مشکل معرفتی
يکی از محورهای اصلی مشکلات
اساسی سياسی جامعه ايران ، مشکل معرفتی است !
( قسمت سوم )
دکتر منصور بيات زاده
Socialistha@ois-iran.com
متاسفانه بخش بزرگی از نيروهای اپوزيسيون در خارج
از کشور نيزهمانطور که قبلا اشاره رفت ، در امر شايعه پراکنی و "جوسازی
" و بپا کردن " توطئه" چيزی کمتر از بعضی از نيروهای سياسی هيئت
حاکمه جمهوری اسلامی ندارند . با توجه باين امر که برخی "راديکاليزم" و
حتی بعضی از افراد و گروه ها "لومپنيزم" را چاشنی کار خود کرده و خيال
می کنند هرچه در بی حرمتی به ديگران راديکالتر باشند و فحشهای چارواداری را عليه
نيروهای مخالف و منتقد خود بکار گيرند ، به پيروزی نهائی نزديکتر می شوند . در
واقع چنين نيروهائی از لحاظ فکری و چگونگی شيوه کار چندان تفاوتی با بعضی از افراد
و گروه های وابسته به جناح تمامت خواه هيئت حاکمه ندارند .
برای نمونه به تبليغات سوء ، شايعه پراکنی و جو
کاذبی که دستگاه تبليغاتی عريض و طويل سازمان مجاهد ين مسعود رجوی که بطور مستمر
عليه برخی از افراد وابسته به جناحهای مختلف اپوزيسيون ، تحت عناوين مختلف ، اتهام
آنها به "همکاری با مامورين"امنيتی رژيم اسلامی و يا " پاسدار
سياسی ولايت فقيه " ...، می توان اشاره کرد .
يکی از آخرين نمونه های " جو سازی " و
" شايعه پراکنی" سازمان مجاهدين که بر پايه اتهامات واهی بنا شده است ،
چاپ نامه ای خطاب به کميسر عالی ملل متحد در امور پناهندگان بنام آقای محمود
مسعودی ، در شماره ۵۹۹ فحشنامه مجاهد تحت عنوان "تجربه ۷ ساله ارتباط با
مآموران و مزدوران وزارت اطلاعات و مشاهده توطئه ها عليه مجاهدين و مقاومت ايران
در خارج کشور " می باشد.
دستگاه تبليغاتی مسعود رجوی در شماره ۵۹۹ فحشنامه
مجاهد ا ز زبان يکی از جاسوسان سازمانش بنام آقای محمود مسعودی خطاب به کميسر عالی
ملل متحد در امور پناهندگان مدعی می شود که " ا فرادی مانند ابوالحسن بنی
صدر (درفرانسه )، مهدی خانبابا تهرانی و بهمن
نيرومند و منصور بيات زاده (در آلمان ) ... " که با "عناصر شبکه های
وزارت اطلاعات[ ايران] در اروپا" در تماس بوده اند تا برای مامورين وزا رت
اطلاعات جمهوری اسلامی که بنا بوده "تحت عنوان اعضاء و مسئولان ناراضی مجاهد
ين " پناهنده سياسی بشوند ، " تائيد نامه " بنويسند .
البته " مجاهدين" در مورد مشخصات و هويت
اين "مامورين وزارت اطلاعات" که وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی تا کنون
سعی کرده است بعنوان "اعضاء و مسئولان ناراضی مجاهدين " ، آنهم با کمک و
دريافت " تائيد نامه " از سوی عده ای از مخالفين سرشناس جمهوری اسلامی ،
برای چنين افرادی ، تقاضای "پناهندگی" سياسی بنمايد، چيزی بطور مشخص نمی
گويد.
در رابطه با ادعای "مجاهدين" ، اين
سئوال مطرح است که : آيا اين "مامورين وزارت اطلاعات " مورد نظر مجاهدين
، نام و نشانی ندارند ؟ اگر اين مامورين نام و نشانی دارند که حتما بايد داشته
باشند ، و ادعای دستگاه تبليغاتی آقای مسعود رجوی همچون دستگاه تبليغاتی جناح
تماميت خواه رژيم برهبری آقايانی همچون حسين شريعتمداری و علی لاريجانی بر پايه
دروغ و شايعه پراکنی و اتهام زنی استوار نيست ، چرا نام اين " مامورين امنيتی
پناهجو" و محل اقامت آنها را برای آگاهی افکار عمومی اعلام نمی کند ؟ چرا و
بچه دليل "مجاهدين" ، بخاطر روشنگری و افشای عملکرد غلط متنقدين و
مخالفين سياسی خود ، در رابطه با اتهامات وارده ، اسناد و مدارک مربوطه را در
اختيار افکار عمومی، قرار نمی دهد ؟
حتما بايد آقای مسعود رجوی و سازمان مجاهدين بر
اين امر آگاهی داشته باشند که هر فردی که در اروپا تقاضای پناهندگی بنمايد ، در
نزد مقامات دولتی و ادارات مربوطه اين کشورها ، پرونده دارد . روشن نيست که چرا و
بچه دليل "مجاهد" در اينمورد مشخص با صراحت صحبت نمی کند؟ حتما مجاهد
بايد آگاه باشد که شهادت غلط در اروپا جرم شناخته می شود و کسانی که خواسته باشند
با "تائيد نامه" قلابی يک مامور امنيتی را بعنوان عضو سابق مجاهد معرفی
کنند ، مرتکب جرم شده اند و می توان آنها را تحت تعقيب قانونی قرار داد!
در رابطه با همين مسئله مورد بحث ، اين سئوال مطرح
است که آيا تمام افرادی که تشکيلات سازمان "مجاهدين" آقای مسعود رجوی را
ترک کرده اند و يا احتمالا از آن سازمان اخراج شده اند ، و يا هنوز در زندان های
آن سازمان در عراق ، زندانی هستند، همگی " ماموران سازمانهای امنيتی جمهوری
اسلامی" بوده اند ؟
وآنگهی اين سئوال مطرح است که از کجا می توان به
اين نتيجه رسيد که افراد " امنيتی" ديگری هنوز بعنوان مشاورين و مبلغين
آقای مسعود رجوی در تعيين سياست مجاهدين شرکت ندارند و اتفاقا همين افراد سهم
بزرگی در جوسازی و شايعه پراکنی و تبليغات سوء در دستگاه های تبليغاتی آن سازمان
بعهده ندارند؟ اگر چنين باشد، در آنزمان آقای مسعود رجوی بايد پاسخگو باشند و
مسئوليت مسئله را بعهده بگيرند که چرا اجازه داده اند تا با بوجود آوردن چنين فضای
سياسی ، آن تشکيلات به جولان گاه مامورين امنيتی تبديل شود ؟
تا کنون مجاهدين آقای رجوی چنين ادعا می کرد که
وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در خارج از کشور، دارای شبکه عريض و طويل امنيتی می
باشد و در همين رابطه بود که برخی از فعالين سياسی ، از جمله دکتر کاظم رجوی را در
خارج از کشور ترور کرد. در اين مورد مشخص اين سئوال مطرح است که در اين بين چه
اتفاقی رخ داده است که " وزارت اطلاعات" رژيم ، ديگر برايش امکان ندارد
تا مامورين خود را همچون گذشته عازم اروپا نمايد ؟ و تنها راهی که برای آن رژيم
باقی مانده است ، اينست که تا مامورين امنيتی خود را از طريق تماس با برخی از
افراد سرشناس اپوزيسيون ، تحت عنوان "پناهنده سياسی " به اروپا گسيل
دارد؟
در رابطه با چگونگی شيوه برخورد و سياست اتخاذ شده
مجاهدين نسبت به دگرانديشان ، اين سئوال مطرح است که ،آيا آقای مسعود رجوی هيچ از
خود سئوال کرده است ، حال که ايشان و سازمان مجاهدين هنوز بخشی از نيروهای
اپوزيسيون هستند و به قدرت حکومتی تبديل نشده اند، اين چنين بی رحمانه و
ناجوانمردانه نسبت به دگرانديشان ، منتقدين و مخالفين خود بی حرمتی می نمايند و با
برچسب ، دروغ و اتهام و شايعه پراکنی برای آنها پرونده سازی می کنند ، اگر خدای
نکرده روزی قدرت دولتی را کسب کنند، در آنزمان بر سر افراد و نيروهای سياسی که
دارای نظرات ، عقايد ، خواست ها و اهدافی غير ازمجاهدين و آقای مسعود رجوی باشند ،
چه خواهد رفت؟
سازمان مجاهدين خلق مسعود رجوی همچون ناشرين کيهان
چاپ تهران، چون سياستش در کل با شکست روبرو شده است ، چاره ای جز ادامه به "
جوسازی" و " شايعه پراکنی" نمی بيند . حال اين "جوسازی "
بهر قيمتی و بر پايه هر ادعائی که می خواهد باشد !
