به انگيزه چهل و هشتمين سالگرد
شهادت دکتر حسين فاطمی
و خاطره بزرگداشت دکتر فاطمی بر
سر مزارش در آبان ۱۳۵۸
کارنامه سياسی دکتر فاطمی در فاصله
سه روزه دو کودتای ۲۵ تا ۲۸ مرداد
در نفی مطلق سلطنت محمدرضا شاه، با موافقت کامل
دکتر مصدق بوده است !
نعمت آزرم
ويژه عصرنو
".......
می توانم اکنون که بازپرسی من تمام شده به حضرتعالی عرض کنم که از جريان ميتينگ
(دکتر) کاملا مطلع بود. حتی مقالات روزنامه را هم که تا آن وقت هرگز من به دکتر
نشان نمی دادم، در آن سه روز خودم جمله به جمله مقالات را برای او خواندم. در چند
مورد هم نظريات اصلاحی داشت. در حضور خودشان اصلاح کردم و برای چاپ فرستادم. ولی
به طوری که می دانيد يک کلمه در اين باب به احدی نگفته و نخواهم گفت. و جنابعالی
می توانيد به وسيله ای صحت اين عرايض را ازاو جويا شويد....."
- از نامه محرمانه دکتر فاطمی خطاب به آيت اله سيد
رضا زنجانی، از زندان نظامی (۱۳۳۳ خورشيدی)- " برگرفته از کتاب : خاطرات و
مبارزات دکتر سيد حسين فاطمی
اين دربار شاهنشاهی روی دربار سياه فاروق را سفيد
کرد
باختر امروز ۲۵ مرداد
خائنی که می خواست وطن را به خاک و خون بکشد فرار
کرد
باختر امروز ۲۶ مرداد
شرکت سابق (نفت) و روزنامه های محافظه کار لندن
ديروز عزادار بودند
باختر امروز ۲۷ مرداد.*
نوزدهم آبان ماه هر سال، سالگرد به خون تپيدن دکتر
حسين فاطمی است. چهل و هشت سال پيش در چنين روزهائی دکتر حسين فاطمی معاون نخست
وزير و وزيرامور خارجه در دولت ملی دکتر مصدق- دولتی که سرانجام با کودتای بيست و
هشتم مرداد کودتای مربع: دربار، انگليس، امريکا و روحانيت عمده، سقوط کرد،
تيرباران شد. فاطميکه پس از کودتا پنهانی می زيست در تاريخ ششم اسفند ۱۳۳۲ تصادفا
به دام افتاد و پس از هشت ماه تحمل زندان و شکنجه و بيماری و محاکمه در دادگاه سری
و نظامی به مرگ محکوم گرديد. دکتر فاطمی به هنگام جانباختن بر سر آرمانهای ميهن
دوستانه اش، تنها ۳۷ سال داشت. روزنامه نگاری و فعاليت سياسی را از بيست سالگی
آغاز کرده بود. دانش آموخته حقوق سياسی از دانشگاه پاريس و از سال ۱۳۲۷ در کنار
مصدق و پيشنهاد دهنده طرح ملی شدن صنعت نفت بود. دکتر فاطمی پيش از کودتای ۲۸
مرداد، هنگامی که در مقام وزير امور خارجه به مناسبت سالروز کشته شدن دوست روزنامه
نگارش : محمد مسعود، مدير " مرد امروز" بر سر مزارش سخنرانی می کرد توسط
نوجوانی به نام عبد خدائی، برانگيخته فدائيان اسلام، گلوله خورد و به سختی آسيب
ديد. هفت ماهی پس از کودتا هم در نخستين روز بازداشت، در پای پله های شهربانی کل
کشور، بوسيله امت هميشه در صحنه، يعنی چاقو کشان حرفه ای به سردستگی شعبان جعفری -
که پيشاپيش برای کشتن او آماده شده بودند، با ضربه های کارد در خون غلتيد. البته
حضور خواهر از جان گذشته اش بانو سلطنت فاطمی که فرياد کنان خودش را به روی برادر
افکند و ده ضربه از ۱۶ ضربه چاقوها را به جان خريد، موجب شد تا نظام کودتا نتواند
کشتن دکتر فاطمی را به حساب مردم بگذارد..... دکتر فاطمی چهره انقلابی و جوانترين
وزير دوست مصدق، در ميان مردم بويژه بين جوانان و ما نوجوانان دانش آموز آن سال ها
محبوبيتی مخصوص به خود داشت. ..... دو سالی پس از جانباختنش، در نخستين سفرم از
