سؤزوموز

http://mehran1.persianblog.com/

 

در باره موسيقى و هويت گروهى تركهاى (آذرى) جنوب ايران: موسيقي تركهاى قشقايي

 

 

 


1
-موسيقى تركهاى (آذرى) جنوب ايران:

موسيقي تركهاى قشقايي

 (برگرفته شده از: http://www.banavamusic.com/ghshghaei_hafezieh_prog_far_page.htm )


ايل بزرگ قشقايي از گذشته بسيار دور در استان فارس زندگي كرده است و بنا به روايت هاي تاريخي مختلف آنان قومي مهاجر از تركان شمال هستند. قشقايي ها هميشه در كوچ زندگي كرده اند و گله داري يكي از مشاغل اصلي آنان بوده است ، آنان در زندگي پرمشقت كوچ با موسيقي و هنرهايي مانند قالي بافي كه گبه از مشهورترين آنان است آلام و دردهاي ايل را تسلي بخشيده اند. موسيقي بخشي جدانشدني از زندگي قشقايي هاست .

 
اصولا" موسيقي قشقايي محزون و غم انگيز است و حالتي از هجر و جدايي را در خود دارد. اين نوع موسيقي در استان فارس همانند زبان ايل ريشه تركي داشته و به علت زندگي در كنار مردم فارس و لر نوعي پيوند و تلفيق تاريخي هم در زبان و هم در نوع حركت ملوديك در ترانه ها و آوازها داشته است .


اما برخورد و ديدي آگاهانه با مقايسه قطعاتي مشترك مانند: كوراوغلو ، غريب شاه صنم ، گرايلى و...كه هنوز در ميان تركان شمال خراسان - تركمن ها و آذربايجانى ها خوانده و اجرا مي گردد، مي توان به ارتباط بسيار نزديك موسيقي تركهاى شمال با قشقايى ها پى برد.


بانيان موسيقى در ايل قشقايي سه گروه اند:

1- عاشيقها: كه موسيقي آنان جزو موسيقي آوازي و روايتي و داستانسرايست .

2- چنگي ها: كه همان نوازنده گان كرنا و نقاره هستند كه در مجالس جشن و سرور و رقص ها نقش بسيار مهمي را ايفا مي كنند.

3- ساربانان : كه همان چوپاناني هستند كه به نوازندگي ني و ني لبك در صحرا با گله هاي خود در كوچ زندگي مي كنند.


از مشهورترين عاشيق ها در زمان گذشته به عاشيق داود نكيسا - صمصام الدوله عاشيق حمزه و عاشيق اسماعيل مي توان اشاره كرد.

 

از مشهورترين خوانندگان آوازهاي قشقايي مي توان به ماه پرويز - محمدحسين كياني - منصور بهمني - تهمورث كشكولي و سركارخانم افسانه جهانگيري كه نمونه بسيار جالب صداي لطيف ايشان را در موسيقي گبه ساخته حسين عليزاده شنيده ايم ، اشاره كرد. و بالاخره يكي از مهم ترين احياكنندگان موسيقي قشقايي فرود گرگين پور است كه با عشق بي حد خود توانسته است با وجود مشكلات فراوان اين موسيقي را با روايت هاي با ارزششان به نسل بعد از خود منتقل كند.

 

2-در باره هويت گروهى و ملى تركهاى قشقايى

1- تركهاى قشقايى از لحاظ تبارى اصلا از تركهاى قزلباش (على الهى) شمال شرقى و مركزى تركيه فعلى هستند كه در چند مرحله به شرق تركيه٫ آذربايجان شمالى٫ از آنجا به آذربايجان جنوبى و از آنجا هم به جنوب ايران مهاجرت كرده اند و در اين مدت با تركىهاى باستانى اين مناطق و مشخصا تركهاى خلج شديدا قاطى شده اند. دوباره در طى سده هاى گذشته در جنوب ايران بلا انقطاع و عمدتا طائفه هاى ديگر ترك ايرانى به اتحاديه قشقايى اضافه شده. بنابراين آريايي ويا ايرانى تبار بودن تركهاى قشقايى ٫ مثل تمام تركهاى ديگر ايران٫ ادعايى است كه كوچكترين اعتبار علمى ندارد.