آيا بهتر نيست که آقای رجوی و دوستان و متحدينشان
در " شورای ملی مقاومت" ، در سياست تا کنونی خود تجديد نظر نمايند و از
جوسازی ، شايعه پراکنی ، تحريف نظرات ديگران ، توطئه گری ، برچسب و اتهام زدن دست
برداشته و با محترم شمردن حقوق دگرانديش و قبول اصل "فرديت" و
"حقوق بشر" ، مبارزات نظری و عقيدتی خورا با مخالفين و منتقدين خود بر
پايه محتوی برنامه ، خط ومش ، خواست ها و اهداف اين گروه ها و افرا د به پيش برند
؟
همانطور که قبلا اشاره رفت تنها جناح تماميت خواه
هيئت حاکمه جمهوری اسلامی و يا سازمان مجاهدين خلق آقای مسعود رجوی نيستند که
بخاطر از صحنه بدر کردن مخالفين و منتقدين خود از شيوه " جوسازی " ،
" شايعه پراکنی ، برچسب و اتهام " و توسل به "توطئه " بهره می
جويند . متاسفانه اين چنين شيوه کاری را بعضی از احزاب موسوم به "
سوسياليست" و "کمونيست" و بسياری از سازمانهای سلطنت طلب و مدعی
"مشروطه خواهی" و حتی برخی از روزنامه نگاران بسياری از نشريات و
گردانندگان و مخبرين بعضی از راديو و تلويزيون های فارسی زبان در خارج از کشور
صرفنظر از وابستگی گروهی و مسلکيشان مورد استفاده قرار داده و می دهند .
مطبوعات آزاد بعنوان رکن چهارم نظام دموکراسی
مسئوليت بزرگی بعهده دارند و رسالت آنها در گردش آزاد اطلاعات از نقش برجسته و
جايگاه والائی برخوردار می باشند . لذا ارباب مطبوعات موظف هستند که اخبار ،
رويدادها ، اتفاقات و عملکرد و سياست مقامات دولتی ، هيئت حاکمه وهمچنين نيروهای
وابسته به اپوزيسيون را آنچنان که واقعا هست بطور صححيح منعکس نمايند و تفسير خود
را بر پايه تحليل واقعيات موجود ارائه دهند و به اين موضوع توجه نمايند که يک
ژورناليست مسئول و متعهد تا کنون نقش مترقی و بزرگی به آشناکردن بشريت با حقوق
طبيعی و مزايای حاکميت قانون وحقوق بشر وهمچنين افشای ماهيت رژيم های
ديکتاتور،خودکامه و استبدادی ايفا کرده اند و در افشای بسياری از فجايعی که در
سراسر جهان بر بشريت رفته است رسالت بزرگی داشته اند و روی اين اصل است که در
جوامع دمکراتيک همانگونه که اشاره شد ، در کنار قوای مجرئيه ، قضائيه و مقننه ،
شاغلين اين حرفه ( وسائل ارتباط جمعی ) را ، " رکن چهارم" نظام دمکراسی
ناميده اند.
اما برخی از هموطنانيکه به حرفه مطبوعاتی اشتغال
دارند ، کمتر به اين واقعيت تاريخی و انکار ناپذير توجه می کنند که عملکرد و سياست
شاغلين اين حرفه می بايستی در خدمت افشای ناهنجاری های حاکم بر جامعه باشد . يک
روزنامه نگار و يا يک خبرنگار و مفسر سياسی " وسائل ارتباط جمعی " ، حتی
اگر عضو يک گروه سياسی مشخص هم باشد ، تا زمانيکه برای بيان " هويت " و
" شناسنامه " بنگاه مطبوعاتی خود از جملاتی همچون " بی طرف و
وابسته به هيچ تشکيلات سياسی نيست " استفاده می کند. موظف است با مسئوليت و
فرا گروهی عمل کند ونسبت به "رسالت مطبوعاتی" خود متعهد باشد. بخاطر
دريافت حقوق و مواجب، نبايد بخود اجازه بدهد تا به يک خبرنگار و روزنامه نگار قلم
بمزد و يا يک مخبر زبان بمزد تبديل شود.
قلم بمزد و يا زبان بمزد به آن نويسنده و روزنامه
نگار و يا خبرنگاری اطلاق می شود که بخاطر دريافت پول و مواجب خود را موظف می بيند
بر واقعييت های سياسی ، اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی حاکم بر جامعه و نقش افراد و
نيروهای سياسی و اجتماعی جامعه و يااحيانا چگونگی نقش و نفوذ نيروهای بيگانه سرپوش
بگذارد . اتفاقات ، رويدادها، عملکردها و سياستها را ، نه آنطور که اتفاق افتاده
اند و مطرح شده اند ، بلکه آنطور که منافع فرد و ياگروه مشخصی و يا يک شرکت
اقتصادی بيگانه و يا يک دولت خارجی طلب می کند، جلوه دهد. يعنی بعنوان کارگزار
ومبلغ يک فرد و يا يک گروه مشخص عمل کند و حتی برای تاثير گزاری کار خود بدون
اينکه نسبت به جامعه و منافع ملی احساس مسئوليت کند، با توسل به شيوه های توطئه و
نيرنگ و تبليغات سوء عليه حقوق و منافع بخشی ا ز ملت واحيانا کل ملت دسيسه سازی
کند.
متاسفانه در خارج از کشور نيز روزنامه نگاران و
خبر نگارانی وجود دارند که به نقش ، وظيفه و رسالت خطيری که اين " حرفه
" با خود بهمراه دارد هنوز پی نبرده اند . اگرچه ما شاهد اين امر هستيم که در
وطنمان ايران نويسندگان و روزنامه نگارانی که نسبت به حقوق ملت و منافع ملی خود را
مسئول و متعهد می دانند ، شديدا تحت فشار و پيگرد قرار دارندو برخی از آنان در
زندان بسر می برند و يا در انتظار برگزار شدن دادگاه های دربسته وقت می گذرانند
وتعداد بسياری از آنان از ادامه کار خود محروم شده اند !
