجی، مديرمسئول
انتشارات روشنگران درباره وضع و مشکلات نشر و فرهنگ کتابخوانی در ايران
صدای آلمان: خانم لاهيجی، در دوران پيش
از انقلاب ما اگر حساب بکنيم بين ۲۵ تا ۳۰ ميليون جمعيت داشتيم و شصت تا هفتاد
درصد هم بی سواد، تيراژ کتاب ها دو هزار، سه هزار ديگر کتاب های جيبی ده هزار خيلی
اگر تعدادشان بالا بود. تيراژ همينقدر مانده، اگر نه کمتر شده، با توجه به اينکه
شرايط تغيير کرده، يعنی جمعيت دوبرابر شده و تعداد بيسوادان هم بشدت کاهش يافته،
علت در چيست؟
شهلا لاهيجی: ببينيد مسائل نشر ايران خيلی پيچيده
است، بر خلاف آنچه که در ظاهر مشاهده ميکنيد. به اين آمار و ارقام و اعداد خيلی
اعتبار ندهيد به اين معنی که ۲۵ ناشر به چيزی حدود ۲ تا ۳ هزار ناشر تبديل شده و
حالا اين، جدا از آن تعداد نويسندگانی است که آثارشان را خودشان منتشر ميکنند. من
برايتان يک رقم باور نکردنی بگويم، من سال ۱۳۶۲ که کار نشر را شروع کردم تنها زن
ناشر و اولين زن ناشر ايرانی بودم. شما ميتوانيد باور بکنيد که الآن ما ۵۶۰ زن
ناشر داريم و اين در دنيا يک رقم بی نظيريست. حالا اينها تنها ناشرنيستند، بلکه
کسانی هستند با تحصيلات حداقل ليسانس، ما در ميان آنها دکتر داريم، حقوقدان داريم،
تاريخدان داريم، دکترای حقوق سياسی داريم و در نتيجه اگر فضا آماده رشد باشد اينها
ميتوانند بدليل دانششان نشر ايران را متحول کنند. آنان بايد سواد تکنيکی و سواد
تخصصی يک مقداری بياموزند. بايد مسائل اتحاديه ای و اينگونه مسائل آموخته بشوند.
اما تيراژ پائين کتاب حالا شما يکدفعه کتابی ميبينيد با تيراژ ۱۰۰ هزار ميآيد
بيرون.
جامعه ما دچار تشنج روزمره است، جامعه ای که در
چنين تنشی بسر ميبرد به دليل نگرانی های فکری که مستولی بر جامعه است توجه اش بجای
کتاب که يک تمرکزکامل توام به آرامش ميطلبد به روزنامه پناه ميبرد که خبر را آنی
بگيرد چون دائم نگران سرنوشتش هست اين يکی از دلايل هست، ديگر اينکه امکان عرضه در
مقابل تقاضا آنقدر فراهم نيست. هنوز ما کتابفروشان حرفه ای به مفهومی که در فرنگ
وجود دارد نداريم، آژانس های تبليغاتی برای کتاب هنوز نداريم. تلويزيون بسيار
کنترل شده کتاب را تبليغ ميکند و عده ای در ليست سياهش قرار دارند که هر چقدر هم
که پول بدهند کتابشان يا اثرشان معرفی نميشود و اسمشان برده نميشود. ولی از اينها
گذشته بخشی هم مربوط به بی اعتمادی مردم به کتاب هست بخصوص حالا اگر بخواهيم رمان
را بگيريم. ببينيد در عوض يک اتفاقات ديگری افتاده، مثلا کتابهای فلسفی در ايران
بسيار خوانده ميشود. ما ناشرانی داريم که تقريبا انحصارا، کارشان چاپ کتاب های
فلسفی هست و همه اين کتابها فروش ميرود. درست است با تيراژ پائين اما يادمان باشد
که اينها قبلا بنا بود، کتابهائی باشند که در قفسه ها خاک بخورد. امروزه جوانان ما
راجع به فيلسوفان مطرح جهان با هم بحث ميکنند و حرف برای زدن دارند و حرف ميزنند.
خب اينها هم تحولاتی است که ميشود از اين سو به آن اشاره کرد.