2- زبان و فرهنگ و مذهب و تبار تركهاى قشقايى عينا همان است كه زبان و فرهنگ و مذهب و تبار ديگر تركهاى ايران. ولى عده اى در طول قرن بيستم سعى فراوانى كرده اند كه از اين اتحاديه طوائف ترك (آذرى) يك واحد و هويت قومى جداگانه اى بسازند.

مثالى بزنم: بين گروههايى كه امروزه كرد ناميده مىشوند سنى ها٫ شيعه ها(امامىها)٫ علوى ها (اهل حق ها)٫ يزيدى ها حتى مسيحى و موسوى ها هم وجود دارند. علاوه بر آن بين كردها فرق لهجه و زبان آنقدر زياد هست كه بعضى وقتها زبان همديگر كاملا براى گروههاى ديگرشان غيرقابل فهم است مثل لهجه هاى كرمانجى و سورانى و گورانى و لكى و زازا٫ ديليملى و فيلى و غيره. نكته سوم اينكه كردها علاوه بر كردستان در مناطق مركزى ايران و مخصوصا در شمال خراسان هم زندگى مىكنند.

3- ولى با ينهمه جدايى مذهب-دين و زبان-لهجه و منطقه جغرافيايى٫ تمام دنيا آنهارا به عنوان كرد يعنى يك واحد قومى تك مىشناسد. اگر به مسئله قشقاييها برگرديم٫ مىبينيم كه از طرف عده اى٫ قشقاييها و ديگر تركهاى ايران (مانند تركهاى شمال غرب و تركهاى شمال شرق كشور) كه بى استثنا زبان و لهجه هايشان يا عين هم يا تماما قابل فهم براى يكديگر است٫ و همه شان بى استثنا به يك مذهب اعتقاد دارند ٫ مدام به شكل اقوام مختلف ذكر مىشوند و مثلا در حاليكه از كردهاى ايران مركزى و غرب ايران و خراسان هميشه به شكل ملت و خلق و قوم كرد ياد مىشود٫ وقتى به تركها مىرسيم يكباره معيار ها و اصول متفاوتى بكار رفته و ترك قشقايى و ترك آذربايجانى و ترك خراسانى جدا از هم و مثل اقوام متفاوت و در مقابل هم تقديم مىشوند.

4- به نظر من اين استاندارد دوگانه تماما يك مسئله سياسى است و قصد از آن٫ اگر بخواهم صريح حرف بزنم٫ جلوگيرى از تشكل هويت واحد ملى بين تركهاى ايران مثل گذشته است. در اين بين غم انگيزترين حادثه وضع بخشى از كمونيستهاى سابق ترك است كه واقعا باور كرده اند كه در تركيب سياسى واحدى به اسم ايران ٫ علىرغم زبان و مذهب و تبار و فرهنگ يكسان٫ سه گروه قومى مجزاى ترك يعنى قوم آذربايجانى٫ قوم قشقايى و قوم تركهاى خراسان وجود دارد. در حاليكه همين اشخاص گروههاى با مذهب-دين و زبان-لهجه كاملا جداى ديگرى را همواره يك قوم واحد كرد به حساب مىآورند ٫ متاسفانه بدلايلى٫ به پارچه پارچه كردن ملت و قوم خود يعنى تركهاى (آذرى) ايران مشغولند.

5- البته جاى خوشحالى است كه در سالهاى اخير تمام تركهاى ايران صرفنظر از محل سكونتشان٫ متوجه اين مطلب شده اند كه اين سياستهاى ناشايست براى تجزيه تركهاى ايران و عاقبت٫ تضعيف و تحليل دادن آنهاست و اينكه همه شان در واقع يك قوم و داراى يك تبار و زبان و مذهب و تاريخ و آينده هستند . و به همين علت هم هست كه روزبروز قدمهاى جديدترى در مسير بهتر شناختن همديگر و نزديكتر شدن به هم و آميزش متقابل بر مىدارند. از آخرين نمونه هاى اين خودآگاهى ملى-قومى شركت فعال نمايندگان تركهاى قشقايى در سمينار اورتوگرافى زبان تركى در تهران بود.