البته بايد خاطر نشان کرد که چه در داخل کشور و چه
در خارج کشور تعداد ژرناليست های " قلم بمزد " کم نيستند!
برای روشنتر کردن موضوع مورد بحث ، به چگونگی
تبليغات و جوسازی که از سوی بعضی از افراد و گروه های سلطنت طلب پهلويست که باتفاق
برخی از طرفداران و دوستدارانشان از طريق راديو، تلويزيون، روزنامه و ماهنامه عليه
عده ای از ايرانيان که در زير"بيانيه" ای تحت عنوان " ما خواهان
آغاز گفتگو های رسمی و مستقيم ميان دولتهای ايران و ايالات متحده آمريکا هستيم
" امضاء کرده اند، اشاره می کنم.
" بيانيه " مورد بحث از طريق سايت
اينترنتی " ايران امروز " انتشار پيدا کرد و مدتی نيز متن آن در روی
سايت های اينترنتی " گويا " ، " اخبار روز " و " ايران
امروز " قرار داشت . هر ايرانی که تمايل داشت می توانست از طريق پست الکترونيک
خواستار شود تا امضائش در زير" متن بيانيه" مزبور( "ما خواهان آغاز
گفتگو های رسمی و مستقيم ميان دولتهای ايران و ايالات متحده آمريکا هستيم")
درج گردد.
در رابطه با محتوی بيانيه فوق برخی از فعالين
سياسی از جمله آقايان مصطفی روناسی ، دکترحسين باقرزاده، دکتر مرتضی محيط ، مرتضی
نگاهی ... نظرات انتقادی و يا تائيدی خود رادر رابطه با محتوی " بيانيه
" در نوشته های متفاوتی مطرح کردند ، امری معقول که درتحليل نهائی چنين شيوه
کاری در خدمت دقيقتر کردن مواضع و نظرات سياسی فعالين سياسی و تبليغ فرهنگ نظام
دمکراسی قرار دارد. همانطور که من قبلا در همين نوشته متذکر شدم ، ما سوسياليستهای
ايران ، چنين شيوه کاری را مثبت ، ضروری و لازم می دانيم. همچنين ضروريست يادآورشد
که امضاء من جزو۳۰۰ نفرامضاء کنندگان" بيانيه" قرار ندارد . اگرچه من و
دوستان سازمانيم از خواست گفتگوی های رسمی ومستقيم بين دولتهای ايران و ايالات
متحده آمريکا پشتيبانی می کنيم . البته بشرط اينکه شروع آن هيچگونه قيدوشرطی با
خود بهمراه نداشته باشد.
من در تاريخ ۱۵ خرداد ۱۳۸۱ تحت عنوان "
نيروهای سياسی ايران و موضوع رابطه با دولت ايالات متحده آمريکا ، ديپلماسی پنهانی
..." نوشته ای را منتشر کردم . در آن نوشته با حکم حکومتی مقام رهبری که
خواستار قطع بحث و گفتگو در باره رابطه سياسی با ايالات متحده آمريکا شده بودند و
نيروهای سياسی ايرانی که خواستار ادامه بحث و گفتگو بودند را بی غيرت ناميده
بودند، مخالفت خود را اعلام کردم . از خواست نيروهای معروف به اصلاح طلب مبنی بر
ادامه بحث و گفتگو در اين مورد مشخص پشتيبانی کردم و مواضع سازمان سوسياليستهای
ايران را در اين مورد مشخص توضيح دادم .(اين نوشته را می توان در روی سايت سازمان
سوسياليست های ايران مطالعه کرد).
بنظر ما سوسياليستهای ايران آن بخش از نيروهای
سياسی و افرا د که در مبارزات و فعاليتهای سياسی خود بجای بحث و بنقد کشيدن نظرات
نيروهای مخالف به شيوه " جو سازی " و " اتهام " متوسل می شوند
، در واقع هدفشان بيشتر طرد کردن دگر انديش و رقيب سياسی از صحنه سياست می باشد و
نه رقابت نظری .
در واقع آن بخش ا ز نيروهای سياسی که در صدراهداف
و خواست های سياسيشان حفظ قدرت سياسی و يا کسب قدرت سياسی ، آنهم بهر قيمتی که
باشد ، قرار دا رد ، متوسل به شيوه " جو سازی " عليه مخالفين و رقبای
خود می گردند .
نيروهائيکه برای حق دگرانديش و جامعه پلورال ارزش
قائلند ، در واقع چند گانگی جامعه و متفاوت بودن نظرات مردم را قبول کرده اند و از
حقوق دگر انديش بخاطر اظهار نظرات و عقايد ش و مبارزه عليه نظراتيکه قبول ندارد
وصحيح ارزيابی نمی کند ، پشتيبانی می کنند.البته اين شيوه نگرش بمعنی دفاع از
محتوی نظرات و عقايد دگر انديش نمی تواند و نبايد تلقی گردد.
تاريخ سياسی ، اجتماعی جوامعيکه نظام دمکراسی بر
آنها حاکم شده است ، بيانگر اين واقعيت می باشد که بحث و گفتگو و تبادل استدلالات
و ارائه توضيحات و روشنگری و حتی افشاگری ای که افراد و نيروهای سياسی نسبت به
نظرات و عقايد موجود ارائه داده اند ،بمقدار زيادی کمک کرده اند تا مردم به
اشتباهات ، کمبودها ، نقائص و يا صحت نظر و عقيده ، برنامه ، خط مش افراد و گروه
های سياسی پی برند.
جوسازی جلوی هرگونه بحث و تبادل نظر و عقيده را می
گيرد و در واقع همچنان که قبلا اشاره رفت ، همچون "سانسور" بر تمام
عيوب، نقائص و کمبودها پرده استتار می کشد .
فعاليتهای تبليغاتی بخشهائی از عناصر و نيروهای
سياسی اپوزيسيون همچون " سازمان مجاهدين خلق " آقای مسعود رجوی و يا
نيروهای رنگارنگ "سلطنت طلب " طرفدار پادشاه شدن آقای رضا پهلوی ، اگر
چه اهداف متفاوتی را دنبال ميکنند يکی خواستار برپا کردن " حکومت ولائی"
برهبری مسعود رجوی و رياست جمهوری بانو مريم رجوی (قجر عضدانلو) می باشد و ديگری
پادشاه شدن رضا پهلوی ، ولی هر دو جريان به شيوه " جو سازی " بخاطر
تحميق توده های مردم و انتقامجوئی از مخالفين نظری و منقد ين خود متوسل می شوند.
آقای مسعود رجوی و بانو اگرچه " سازمان
مجاهدين خلق "، را در خدمت دارند و همچنين از لحاظ تبليغاتی از نام تشکيلاتی
بنام "شورای ملی مقاومت " نيز استفاده می کنند و ارتشی بنام "ارتش
آزاديبخش " هم در خاک عراق دارند، در مقابل طرفداران رضا پهلوی بسيار پراکنده
و نا همگون هستند ، اگر چه در بين اين جمع ، بعضی از وزرای سابق شاه و فعالين و
مبلغين حزب رستاخيز و مامورين عالی رتبه "ساواک" وجود دارند ، ولی
اکثريت با افراد و نيروهای ارتجاعی و عقبگرائی است که بهيچوجه با جامعه مدنی و
حاکميت قانون سنخيتی ندارند و يا آنچنانکه عملکرد رهبران آنها بيانگر آنست ، نمی
خواهند از دوران آريامهری و رستاخيزی فاصله بگيرند و باارزشهای تشکيل دهنده نظام
دمکراسی آشناشوند و اين ارزشها را به بخشی از هويت سياسی خود تبديل کنند. البته
بايد خاطر نشان کرد که تعدادی چند از افرادی که در گذشته خود را وابسته به طيف ملی
و يا سازمانهای چپ می دانستند ، در مقطع کنونی در جمع دوستداران و طرفداران آقای
داريوش همايون، مرد هزارچهره پهلويست ها قرار گرفته اند و در مخدوش کردن تاريخ
ايران بخصوص دوران سلطنت پادشاهان پهلوی ، مبارزات مشروطه خواهی ، وارونه جلوه
دادن ارزش های تجدد خواهی ، مخدوش کردن مبارزات ملی شدن صنعت نفت برهبری دکتر محمد
مصدق و کودتای ضد ملی و امپرياليستی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ جائگاه حقيری را به خود اختصاص
دادند.