صدای آلمان: شما مسئله فرهنگ کتابخوانی
در ايران را چگونه ارزيابی ميکنيد؟
شهلا لاهيجی: عدم علاقه به کتاب حالا غير از
مسائلی که در پيش عنوان کردم، موضوع عميق فرهنگی است. ما اهالی ايران پيرو فرهنگ
گويش هستيم و نه خواندن. اين عادت را ما حتی در نگرش به تابلوهای راهنمای خيابان
هم داريم، يعنی ترجيح ميدهيم بجای اينکه تابلو را بخوانيم از بغل دستی مان بپرسيم
که خيابان فلان اينجاست در حاليکه اگر نگاهمان را به بالا بياندازيم روی تابلو
نوشته شده. خب اين عدم توجه توام است با عدم پشتيبانی. درست است که دولت از
نظرمواد اوليه يعنی در زمينه توليد پشتيبانی ميکند، ولی در زمينه عرضه ناشر ايرانی
تنهاست و اينجاست که مشکل هست. من فکر نميکنم که ۶۰ ميليون جمعيت، دو هزار کتاب را
نتواند هضم بکند. اگر هضم نميکند يک اشکال در مکانيزم عرضه وجود دارد. اين غير
طبيعی است.
صدای آلمان: حالا صحبت سر فرهنگ کتاب
خواندن شده، به هر حال چنين چيزی را بايد در سنين پائين رواج داد.آيا شما در اين
زمينه فعالياتهائی داريد، مثلا همکاری بين موسسه شما و مدارس دخترانه؟
شهلا لاهيجی: من متاسفانه به دلائلی که اصلا برای
خودم شناخته شده نيست، يکی از کسانی هستم که کتابهايم مطلقا به مدارس اجازه ندارد
برود ، چرايش را من نميدانم ولی اينطور است. بطوريکه دو سال پيش، شايد هم سه يا
چهار سال پيش در يک جلسه ای بوديم. بنا بود برای هفته کتاب، آموزش و پرورش
امکاناتی باز بکند که ما آنجا گفتيم ما حاضريم کتابهايمان را مجانا در اختيار اين
مدارس بگذاريم و تاکيد هم کرديم که ما اصلا مجانی ميخواهيم برای شما کتاب بدهيم و
اصلا پول نميخواهيم و يکی از مسئولين کتاب آموزش و پرورش گفت که شما خيال ميکنيد
ما اجازه ميدهيم که کتابهای شما به مدارس کشور راه پيدا کند و من ماندم و فکر کردم
که اصلا چه سخنی است. وقتی کسی راجع به کتاب اينچنين فکر ميکند، چرا من بايد فکر
کنم که بايد ملت ما کتابخوان بشوند.
ببينيد اين يک بخش قضيه است و ديگر اينکه اصولا در
فرهنگ ما کتابخوانی يک تفنن است. مثلا من پيشنهاد ميکنم به يک خانواده ای که فلان
کتاب را برای بچه شان بخرند، ميگويند که درس دارند و نميشود، از درسش عقب ميماند ،
يعنی جدی نميگيرند و اصلا درس نيست اين کتاب، کتاب يک تفريح است، کتاب يک تفنن
است، يک تفرج است و وقتی اينجوری هست شما چطور ميخواهيد که کسی توی خانه کتابخوان
بشود. اگر او شب ببيند که پدرش يک کتاب در دستش هست و مادرش يک کتاب در دستش هست و
به او هم تکليف بکنند که حرف نزند و کتاب بخواند، ولی خوب بجای آن تلويزيون تا تهش
باز است، يا ماهواره روشن است و يا فيلم ويديوئی هست و اگر کتابی را دارد بلند
ميخواند به او ميگويند ساکت باش، ما داريم تلويزيون گوش ميکنيم. ببينيد شايد راه
حل ها خيلی ساده و خيلی پيچيده هست.
صدای آلمان: شما در زمينه ترويج فرهنگ
کتابخوانی، چه فعاليتهای ديگری داشته ايد؟
شهلا لاهيجی: من در ايران يک محلی را باز کرده
بودم که يک شکل ديگری از عرضه کتاب بود. يک کتابفروشی خيلی عظيم بود، با يک
کتابخانه رايگان برای مردم. متاسفانه اين محل اجازه فعاليت پيدا نکرد و به دلائلی
نه از طرف وزارت ارشاد، اما از طرف يک ارگان ديگر بسته شد و من ديگر نميدانم چه
کار بايد بکنم. من فکر ميکنم که به هر دری زدم. من مشکلی از حيث عرضه کتابم ندارم،
ولی تا فرهنگ کتابخوانی در مملکت ما رونق نگيرد ما هيچکدام به عنوان ناشر تعريف
نميشويم، يعنی تا وقتی تلقی اين است که کتابی ميتواند خطرناک باشد، غربزدگی بياورد
و اين حرف ها هست. اين تلقی بايد عوض بشود و نگاه ما به ادبيات بايد عوض بشود.