 

3-تركهاى گرايلى و قرايى در خراسان ٫ نغمات گرايلى و قرايى در موسيقى تركى


در نوشته مربوط به موسيقى و هويت ملى تركهاى آذرى جنوب ايران٫ قشقايى ها نام نغمه گرايلى نيز برده شد. مىخواهم راجع به گرايلى و كلمه مربوط ديگر٫ قرايى چيزهايى بنويسم:


تركهاى گيرايلى خراسان


"گيراى" ويا "گراى" كه در زبان تركى به شكل اسم مذكر بكار مىرود در زبان مغولى به معنى "لايق" و "مناسب" و "شايسته" است. ريشه آن شكل تصغيرى كلمه "كر" تركى به شكل "كر+ئى" است. همچنين "گئراى" كه آن هم نام مذكر است در تركى به معنى "آبى روشن" ويا "آبى آسمانى" است.


اشكال مختلف اين نام به صورت "كئرئى"٫ "كيرئى"٫ "كيراى"٫ و "گيراى" در نامهاى طوائف مختلف خلقهاى تركى آذرى٫ تركمن٫ باشقيرد٫ قزاق ٫ همچنين بوره ت و مغول (با پسوند تصغيرى ت به شكل "كئرئ+يت=قريت"٫ "قارائيت") ديده مىشود. گيراى لقب خانهاى تاتار كريمه و داغستان ويا شاهزادگان منسوب به خانهاى شبه جزيره كريمه (در ساحل شمالى درياى سياه٫ واقع در اوكراين) هم بوده است. اين منطقه موطن تركهاى يهودى موسوم به قاراييت ويا قاراييم نيز هست كه محتملا با طوائف گرايلى-قارايى پيوندهايى دارند. ( بسيارى٫ قاراييت-قاراييم ها را از اخلاف تركهاى خزر شمرده اند. سايت زير٫ سايت مربوط به تركهاى يهودى قارائيت-قارائيم جهان است: www.turkiye.net/sota/karaim.html
http:// )


از طوائف امروزى ترك ساكن در استان خراسان٫ ريشه نام طائفه "گرايلى" (در شمال خراسان) به طور قطع و نيز نام طائفه ديگر "قراى" (قارايى) (در تربت حيدريه) محتملا ٫ همين كلمه است.(در ميان قزاقهاى قزاقستان در قرون وسطى طائفه اى كه در نام خود هر دو كلمه را يكجا دارد٫ بنام قارا گيراى وجود داشته است).

برخى از ملىگرايان افراطى فارس سعى در ساختن شناسنامه جعلى براى گرايلى نيز كرده اند و ريشه آن را از "گريه ليلى" دانسته اند. !!!! همين همه فارس انگاران٫ در نبود مراكز تركى شناسى در ايران و محروم بودن تركهاى ايران از خواندن و نوشتن و آشنايى با زبان و فرهنگ و تاريخ و تبار خود٫ نام ايل "افشار" تركى را هم از افشردن فارسى٫ "بيات" تركى-مغولى را از بيت عربى٫ "آغاجرى=آغاج ارى" تركى را آقايى كه جر مىزند .... شمرده اند.



تركهاى قرايى خراسان


در تربت حيدريه استان خراسان طائفه اى از تركهاى آذرى بنام قرائى زندگى مىكنند. مسئله رابطه اين طائفه كه اقلا از قرن 18 در آن ناحيه ساكن است با طائفه تركى ديگرى بنام قاراس ويا قارايى در دشت قبچاق (قرن 13) هنوز محل مباحثه است. طائفه ترك آذرى قرايى مانند ديگر طوائف ترك ايران فرشهاى نفيسى مىبافند كه بنام خودشان٫ قرايى نيز معروف است (حتى بلوچها هم شروع به بافتن فرشهايى با اين نام كرده اند).


"قارا" ويا "قاراجا" (به رسم الخط فارسى "قرا" ٫ "قراجه"٫)در تركى معانى بسيارى دارد. سياه يكى از آنهاست. قارا (معادل خاراى مغولى) در تركى باستان رنگى است كه به عنوان كد شمال بكار مىرفته است مثل قاراخانيان يعنىخانان شمال٫ (همچنين قراختايى ها)٫ قارا دنيز يعنى درياى سياه كه در شمال قرار دارد (در مقابل آق دنيز٫ مديترانه كه در جنوب قرار دارد).