سالهاست که گروهی از سلطنت طلبان پهلويست ، بدون
اينکه برای ارزشهای تشکيل دهنده نظام دمکراسی ارزشهائيکه بيانگر بينشی نو در
چگونگی امر اداره کشور مبنی بر محترم شمردن عقايد و افکاراحاد ملت و قبول آزادی
بيان ، قلم ، عقيده ، تجمعات و احزاب و حق تعيين هيئت دولت از سوی نمايندگان ملت
وبرقراری حاکميت قانون ، مشروط و محدود بودن اختيارات پادشاه و هيئت دولت و حاکمين
و در نتيجه فاصله گرفتن و محکوم دانستن خودکامگی و استبداد ... ، توجه کنند و برای
مبارزات مشروطه خواهان عليه عملکرد پادشاهان مستبد و قانون شکن پهلوی احترام قائل
شوند ، بغلط بر خود نام "مشروطه خواه " گذاشته اند. در واقع اين حضرات
که ماسک مشروطه خواهی بر چهره خود دارند ، "ادامه دهندگان راه " افرا دی
همچون دکتر منوچهر اقبال و اسدالله اعلم ،افرادی که افتخار داشتند که خود را غلام
خانه زاد و چاکر آريامهر بدانند هستند و هيچگونه ارزشی برای حقوق ملت قائل نيستند.
نبايد از خاطر بد ور داشت که ايدئولوگ ها و سياست
بازان حزب رستاخيز آريامهری و گردانندگان سازمان امنيت در اين جمع باصطلاح مشروطه
طلب قدرت اصلی و تعيين کننده هستند . حزب رستاخيز، حزبی بود که بنا بر فرمان (حکم
حکومتی ) اعليحضرت همايونی ، شاهنشاه آريامهر، خدايگان ، بزرگ ارتشداران بخاطر
پايان دادن به آن بخش از نهادهای مشروطيت که بطور ظاهری و نمايشی هنوز در آن زمان
وجود داشت ، تشکيل شد.
از افتخارات آقای داريوش همايون اينست که اين جناب
در جمع حزب فاشيستی سومکا همسو با ديگر نيروهای ارتجاعی و وابسته به بيگانگان عليه
حکومت ملی دکتر مصدق و نظام مشروطيت عمل کرده است و بمدت ۲۵ سال از دمکراتيزاسيون
و برقراری حاکميت قانون در ايران جلوگيری کرده اند ، که نتيجه آن سياست و عملکرد ،
حکومت ولايت فقيه شد . يکی ديگر از افتخارات ايشان و برخی از دوستان حزب "
مشروطه " ايشان در اين امر نهفته هست که در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که انگليسها
و آمريکائيها توسط عده ای از نيروهای ارتجاعی و اراذل و او باش عليه حکومت ملی و
قانونی دکتر مصدق ترتيب دادند و نظام مشروطيت را تعطيل کردند وعناصر مشروطه خواه
واقعی را به بند کشيدند، دست داشته اند.
البته بايد خاطر نشان کرد که جناب داريوش همايون
در گفتار و نوشتار خود بهيچوجه از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ صحبت نمی کند و معتقد است،
ملت ايران برهبری پدر و برادر همسر ايشان، آقايان سرلشگر فضل الله زاهدی و اردشير
زاهدی قيام کردند !
زمانيکه خانم آلبرايت وزير امورخارجه دولت پرزيدنت
کلينتون شرکت ايالات متحده آمريکا درکودتای ۲۸ مرداد را کار مثبتی ارزيابی نکرد ،
اين جناب مدعی بود که خانم آلبرايت در اشتباه هست !
اين حضرات با تکيه بر اين اصل که انسانها فراموش
کارند و بخش بزرگی از ملت ايران جوانند و از اين واقعيت کمتر اطلاع دارند که چه
کسی اصولا نظام مشروطيت را تعطيل کرد، بعبث کوشش می کنند تا با کمک چند نفر از
عناصری که در گذشته در صفوف سازمانهای چپ و يا در طيف ملی فعاليت داشته اند ،
تاريخ سلطنت د وران پهلوی ها را بنحوی تنظيم کنند که تا چند نسل ديگر، ايرانيان
خود را به پادشاهان پهلوی ، اين عاملين استعمار انگليس و آمريکا بدهکار بدانند !
آقای داريوش همايون ، بدين خاطر که بتواند در
اهداف خود موفقيتی کسب کند ، پرچمدار نهضت مشروطه خواهی ايران دکتر محمد مصدق را
" پوپوليست " می نامند ، بدون اينکه باين مسئله توجه کند که اگر تبليغات
پهلويست ها را قبول کنيم که دکتر مصدق از سوئی لجوج و لج باز بود و از سوی ديگر بر
مواضع سياسی خود شديدا پا فشاری می کرد ، حتی زمانيکه سردار سپه با تهديد و ترور
قصد ربودن تاج سلطنت را داشت ، دکتر مصدق بمخالفت با پادشاه شدن وی برخاست ، چنين
خصوصياتی که نمی تواند بيانگر " پوپوليست " بودن وی باشد. ولی اين
واقعييتی است که دکتر محمد مصدق شديدا مدافع منافع ملی و حقوق ملت ايران بود ،
امری که شديدا مورد تائيد و حمايت مردم ايران قرار داشت .
مصدق در دفاع از محتوی قانون اساسی مشروطيت و
مخالفت با پادشاه شدن سردار سپه رضاخان ميرپنج در جلسه آبانماه ۱۳۰۴ مجلس شورای
ملی گفت :
" ... خوب آقای رئيس الوزراء سلطان می شوند .
مقام سلطنت را اشغال می کنند. آيا امروز در قرن بيستم هيچکس می تواند بگويد يک
مملکتی که مشروطه است ، پادشاهش هم مسئول است ؟... ايشان پادشاه مملکت می شوند ،
آنهم پادشاه مسئول ... اگر سير قهقهرائی بکنيم و بگوئيم پادشاه است ، رئيس الوزرا
و حاکم و همه چيز است ، اين ارتجاع و استبداد صرف است .
... اگر سرم را ببرند و تکه تکه ام بکنند و آقا
سيد يعقوب هزار فحش بمن بدهند زير بار اين حرفها نمی روم بعد از بيست سال خونريزی
( خطاب به آقای سيد يعقوب يکی از نمايندگان مجلس شورای ملی ) ... حالا عقيده شما
اين است که يک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد ، هم رئيس الوزرا ، هم حاکم . اگر
اينطور باشد که ارتجاع صرف است . استبدا د صرف ا ست . پس چرا خون شهداء راه آزادی
را بی خود ريختيد ؟ چرا مردم را بکشتن داديد ؟ ".