صدای آلمان: سياست و موضع وزارت ارشاد
در قبال ادبيات چگونه است؟
شهلا لاهيجی: يکی دو سال است که وزارت ارشاد به
خودش اجازه ميدهد بطرف رمان برود و قبلا رمان يک چيزی بود و مضمونی بود که بايد
کنار گذاشته ميشد از صحنه انتخاب کتاب و اينها نشان دهنده تفکرعمومی است. ببينيد
ما ملت که از کره ماه نيامديم و ما همه مان مال يک سرزمينيم، وقتيکه چنين تلقی
باشد در نتيجه ادبيات داستانی هم رونق خواهد يافت در کشوری که بر بلندای قله شعر
ايستاده و بخشی از ادبياتش که من معتقدم ادبيات داستانيست مثل شاهنامه، مثل
کتابهای نطامی هفت پيکر. اينها اولين رمان های جهانند اما در يک قالب ديگر، در
قالب شعر. وقتی اين را نتوانيم بپذيريم ... آيا کتابی به لحاظ يک مجموعه عاشقانه
از هفت پيکر بيشتر وجود دارد؟ آيا داستانی زيباتر از داستان شيرين و فرهاد ، خسرو
شيرين، ويس و رامين ، آيا اينها متون ارزشمند کهن ما نيستند؟ اگر آنها را جامعه در
زمان خودش توانسته هضم بکند چرا ما الآن از قبول يک داستان عاشقانه ممکنه بترسيم و
يا آن را زائد، تفنن و زيادی بدانيم؟
صدای آلمان: خب در اينجا مسئله ای مطرح
ميشود به هر حال من فکر ميکنم که در کشورهای اروپائی ادبيات معاصرشان بخشی از
آموزش مدرسه ای را تشکيل ميدهد ، مثلا راجع به رمان های گونتر گراس اينجا در
دبيرستان ها هم صحبت ميشود؟
شهلا لاهيجی: ببينيد مشکل ما اين است که هميشه
حاکميت يک جور وحشت از فرهنگ مکتوب مردمی داشته و اين شامل آنوقت هم نميشود و حالا
شما ميفرمائيد مدارس و حالا من به شما ميگويم در دانشگاهها اجازه ندارند،
دانشجويان رشته ادبيات اجازه ندارند ادبيات معاصر را مطرح و نقد بکنند و به آن
بپردازند. يعنی کتابهای مهم روزبياد آنجا و باز بشود، آناليز و نقد بشود. بعضی از
اين استادان هم که اين شهامت را پيدا ميکنند گاهی مواخذه ميشوند که به چه جهت مثلا
از فلان شخصيت نام آوردی که مطلوب نيست و خب تا اين تلقی ها از ادبيات هست من فکر
نميکنم که اين گفتمان به صرف گفتمان به نتيجه برسد. ذهن بايد دچار تغيير و تحول
بشود. مثلا فکر کنيد، در بسياری از جاها شما اصلا نميتوانيد اسم صادق هدايت را
بياوريد تا چه رسد کتاب آن را. حالا اينکه بخشی از کتاب صادق هدايت بيايد توی کتاب
درسی به عنوان نمونه نثر زمان خودش يا بخشی از صادق چوبک بيايد توی کتاب. نه
آنموقع قبل از انقلاب به دلايل خاصش و حالا بنا به دلايل خاصش. من يک برنامه به
مناسبت يکصدمين سال تولد صادق هدايت برگزار کرده بودم، يکی از روزنامه ها حمله
کرده بود که صادق هدايت که انگليسی ها به ايران معرفی اش کردند اينها هم حتما پيرو
همان سياستند که صادق هدايت را معرفی ميکنند. آخر من در مورد اين تلقی چه بايد
بگويم و اصلا ميدانيد فلج ميشوم، فلج ازاينکه با چه انديشه ای بايد روبرو بشوم و
چالش کنم. کاش ميشد که آدم با دارندگان اين انديشه ها به گفتگو بنشيند در آنصورت
من فکر ميکنم که خيلی از سوتفاهم ها رفع شود، اگرآدم تعريف درست از مضامين و
مصاديق داشته باشه. متاسفانه امکان نيست يعنی عده ای در بالا هستند و ما در پائين
و اين سخن از پائين به بالا به گوش آنها نميرسه و مال آنها از فراسر ما رد ميشود و
چون نيست آنوقت من ميتوانم به سونيت تعبيرش بکنم و بگويم که محتوا نيست و در حقيقت
منم که آماجم و نه آنچه که من ميکنم و يا آنچه که من ميگويم. ولی با اين همه در
بخش اول حرفم گفتم من بسيار به همه چيز خوشبينم و فکر ميکنم که اين نسل جوانی که
بيش از نيمی از جمعيت امروزما را تشکيل ميدهد، دارد خط ها را عوض ميکند، دارد
مرزها را عوض ميکند و بايد به آن پرداخته بشود و اين يک ضرورت است و کسی نميتواند
کاری با آن بکند.
|