در نام شاهان و سلاطين ترك كلمه قارا (قرا ) به معنى قوى و نيرومند است. مثل قاراملك٫ قاراجوق و غيره. فرشهاى مشهور طايفه قرايى خراسان هم به سبب انتساب به اين طائفه ترك و همچنين به سبب مقاوم بودنشان قرايى ناميده مىشوند.


همچنين در مقابل رده و رتبه دون و پايين٫ قارا رتبه ى بلند و مرتبه بالا را مىرساند. مانند قارا خان٫ قارا اوردو٫ قارا دون ٫ قاراپاپاق٫ قاراگؤزلو.


و يكى از آخرين معانى قارا توده انبوه٫ متراكم و بىشمار است. مانند قارا قويونلو ها كه اتحاديه اقوام بىشمار تركى در مقابل آق قويونلو ها (با تعداد اندك قبائل) بوده اند. همچنين سركرده و بگ هايى كه تبعه شان كم شمار بود بيشتر لقب آق داشته اند تا قارا. در نامهاى جغرافيايى مانند قاراداغ٫ قاراجاداغ٫ قاراباغ٫ قارا سو٫ قاراتپه و غيره هم قارا نه به معنى سياه بلكه به معنى انبوه و متراكم است.



گرايلى و قرايى دو نغمه موسيقى تركى-آذربايجانى


گرايلى-گريلى و قرايى هر دو گوشه هايى از موسيقى ترك- آذربايجانى هستند كه بعضا اشتباه شده و حتى در ميان خود تركها به شكل "گليلى" ويا "گريلى" گفته مىشود. "گرايلى" در ادبيات عاشيقى آذربايجان معادل "سماعى" ادبيات عاشيقى تركيه است اما بسيار مفصل تر از آن است.


به نام طوائف و تيره هاى ترك در الحان و نغمه ها و دستگاهها و گوشه و مقام هاى موسيقى و ادب ترك و بويژه آذربايجانى بسيار برخورد مىشود. مانند همين "گرايلى"٫ "قرائى"٫ "بيات" (در موسيقى) و "بياتى" (در ادبيات٫ معادل "مانى جناس دار" در ادبيات عاشقى تركيه)٫ "افشارى-اووشارى" (در موسيقى)٫ "قجرى" (در موسيقى)٫ "وارساغى" (بيشتر در ادبيات عاشيقى تركيه)٫" شاهسئونى"(موسيقى)٫ "تركمه" (موسيقى)٫ "قره چى" (موسيقى).... كه همه از نام گروههاى مختلف ترك گرفته شده اند.


اين مقامات و دستگاهها و.... علاوه بر اين كه جاى بسيار مهمى در موسيقى ترك و آذربايجانى-خراسانى-جنوب (قشقايى و ....) دارد٫ به موسيقى موسوم به ايرانى نيز وارد شده (مثلا با نام گرايل ٫ گرايول) و در واقع يكى از بنيانهاى اساسى موسيقى معروف به ايرانى امروز را هم همين بخش از موسيقى تركى تشكيل مىدهد.


با تاسف بسيار تقريبا تمام مقامات و دستگاهها و الحان و نغمات موسيقى تركى كه فوقا ذكر شد٫ به نادرستى و ناشايستى٫ از سوى همه فارس انگاران٫ آگاهانه ويا ناآگاهانه با نام و شناسنامه ى جعلى به شكل موسيقى ايرانى و حتى فارسى به ايرانيان و جهانيان تقديم مىشود٫ بى آنكه به تركى ويا تركى منشا بودن آنها كوچكترين اشاره اى شده باشد.


و عاقبت....


در پايان لازم به ذكر است كه تركهاى گرايلى و قارايى مانند تمام ملتهاى غيرفارس و همچنين تركهاى ايران و بويژه تركهاى خراسان در معرض نابودى كامل به لحاظ زبانى و فرهنگى و هويت تركى قرار دارند٫ در واقع بسيارى از تركهاى گرايلى هم اكنون هم كاملا فارس شده (مانند طوايف ديگر ترك خراسان تيمورى ها٫ هزاره ها٫ چهار آيماقها... كه بالكل فارس زبان شده اند). با ادامه وضعيت فعلى در ايران٫ بقا تركهاى قرايى هم بعد از يكى دو نسل با تاسف فراوان٫ بسيار بسيار نا محتمل مىنمايد.