حال جناب علی مير فطروس ، بعنوان يک محقق سلطنت
طلب پهلويست ناگهان در اثر انکشاف، پی باين مسئله می برد و بايشان الهام می شود که
تفکر سياسی دکتر مصدق با انديشه مدرن ، از جمله دمکرا سی و حکومت قانون تفاوت های
آشکار داشته است!
" جوسازی " که اخيرا جناحهای مختلف گروه
های سلطنت طلب پهلويست بخصوص آن بخش که برخود نام " مشروطه خواه "
گذاشته است عليه امضاء کنندگان بيانيه " ماخواهان آغاز گفتگو های رسمی و
مستقيم ميان دولتهای ايران و ا يالات متحده آمريکا هستيم "، بيانگر اين
واقعيت تلخ است که اين حضرات پهلويست و دوستداران و هوارانشان کوچکترين درسی از
اعمال غلط و غير دموکراتيک گذشته خود نگرفته اند. و متآسفانه همچون دوران آريامهری
کمترين حقوقی برای دگرانديش قائل هستند.
اين سئوال از سلطنت طلبان پهلويست بخصوص آقای
داريوش همايون مطرح است که با جوسازی و شايعه پراکنی و بی حرمتی که نسبت به آيت
الله خمينی بانام نويسنده ای بنام "رشيدی مطلق " که احتمالا اسم مستعاری
بيش نيست ، در خدمت کدام سياست عمل شد ؟
آيا جوسازی و تبليغاتی که سازمان امنيت با
بکارگرفتن دستگاه های تبليغاتی از جمله روزنامه آيندگان آن جناب و بعضی جوانان
عاشق جاه و مقام از جمله آقای "عباس ملک زا ده ميلانی " (همين نويسنده
کتاب معمای هويدا ، فردی که پهلويست ها سعی فراوان دارند تا وی را بعنوان تاريخ
نگار معاصر جا بزنند ، تا بتوانند بعدا کتابی را که ايشان ماموريت پيدا کرده است
در باره محمد رضا شاه برشته تحرير در آورد ، بعنوان يک تاريخ معتبر به خور مردم
ايران دهند) ، که عليه کنفدراسيون جهانی و اعضاء آن براه انداختيد و فعاليتهای
کنفدراسيون جهانی و فعالين آنرا توطئه ضد ايرانی توصيف کرديد ، نتيجه ای جز بی
آبروتر کردن خود و همکارانتان از قبيل آقای " عباس ميلانی" چيز ديگری
بهمراه داشت ؟
آقای عباس ملک زاده ميلانی ، بجای اينکه پس از
سرنگونی رژيم شاه از عملکرد خود انتقاد کند و به خاطر تهمت ، افتراهات و برچسب
هائی که بنا بر دستور سازمان امنيت شاه (ساواک) عليه فعالين جنبش زده بود معذرت
بخواهد
( نگارنده اين سطور (منصور بيات زاده ) که در
آنزمان يکی از فعالين و مسئولين جبهه ملی ايران در اروپا و کنفدراسيون جهانی بودم
، در روزنامه آيندگان و جزوه ساواک بقلم آقای عباس ملک زاده ملانی متهم به جاسوس
شرق و غرب و طرفدار تروريسم و... شده بودم ) و برای افکار عمومی توضيح دهد که چه
عللی باعث شد تا اين حضرت قلم و فکر خود را در اختيار دستگاه تبليغاتی سازمان
امنيت شاه قرار دهد و به چنين عمل ناشايست و غير اصولی دست زند ، برای سرپوش
گذاشتن بر گذشته خود، نام فاميلی خود را تغييرمی دهد. "عباس ملک زاده ميلانی
" همکار اداری آقای دکتر منوچهر گنجی وزير شاه و همکار آقای پرويز ثابتی
بزرگترين شارلاطان سازمان امنيت (ساواک) تبديل می شود به "عباس ميلانی"
.
جوسازی عليه دگر انديش و ۳۰۰ نفر امضاء کننده
" بيانيه " ماخواهان آغاز گفتگو ... ، از سوی پهلويست ها تا جائی پيش می
رود که خانم مهشيد اميرشاهی از جرگه دوستداران آقای داريوش همايون در مصاحبه ای
مدعی می شود که "لب مطلب اينکه آنچه امضائ کنندگان اين بيانيه وجه المصالحه
قرار داده اند اعتبار اپوزيسيونی است که اين ها مدعيش هستند ولی نمايندگانش
ديگرانند".
البته اين بانوی محترم در گفتارش توضيح نداده اند
که منظورشان از بکار بردن واژه "اپوزيسيون " در ماجرای بيانيه ای به
امضاء ۳۰۰ نفر ايرانی که از حق شهروندی خود استفاده کرده اند، و نظر خود را در
باره يک موضوع مشخص بيان کرده اند ، اصولا چه مسئله ای را می خواهد ثابت کند ؟
اينطور که خانم امير شاهی ادعا کرده اند ، گويا
عده ای از ۳۰۰ نفر ايرانی امضاء کننده " بيانيه " ، "توده ای های
قديمند و يا از بازماندگان فدائيان خلق اکثريت " که قصد داشته اند "
اعتبار اپوزيسيونی " که مد نظر ايشان هست را "وجه المصالحه" قرار
دهند!
البته خانم مهشيد اميرشاهی نفرموده اند که اصولا
چرا و بچه دليل " توده ای های قديمی " و "بازماندگان فدائيان خلق
"، بعنوان شهروندان ايرانی نبايد حق اظهار نظر و بيان موضع در باره مسائل
سياسی مربوط به وطنشان ايران داشته باشند ؟ وآنگهی روشن نيست ، آن نيروی "
اپوزيسيونی" که در نزد ايشان "اعتبار " دارد ، کدام يک ا ز نيروی
سياسی ايرا نی می باشد ؟ آيا منظور ايشان آن نيروهای سياسی ايرانی هست که سياست و
موا ضع آريل شارون صهيونيست ، پرزيدنت بوش و افرادی همچون رامسفلد را نسبت به دولت
ايران صحيح ارزيابی می کنند و يا حد اقل با آن همسوئی دارند ؟ آيا
"اپوزيسيونی" که نزد اين بانوی محترم "اعتباردارد" همان نيروهائی
هستند که هيچ تفاوتی بين جناح های رژيم قائل نمی شوند ؟
روشن نيست که خانم مهشيد اميرشاهی بخاطر نزديکی که
ايشان پس از بقتل رسيدن شادروان دکتر شاه پور بختيار با آقای داريوش همايون پيدا
کرده اند، از نظرات دورانيکه خود را دوست و همکار دکتر شاپور بختيارمی دانستند،
فاصله گرفته اند و همچون پهلويست ها حق اظهار نظر در باره مسايل سياسی، بخصوص
اظهار نظر در رابطه با چگونگی رابطه با دولت ايالات متحده آمريکا را جزو حقوق
کودتاچيان ۲۸ مرداد می داند و ايشان همچون آقای حسين مهری از گردانندگان اصلی
راديو آقای مروتی (راديو ۲۴ ساعته لوس آنجلس ، معروف به صدای ايران) و نويسندگانی
از قبيل آقای عباس پهلوان، بزرگ دبير راديو عصر آريامهری آقای مهدی قاسمی ، خانم
کتانه سلطانی ( آقای بهروز صوراسرافيل) ... بر اين نظرند که فقط آقای رضا پهلوی ،
داريوش همايون و افرادی از قماش آنها ، در واقع پهلويست ها حق اظهار نظر در باره
مسئله رابطه بين دولت ايران و ايالات متحده آمريکا را دارند. بزبان عاميانه و رايج
در فرهنگ سياسی پهلويست ، همچون گذشته به ملت ايران گفته می شود، فضولی موقوف .