مشهد به تهران، آرامگاهش را در "ابن بابويه" يافتم : سنگی ساده با دو
سطر نوشته، سطر اول: آرامگاه سيد حسين فاطمی و سطر دوم اين بيت حافظ :
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه/ که زيارتگه
رندان جهان خواهد بود..... در آبانماه ۱۳۵۸ خورشيدی که هنوز از بهارک آزادی نسيمی
می وزيد، مراسم بزرگداشت دکتر فاطمی، پس از۲۵ سال به همت جبهه دموکراتيک ملی
ايران، بر سر آرامگاهش سامان داده شد. در آن مراسم شماری از شخصيت ها و نمايندگان
گروه های سياسی مترقی سخنرانی کردند و تاج گل بزرگی از سوی جبهه دموکراتيک بوسيله
شکراله پاک نژاد زندانی مشهور سياسی سلطنتی و عضو موسس جبهه دموکراتيک ملی ايران و
من بر سر آرامگاه دکتر فاطمی نهاده شد. و من شعر" خون و خاطره" برای
دکتر فاطمی را در همان مراسم خواندم اين شعر در مجموعه " گلخون" -
کارنامه شعری من در ده ماهه اول - که در اسفند ۱۳۵۸ در تهران از سوی انتشارات
" تيرنگ" چاپ شد آمده است. البته تمامی شعرهای " گلخون" پيش
از کتاب شدن در هفته نامه " آزادی" نشريه جبهه دموکراتيک منتشر شده بود.
شکر اله پاک نژاد در آغاز تابستان ۱۳۶۰، در روند سرکوب گسترده گروه ها و شخصيت های
سياسی مترقی از سوی جمهوری اسلامی دستگير و چندی بعد تيرباران شد.....
اين روزها، ۲۳ سال پس از برگزاری مراسم ۱۳۵۸ بر سر
آرامگاه دکتر فاطمی، باز مجالی فراهم شده تا در تهران ياد آن يگانه را گرامی
بدارند.... اين مختصر را تنها به عنوان درآمدی بر شعر " خاطره و خون"
نوشتم تا فرصتی شايسته ارجگزاری دکتر فاطمی در ميهن عزيزمان پس از پاک شدن لکه ننگ
جمهوری جهل و خون و جنايت از سيمای تاريخ ايران، فراهم آيد. فقط دريغم آمد که
دراين مقام آن نکته بسيار مهم تاريخی را در آغاز اين يادداشت از دکتر فاطمی
نياوردم. خواستم اين موضوع بيش از پيش روشن باشد که پس از فرار شاه به دنبال شکست
کودتای اول، موضع سياسی دکتر فاطمی در آن سه روز تا کودتای ۲۸ مرداد در نفی مطلق
سلطنت پهلوی همانا موضع مصدق بوده است!ضرورت اين تاکيد از آنجاست که در سالهای
اخير بادسنج های حرفه ای سياسی، از چپ و راست دريافته اند که مصدق بوده اند و خود
نمی دانسته اند! اينان حيثيت تاريخی مصدق را در روياروئی يافته اند که هم می توان
بی دريغ از آن آب بر داشت وهم در آن دريا غسل جنابت سياسی کرد و در عين حال ضرورت
بازگشت خاندان جليل سلطنت را با لکنت زبان بيان داشت.....در اين ميان تماشائی تر
وضعيت قلم به مزدانی است که در سالهای نخست تبعيد جهانی ما، برای رونق بازار فريب
کاری شان با چپ نمائی بساط خرده فروشی پژوهش های تاريخی شان را در زير سايه پرچم
چپ پهن می کردند و در سالهای اخير با يک به راست راست محکم، به موهبت شرفيابی شان
در مراسم سوک و سور خاندان جليل، در ملاحظات تاريخی شان، با هدف اعلام نشده حمايت
از سلطنت مجدد پهلوی، به کشف اشتباهات مصدق نايل شده اند! و در عين حال فراموش
نکرده اند که مکرر در مکرر يادآوری کنند که فرمان نخست وزيری اش مرهون الطاف
همايونی بوده اگر چه حق شناس نبوده است! و در خشک شوئی های قلم فرسائی شان مدام
مشغول لکه گيری دامان سياسی رژيمی باشند که قارچ مسموم جمهوری اسلامی بر زمينه
عفونت همان رژيم روئيده است.....