 

4-ايل و چند كلمه ديگر

1- در نوشته مربوط به طائفه اى از تركهاى آذرى جنوب ايران٫ قشقايىها تركيب ايل قشقايى را بكار بردم. بد نخواهد بود كه اگر كمى در باره ايل و چند كلمه مرتبط ديگر گفته شود.

 

در زبان تركى براى مشخص نمودن تشكلها و گروههاى انسانى-تبارى از جمله از كلمات زير استفاده مىشود. در مقابل هر كلمه نخست معنى آن كلمه در زبان امروز تركى (و نه لزوما معانى قديمى آن در تركى ميانه ويا باستان) را نوشته ام.


اولوس: از ريشه مغولى به معنى ملت ويا از ريشه تركى اولوش مك به معنى تقسيم و بخش بخش كردن٫

ايل-ائل: قوم. معادل بودون و اوق-اوخ در تركى باستان. مثل اوغوز= اوق+وز به معنى اتحاديه اقوام.( ز-س علامت جمع در تركى باستان است). ايل به معنى دولت و سرزمين و تابع شدن و غيره هم بكار رفته است.

 
اويماق-آيماق: طائفه ٫ مثل چهار آيماقهاى خراسان و افغانستان (كه امروزه فارس-درى زبان شده اند) ويا طائفه بئش اويماق (خمسه) استان فارس.


اوروق:عشيرت٫ از ريشه اوره مك تركى به معنى توليد مثل و رشد كردن. در تركى مدرن واژه اويروق به معناى تابعيت از اين كلمه مشتق شده است.


بوى: قبيله٫ همريشه با بودون فوق الذكر است . (بنا به جايگزينى د-ى در زبان تركى).


اوبا: تيره. اوبا و يا اووا در تركى قديم به معنى جلگه٫ مرغزار٫ دشت باز و غيره بوده است. بسيارى از نامهاى جغرافى آذربايجان و خراسان و ايران كه متاسفانه از طرف فرهنگستان زبان فارسى به خطا به شكل ختم شده به "آباد" ثبت شده اند٫ در واقع به "اوبا-اووا" ى تركى ختم مىشده اند. مثل "ريحان آباد" و "شنگل آباد" كه در اصل "ريحان اووا" و "شن گول اووا" (گلزار با طراوت) مىباشند.


ائو:خانوار٫ خانه٫ (ائولى كه تحت اللفظى خانه دار معنى مىدهد در تركى به معنى متاهل است. به زن خانه دار ائو قادينى٫ ائو خانيمى گفته مىشود).


سوى: تبار٫ سوى آدى به معنى نام فاميل٫ نام خانوادگى است. (معنى ديگر سوى٫ سخن و خطبه است. سوى سويلاماق يعنى خطابه سرودن)


يورد: از سرزمين و نياخاك محل زندگى ايل٫ اويماق٫ اوروق٫ بوى و يا اوبا با نام عمومى يورد ياد شده است. و از اينجا كلمه يورددش ويا يوردداش به معنى هموطن بكار مىرود.


اؤلكه: به معنى كشور و اؤلكه دش –اؤلكه داش به معنى هم ميهن است. (اؤلكه مثل اولوس فوق محتملا از ريشه اوله شمك به معنى بخش و تقسيم كردن است. اؤلكه= اؤل+كه٫ مثل بؤلگه=بؤل=گه به معنى منطقه٫ بخش)


قارا: (فارسى قرا) يكى ازمعانى بسيار آن توده (مردم) ويا عوام است كه امروز چندان بكار نمىرود. (در تركيبهاى قارا بودون٫ قارا جاهيل به معنى توده جاهل و عوام)


قورشاق ويا قوشاق: به معنى نسل (معنى ديگر آن كمر است)

 
خلاصه:

توده: قارا

ملت: اولوس

قوم: ائل

طائفه: اويماق

عشيرت: اوروق

قبيله: بوى

تيره: اوبا

خانوار: ائو

نسل: قورشاق

تبار: سوى

نام فاميل: سوى آدى

سرزمين: يورد

هموطن: يورددش

كشور: اؤلكه

هم ميهن: اؤلكه دش

تابعيت: اويروق

 

مهران بهارى