يعنی ۶۰ مليون مردم ايران بدون کسب اجازه ، حق فکر کردن و اظهار نظر ندارد.
جماعت سلطنت طلب پهلويست تا کنون باين امر تظاهر
می کردند که مدافع آزادی بيان ، قلم و عقيده دگر انديش هستند و از نظرات و عقايد
حزب "رستاخيز" همان عقايد غير دمکراتيک و ارتجاعی که بنا بر فرمان شاه
تمام ملت ايران موظف بودند که خود را عضو آن حزب محسوب دارند و هرکس که جرات می
کرد بطور علنی با محتوی گفتار شاه مخالفت کند ، صرفنظر از اينکه خائن محسوب می شد
و تحت پيگرد قرار می گرفت ، محکوم به اين امر بود که برود پاسپورت خود را بگيرد و
سرزمين پدری و وطن خود را ترک کند ، فاصله گرفته اند و بجمع طرفداران اصل کثرت
گرائی و محترم شمردن نظرات دگر انديش پيوسته اند .
تا زمانيکه آقای پرزيدنت بوش ، فردی که "
پهلوی " های افتخار دارند خود را از دوستداران و هوادارانش بحساب بياورند ،
بعنوان يک فاکتور تعيين کننده در صحنه سياست بين المللی پيدا نشده بود و تحت عنوان
" مبارزه با تروريسم " تهاجم به کشورهای نفت خيز و سوق الجيشی همچون
ايران را در دستور برنامه کار خود قرار نداده بود ، سلطنت طلبان سعی داشتند تا
ماسک آزاديخواهی را بر چهره داشته باشند و تظاهر بدفاع از حقوق دگرانديش نمايند و
راديو ۲۴ ساعته آقای مروتی معروف به راديو صدای ايران بوسيله همکارانش از جمله
جناب حسين مهری سعی داشت تا با تماس و ترتيب مصاحبه باافراد وابسته به نيروهای ملی
و چپ دمکرات و ديگر مخالفين رژيم برای راديوی خود شنونده جمع کند ، امری که در
جهان آزاد رسم است و نمی تواند به آن ايرادی وارد باشد . حال که "بيانيه"
ای در تائيد خواست رابطه بين دولت ايالات متحده آمريکا و دولت ايران از سوی عده ای
ايرانی که تعدادی از آنها از شخصيت های سرشناس اپوزيسيون در خارج از کشورمی باشند
امضاء شد ، امری که نمی توانست در خدمت سياست بسلطنت رسيدن رضا پهلوی باشد ، سبب
شد تا يک مرتبه ماسک آزاديخواهی و دفاع از حقوق آزادی بيان و قلم دگر انديش بکنار
گذاشته شود و امضاء کنندگان "بيانيه" متهم به "لابی های شرکت های
نفتی آمريکا " می شوند . ممکن است در بين امضاء کنندگان افرادی باشند که در
حقيقت در خدمت شرکت های نفتی باشند ، اولا اين ۳۰۰ نفر همگی نمی توانند بعنوان
"لابی" تلقی شوند . وانگهی چرا دقيقا بيان نمی شود که لابی شرکت های
نفتی در بين امضاء کنندگان چه کسانی هستند ؟ چنين شيوه برخوردی نمی تواند در خدمت
مبارزه بخاطر جدا کردن سره از ناسره باشد.
در رابطه با "لابی" شرکت های نفتی
ضروريست خاطر نشان کرد که پرزيدنت بوش ، دوست و پشتيبان آقای رضا پهلوی يکی از
بزرگترين "لابی" های کارتلهای نفتی می باشد.
در رابطه با شرکتهای نفتی تا آنجا که بخاطر دارم ،
در سال ۱۹۷۰ نيز به کارگردانی همين جناب پرويز ثابتی مقام عاليرتبه امنيتی رژيم
شاه نمايشی به صحنه آورده شد که مرد هزار چهره ، بنام عباس شهرياری معروف به
"اسلامی" نقش اول را بعهده داشت. در آنزمان نيز پهلويست ها مدعی شدند که
کا§رتلهای نفتی توسط مخالفين رژيم ، " توطئه ضد ايرانی" ترتيب داده اند.
در حقيقت موضع گيری آقای داريوش همايون و پهلويست
ها در باره حق اظهار نظر ۳۰۰ نفر ايرانی ، کمک کرد تا ماهيت واقعی هويت اين حضرات
بطور عريان نمايان گردد.
البته اين حضرات سلطنت طلب روشن نکرده اند که اين
جو سازی و فعاليت های تبليغاتی بر پايه برچسب ، اتهام و شايعه پراکنی و در نهايت
ترور" شخصيت سياسی" ، فعالين اپوزيسيون چه کمکی به دمکراتيزاسيون جامعه
و تحقق حاکميت قانون در ايران می نمايد!
خانم مهشيد اميرشاهی بدون توجه به آنچه در دوران
محمدرضا شاه و سازمان امنيت دوران تيمور بختيار ، نصيری ، پرويزثابتی ... بر مردم
ايران رفت ، مر دم ايران و نيروهای سياسی که از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ دفاع کردند را به
باد انتقاد می گيرد و می فرمايند " همانطور که کورکورانه و بدون کمترين آگاهی
به نتيجه کار پشت سر خمينی سينه زدند چون محمد رضا شاه را نمی خواستند..." .
درحقيقت اين بانوی محترمه به جمع افرادی همچون آقايان داريوش همايون، علی ميرفطروس
، عباس ميلانی ... پيوسته اند تا شايد بتوانند با کمک يکديگر تاريخ نهضت ملی ايران
و مبارزات مشروطه خواهان ايران را بنفع پادشاهان مستبد پهلوی وارونه جلوه دهند .
گذشت زمان ثابت کرد که مردم در انقلاب ضد
استبدادپهلوی و ضد استعمار بهمن ۱۳۵۷ دقيقا می دانستند که چه نمی خواهند ولی بخاطر
حکومت ترور و محيط خفقان حاکم بر ايران دقيقا روشن نبود و نمی توانست هم روشن باشد
که چه می خواهند. مگر سازمان امنيت شاه اجازه می داد تا مردم در باره نظرات و
عقايد سياسی يکديگر به بحث و گفتگو و تبادل نظر بپردازند . در دوران شاه فکر کردن
غدغن بود ، افرادی همچون آقايان داريوش همايون و پرويز ثابتی جوسازی می کرند و
وضعيت خفقان انگيز و محيط ترور در ايران بوجود آورده بودند . هر نوع تجمع و بحث
سياسی در ايران غدغن بود. هيچ کس نمی توانست بطور علنی و با استفاده از حقوق
قانونی اش به تبليغ نظرات و عقايدش بپردازد و احيانا به تصميمات ، سياست و عملکرد
رژيم شاه انتقاد بنمايد. کماندوها و چتر بازان ارتش شاه و پليس همانطور که
آزمايشگاه ها و کلاسهای درس دانشگاها را ويران کردند ، از تجاوز به حريم مدرسه
فيضيه در قم وحوزه ها در نجف آباد و قتل وقمع دانشجويان و طلاب حوزه ها کوتاهی
نکردند . حتی به تجمعی که يکسری از طرفداران دکتر مصدق و جبهه ملی ايران در
کاروانسرای سنگی بين جاده تهران کرج بر پا کرده بودند رحم نکردند . حال خانم
اميرشاهی می فرمايند مردم "کورکورانه و بدون کمترين آگاهی" عمل کردند.