* دستنوشته دکتر فاطمی درباره روزهای ۲۵ تا ۲۸
مرداد ۱۳۳۲ برگرفته از کتاب : " خاطرات و مبارزات دکتر حسين فاطمی".
تاليف ارجمند بهرام افراسيابی است.
پاريس- آبانماه ۱۳۸۱
خون و خاطره
برای شهيد پيشتاز : دکتر حسين فاطمی
به نوجوانی من اتفاق می افتاد
تو را به جانب ميدان تير می بردند
تنت ز دشنه دژخيم، همچنان مجروح
زبان به روزه و جانت ز هرم تب، می سوخت
خبر، بريده به مشهد رسيده بود
تو را به جانب ميدان تير می بردند
غروب بود و چه پائيز ارغوانی محزونی
و من دويده بودم و از زير خاک باغچه بيرون کشيده
بودم باز،
کتاب ها و مجلات، خاک خورده خود را
و روزنامه های بی تو را، سرمقاله های تو را
که سال پيش چنان با غرور می خوانديم
سر کلاس به هنگام درس اجتماعی و انشاء
و بحث می کرديم
و عکس های تو را در کنار تخت " پدر"
که سخت دوست شان داشتم ،
ز گردوخاک به تندی زدوده بودم و اطراف خويش چيده
بودم شان
درون خلوت تنهائی اطاقک درسم
و شام بود و چه پائيز بغض کرده خاموشی
صدای گرم تو در ذهن من طنينی داشت
طنين آن سخنانی که در مراسم بعد از فرار شاه
ميان خلق، به هنگام مهرو موم کاخهای سلطنتی می
گفتی
تو را به جانب ميدان تير می بردند
و برگهای خيس کبود درخت های خانه ما می ريخت.
و روز بعد، سراسيمه، مادرم پرسيد:
چه پيش آمده بودت که تا سحر ديشب،
به های های، چنان می گريستی در خواب؟
و بيست سال همی بيش نيز از آن روز و روزگار گذشت
و همرهان تو اما نه، پيروان تو آری
به جد و جهد، چنين راه سنگلاخ پر از پرتگاه را،
به پای خسته و مجروح
و گاه نيز به دندان و چنگ، طی کردند
به سال های پياپی به کندی و تندی
و در تمامی اين سال ها حضور تو می بود
که می شکفت به هنگامه ها و ميدان ها
و در تقاطع سلول هها و زندان ها
به واپسين لحظاتی که اشکبوسه بدرود دوست، بدرقه می
کرد،
شهيد لحظه ديگر را
و اين چنينان بود
و کاروان شهيدان، مدام سوی تو می آمد
و نبض اين مبارزه می کوفت تا گريخت سرانجام دشمن
اين خلق
نخست مرحله طی شد.
به چهل سالگی ام اتفاق می افتد
پس از گذار ز دالان جان فشانی يک نسل-
که سالروز به خون خفتن تو را بتوانيم بر مزار تو،
اينگونه، گرد هم آئيم
و باز می بينم
چه سال های دگر در نبرد بايدمان بگذرد
که تا سراسر اين سرزمين ميهن خونبار را
به قهر خلق، ازين گند ريشه های آفت ديرينه پاک
کنيم
و اين ستمزده گان، اين برادران ديگرمان را
به تيره های فراوان قوم ايرانی
ز بند رسته و همدوش و سرفراز بيابيم
به زير آبی اين آسمان ايرانشهر
ابن بابويه، هفدهم آبانماه ۱۳۵۸ خورشيدی
Nemat-azarm@Hatmail.COM
|