اينکه مردم بدون آگاهی روشن نسبت به نتيجه عمل خود بر سلطنت استبدادی پهلوی
شوريدند، گفتاری صحيح می باشد و بهيچوجه نبايد سعی کرد تا پرده استتاری بر اين
حقيقت تاريخی کشيده شود . ولی به اين واقعيت هم حتما بايد توجه کرد که اين مردم با
چنين آگاهی سياسی ، اجتماعی که از کره ماه نيامده بودند . بلکه در محيط رعب و ترور
و خفقان عصر آريامهری ، امکان تعليم و تربيت صحيح و دمکراتيک سياسی برای مردم و
سازمانهای سياسی وجود نداشت . بجای بحث و گفتگو و دامن زدن به يک روند دمکراتيک و
عاقلانه در رابطه با نظرات سياسی مطرح شده در جامعه ، نوشته ای بنام " رشيدی
مطلق" در روزنامه دولتی اطلاعات دستور چاپ دادند و ا ز اين طريق ، عواطف و
احساسات مذهبی مردم مسلمان ايران را جريحه دار کردند.
تنها در جمهوری اسلامی ايران نيست که آزاد انديشان
و مخالفين نظری تحت پيگرد قرار می گيرند و حتی سربه نيست می شوند ، امری که سکوت
در مقابل آن اعمال خيانت به بشريت خواهد بود. اما در زمان سلطنت محمد رضاشاه نيز
وضع همينطور اسف انگيز بوده است . انسانها بخاطر وابستگی گروهيشان و يا مخالفت با
عملکرد رژيم کودتا به چوخه های اعدام بسته شدند . دانشجويان در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ و اول
بهمن ۱۳۴۰... در دانشگاه های ايران و طلبه ها در حوزه های علميه به رگبار مسلسل
بسته شدند.
کم نبودند تعداد دانشجويانی که چون در تظاهراتی
شرکت کرده بودند و يا اعلاميه ای پخش کرده بودند دستگير شدند ، روانه زندان شدند و
حتی مامورين سازمان امنيت شاه آنانرا تنبيه بدنی کردند و در واقع شلاق زدند ...
امنستی ( سازمان عفو بين الملل ) در گزارش سال
۱۹۷۵ در باره پايمال شدن حقوق بشردر ايران نوشت :
" در نقض حقوق بشر، کارنامه هيچ کشوری در
جهان تيره تر از ايران نيست ."
روزنامه های معتبر جهان همچون " واشنگتن پست
" و " مجله تايم " در سال ۱۹۷۶ پرده از شکنجه افراد وابسته به
اپوزيسيون از سوی سازمان امنيت شاه برداشتند و نوشتند که ايران و شيلی در بکاربردن
شکنجه عليه مخالفين سياسی خود، مقام اول را درجهان کسب کرده اند.
تبليغات عليه عملکرد مقامات امنيتی اعليحضرت
همايونی ، آريامهر خدايگان آنچنان بالا گرفت که روزنامه کيهان در بهمن ۱۳۵۵ نوشت :
" طبق رهنمودهای شاهنشاه ديگر شکنجه در ايران
اعمال نمی گردد."
آری عملکرد ساواک تيمسار تيمور بختيار ، تيمسار
نعمت الله نصيری ، مقام امنيتی پرويز ثابتی ، حزب رستاخيزآقای داريوش همايون، حضور
مستشاران نظامی آمريکائی ، پايمال شدن قانون اساسی و وجود نداشتن آزادی بيان ، قلم
و عقيده ... وضعيت سياسی ، اجتماعی را آنچنان بر مردم سخت کرده بود که آن وضع و
موقعيت بمردم و سازمان های سياسی در داخل کشور اجازه نداد تا با "ارزشهای
سياسی " تشکيل دهنده " نظام دمکراسی " ، آشنا شوند و آن
"ارزشها" را به بخشی از هويت سياسی خود تبديل کنند.
اين سئوال بدرستی مطرح است که اگر محمدرضاشاه حتی
در اواخر سلطنتش حاضر می شد به محتوی نامه رهبران جبهه ملی ، دکتر کريم سنجابی،
دکتر شاپوربختيار و داريوش فروهر توجه کند و اجازه می داد تا قانون اساسی مشروطيت بمرحله
اجراء در آيد و به حقوق قانونی مردم ايران احترام گذاشته شود ، آيا اصولا انقلاب
بهمن ۱۳۵۷ و آن موقعيت سياسی که حکايت از "ناآگاهی" مردم می کند ، بوجود
می آمد ؟ بنظر من نه !
بخاطر روشنتر شدن اين موضوع که رژيم محمد رضاشاه
پهلوی و مبلغينش همچون تيمور بختيار ها، نعمت الله نصيری ها ، داريوش همايون ها ،
پرويز ثابتی ها و تعدادی قلم بمزد و زبان بمزد در " نا آگاه " نگاشتن
مردم نقش محوری و اساسی داشته اند ، برای دقيقتر کردن موضوع بحث ، اشاره کوتاهی به
گوشه ای از تاريخ معاصر ايران می کنم.
زمانيکه محمد رضا شاه با دولت ايالات متحده آمريکا
در دوران رياست جمهوری پرزيدنت کندی به کنار آمد تا شخص وی بجای دکتر علی امينی
مامور اجرای اصلاحات گردد. شاه بجای احترام به قانون اساسی و دعوت ملت بهمکاری از
طريق مجلس شورای ملی و تغييرات قانونی لازم در قانون اساسی کشور ، همانطور که بين
مستبدين رسم است ، فرمان (فرمانانقلاب شاه و ملت) صادر کرد . عملکرد فراقانونی شاه
با مخالفت نيروهای سياسی و نيروهای مذهبی روبرو شد.
بخشی از روحانيت از جمله آيت الله خمينی اصولا با
تقسيم اراضی و دادن حق رای به زنان همانطور که قبلا اشاره کردم مخالف بودند و آنرا
در مغايرت با اسلام می دانستند. ولی شديدا بر پايمال شدن قانون اساسی مشروطيت از
سوی شاه و دولتهای وابسته به وی معترض بودند. بخشی ديگراز روحانيت از جمله آيت
الله کاظم شريعتمداری ، تقسيم اراضی و دادن حق رای به زنان را در مغايرت با اسلام
ارزيابی نمی کردند ولی با عملکرد فراقانونی شاه و پايمال شدن قانون اساسی از سوی
شاه مخالف بودند.
جبهه ملی ايران با شعار " اصلاحات آری ، د
يکتاتوری نه " ، وارد مبارزه شده بود.
جامعه سوسياليستهای نهضت ملی ايران برهبری زنده
ياد خليل ملکی ،
سال ها قبل از فرمان شاه ، مسئله تقسيم اراضی را
مطرح کرده بود و اجرای آنرا از دولت از طريق عملکرد قانونی و احترام به قانون
اساسی خواستار شده بود .
جبهه ملی ايران خواستار اجرای قانون اساسی بود .
قانون اساسی مشروطيت مالکيت را محترم می شمرد ، اگر بنا می شد از کسی سلب مالکيت
شود ، می بايستی آن بخش از اصول قانون اساسی که در تضاد با اين خواست قرار می
گرفتند ، قانونا تغيير پيدا می کردند . روی اين اصل جبهه ملی با عملکردهای خلاف
قانون مخالف بود.
در بيانيه هيئت اجرائيه جبهه ملی ايران در رابطه
با فرمان شاه و مسئله "اصلاحات " می خوانيم:
" زمين و آب حق دهقان و زارع است . آزادی از
حقوق اساسی ملت است . با الغای رژيم ارباب و رعيتی ، زمين و آب برای دهقان، دسترنج
کارگر برای کارگر، حاکميت ملت و آزادی برای همه مردم ، از ميان برداشتن استعمار و
استثمار، آری موافقم . با حکومت خودکامه و دخالت پادشاه در امور حکومت و رژيم وحشت
و ترور سازمان امنيت ، تسلط سياست استعماری بر کشور، تعدی پليس و ژاندارم و
مامورمتعدی دولت در شهرها و روستاها نه مخالفم.".
نبايد از خاطر بدور داشت که شعار اصل و محوری جبهه
ملی عبارت بوداز:" استقرار حکومت قانونی هدف جبهه ملی ايران است ".
جبهه ملی ايران و ديگر سازمانهاو شخصيت های سياسی
و مذهبی که خواستار
استقرار حاکميت قانون و اجرای قانون اساسی مشروطيت
بودند ، با تمام قدرت از سوی رژيم مستبد شاه سرکوب شدند. وضع سياسی حاکم بر ايران
بنحوی اسف انگيز بود که امکان هيچگونه فعاليت و مبارزه قانونی موجود نبود و در
رابطه با همين وضع بود که شادروان الهيار صالح رهبر جبهه ملی ايران ، سياست معروف
به " سياست صبر و انتظار " را مطرح کرد.
مرحوم مهندس مهدی بازرگان يکی از رهبران نهضت
آزادی ايران در دادگاه نظامی در رابطه با سياست سرکوب و اختناق محمد رضاشاهی خاطر
نشان کرد که ما آخرين گروه سياسی هستيم که در چارچوب قانون مبارزه علنی می کنيم و
خواستار اجرای قانون اساسی و محترم شمردن حقوق قانونی ملت از سوی مقامات دولتی
رژيم شاه شد.
رژيم شاه بطور سيستماتيک عليه نابودی اپوزيسيون
ملی ، دمکرات و قانونمدار ايران عمل کرد . اين رژيم شاه بود که جوسياسی جامعه را
راديکال کرد. دريک جامعه راديکال که حاکميت با توسل به خشونت و قهر در جهت سرکوب و
نا بودی نيروهای دگرانديش و مخالفين عمل می کند ، روشن است که شعارهائی همچون شعار
"مرده باد و زنده باد " تعيين کننده سمت وسوی مبارزه هستند.
وضعيت سياسی حاکم بر جامعه در عصر پهلوی بنحوی بود
که متاسفانه اجازه نداد تا مردم ايران با ارزشهای سياسی جامعه دمکرات و نظام
دمکراسی آشنا شوند.
بنظر ما سوسياليستهای ايران بخش بزرگی از نيروهای
سياسی اپوزيسيون ايران صرفنظر از وابستگی گروهی و يا مسلکی خود کمتر به حقوق
دمکراتيک دگرانديش و در واقع " فرديت" توجه دارند و هنوز باين واقعيت پی
نبرده اند که مبارزه بانظرات دگرانديش بايد بر پايه محتوی نظرات مطرح شده ، دور
بزند و نه بر پايه شايعات و متهم کردن و برچسب زدن مخالفين .
اگر بنا باشد روزی در ايران يک دولت ملی و دمکرات
که به حقوق بشر احترام بگذارد و حق تعيين سرنوشت و در واقع انتخاب هيئت دولت وحتی
عزل آن را از حقوق ملت ونمايندگان منتخب ملت بداند ، صرفنظر از اينکه نيروهای
تشکيل دهنده چنين دولتی نبايد مبلغ منافع دولت های استعمارگر و جنگ طلب همچون دولت
بوش و دولت صهيونيستی و اشغالگر اسرائيل باشند ، حتما بايد ارزش های تشکيل دهنده
فرهنگ دمکراسی ، يعنی قبول پلوراليسم سياسی و محترم شمردن "فرديت " و
دفاع از آزادی بيان ، قلم ، عقيده ، مذهب... ديگرانديشان و در واقع يک يک احاد ملت
، اجزائی از هويت سياسی آنها باشد؟ با توجه بمسائلی که اشاره رفت ، آيا نبايد
شخصيتها و نيروهايی که خود را اپوزيسيون رژيم جمهوری اسلامی می دانند ، داوطللبانه
نيروی خود را در خدمت تبليغ و ترويج و تحقق ارزشهای تشکيل دهنده نظام دمکراسی قرار
دهند ؟
ما سوسياليستهای ايران مکررا بر اين اصل تاکيد
کرده ايم که تحقق دمکراسی در هر جامعه ای اگر چه به يکسری از پيش شرط ها احتياج
دارد ، ولی در هيچ زمانی و در هيچ يک از نقاط جهان دمکراسی را نمی توان با
انسانهای غير دمکرات متحقق کرد. يکی از پيش شرط های تحقق دمکراسی حضور و وجود
شخصيتها و سازمانها و احزاب دمکرات می باشد.
چند سالی است که عده ای از ايرانيان تحت نام
" حزب سوسياليست ايران" ، فعاليت می کنند . اين حزب در نوشته های خود
عده ای از هموطنان ايرانی از جمله آقای نيما راشدان ، يکی از فعالان اپوزيسيون در
خارج از کشور را بعنوان مامور امنيتی رژيم جمهوری اسلامی ايران معرفی کرده است .
برخی از هموطنان بخاطر تشابه اسمی اين "حزب " و سازمان ما ، اشتباها
موضعگيری آن" حزب " عليه آقای نيما راشدان را بحساب ما گذاشته اند .
بخاطر جلوگری از هر گونه سوء تفاهم ، من در اين نوشته به صفحه ۳۵ تاريخچه سازمان
تاريخچه ای که ويژه " سايت اينترنتی سازمان سوسياليستهای ايران " تهيه
شده است
اشاره می کنم. در تاريخچه سازمان می خوانيم :
" بخاطر جلوگيری از هرگونه سوء تفاهم و عوضی
گرفتن نام " سازمان سوسياليستهای ايران " با نام ديگر تشکلهای سياسی
ايرانی ( سازمان ، حزب ، شورا ... ) که واژه " سوسياليست " ويا " سوسيال
دمکراسی " نيز بخشی از نام آنها را تشکيل می دهد ، ضروريست ياد آور شد که
عليرغم ترادف اسمی ، ما هيچگونه رابطه تشکيلاتی با آن جريانات نداريم . ما
سوسياليستهای ايران همانطور که قبلا اشاره رفت خود را جزو ادامه دهندگان "راه
مصدق " می دانيم . "
سازمان سوسياليستهای ايران شيوه برچسب ، تهمت و
افترا و شايعه پراکنی نسبت به دگرانديشان را در گذشته طی يکسری مقالات و نوشتار
افشاء کرده وهمينطور که در اين نوشته هم اشاره رفت ، شيوه اتهام ، برچسب و شايعه
پراکنی و تبليغات سوء نمی تواند بخشی از مواضع سازمانی ما باشد. ما شديدا چنين
شيوه کاری را محکوم می کنيم .
دکتر منصور بيات زاده
۱۸ آبانماه ۱۳۸۱
Socialistha@ois-iran.com
www.ois-iran.com
|