عکس واره ای

 از " فروغ جاويدان " مجاهدين خلق

 

 

ايران پرورش

 iranparvaresh@hotmail.com

۱۶ آبان ۱۳۸۱ برابر۷ نوامبر۲۰۰۲

 

از يک صحنه واحد ميتوان عکسهای متعدد و متفاوت ،از زوايای مختلف داشت . اين عکسها با تمام تفاوتها ، بيانگر يک واقعيتند.

من در اين نوشته سعی خواهم کرد عکس واره، بخشی از وقايع حمله "فروغ جاويدان" مجاهدين خلق را به تماشا بگذارم. بهمين جهت تلاش خواهم کرد که نوشته ام حتی الامکان بيان ماوقع باشد و نه تفسير موسع آنها. زيرا معتقدم ديدن يا شنيدن و يآ حتی خواندن اين صحنه ها به اندازه کافی گوياست و هر کسی در ذهن خود قادر به جمعبندی نسبی آن خواهد بود و روش های تبليغی ، در جهت اثبات يا نفی ، کم بها دادن به انديشه مخاطب است. با اين وجود برای ورود به مطلب نيازمند يادآوری چند نکته هستم:

همه ميدانيم که از آغاز جنگ تا سال۶۷ که خمينی "جام زهر " را سرکشيد، رهبری مجاهدين مستمرا اعلام کرده بود که اين رژيم به جنگ خاتمه نخواهد داد زيرا با ختم جنگ خودش هم رفتنی است. در همين راستا نيز خود با رژيم عراق قرارداد صلحی امضاء کرد.

در بهار سال ۶۷ عراق که چند سا لی در موضع تدافعی قرار گرفته بود ، به ادعای مسئولين سازمان با ا لهام از

عمليات چهلچراغ وآفتاب و ... سازمان، خيز های مجد دی برداشت و در چند حمله آخر ايران تعداد زيادی هم اسير از ايران گرفت.

شرايط بلحاظ داخلی و منطقه ای و بين المللی برای رژيم خمينی بسيار تنگ شده بود و مردم از جنگ بستوه آمده بودند. دانستن تحليل رهبری مجاهدين در مورد موشک اندازی عراق بروی شهر های ايران ضروری است زيرا که آنها موشک باران مردم درمانده ايران را بسيار مثبت ارزيابی نموده و آنرا اينگونه تحليل ميکردند که اين موشک باران باعث تنفر بيشتر مردم از خمينی بعنوان ادامه دهنده جنگ ميشود و حتی مردم از آن خوشحال ميشوند زيرا باعث سقوط سريعتر رژيم خواهد شد !

تحليلی بغايت بدور از واقعيت. شاهدان عينی اين موشک باران ها متفقا ميگويند که اين بمباران ها تنفر هر چه بيشتر مردم را از صدام و در کنار او از مجاهدين بدنبال داشته است.

البته افراد سازمان ، تحليل رهبری مجاهدين را به صدق باور داشتند و به همين جهت وقتی موشکی به شهری اصابت ميکرد مانند يک عمليات نظامی خود ابراز شادمانی ميکردند و آنرا گامی در جهت سرنگونی رژيم خمينی ميديدند.

نهايتا در۲۷ تير ماه سال ۶۷ خمينی قطعنامه ۵۹۸ شورای امنيت را پذيرفت و در ۲۹ همان ماه به گفته خود "جام زهر" را سرکشيد.

بدنبال اين پذيرش ، شرايط سازمان مجاهدين در عراق بسيار ملتهب شده بود. زيرا مجاهدين فقط از شرايط جنگی بين ايران و عراق و باز بودن مرز ها ميتوانستند برای حمله استفاده بکنند. يکی از فرماندهان "ارتش آزاديبخش" مجاهدين حرف دل رهبری سازمان را در قالب شوخی بيان ميکرد که " در شرايط حاضر تنها کسانی که جنگ در مرز ها را ميخواهند ما هستيم." طبيعی بود که بعد از قطعيت صلح، صدام ديگر اجازه حمله گسترده از مرزهای عراق به ايران را نميداد و سوال اصلی برای مجاهدين اين بود : چه بايد کرد؟

لازم به يادآوريست که در تا بستان سال ۶۵ که بدنه سازمان به عراق منتقل شد ، آقای مهدی ابريشمچی در طی يک نشستی که ويدئوی آن برای همه پخش شد ، تحليل آقای رجوی را به همگان اعلام کرد که ما بايد در طی يکسال آينده کار را يکسره کنيم وگرنه بلحاظ سياسی خواهيم سوخت.

در نتيجه رهبری مجاهدين با بسته شدن مرزها خود را قفل شده ميديد. لذا تصميم گرفت که قبل از بسته شدن کامل مرزها ، حرکت نهائی را بکند. بويژه که طبق تحليل آقای رجوی پذيرش صلح و سر کشيدن " جام زهر" بتوسط خمينی ، به تلاشی کامل نيروهای وفادار به رژيم منجر شده و لذا خمينی بهيچوجه قادر به بسيج نيرو و مقابله با "ارتش آزاديبخش " مجاهدين نمی بود. پس دست به تدارک يک حمله تمام عيار زدند. تدارک يک جنگ رو در رو و تمام عيار در ۷-۵ روز.

در آن زمان سازمان مجاهدين نيروئی به تقريب برابر ۳۵۰۰-۳۰۰۰ نفر داشت و با کمک تبليغات وسيع و سازمان يافته ، بتوسط انجمن دانشجويان مسلمان خود، دست به بسيج نيرو زده و در حد توان ، قريب به ۸۰۰-۷۰۰ نفر را به عراق آوردند.

در عراق فرصت کوتاه بود . بسياری از بخشهای سازمان مجاهدين چون بخشهای تبليغات - صدا و سيما - تدارکات - اطلاعات - تعميرات و همچنين تمامی تازه واردين ، کاملا از امور نظامی بيگانه بودند. ولی رهبری وقت نداشت . مرزها به سرعت بسته ميشدند و آنها بايد در طی چند روز حرکتی را که ميخواستند ميکردند و گرنه فرصت از دست رفته بود.

بنابراين نفرات را دسته بندی کردند و هر گروه را برای حدود دو الی سه ساعت برای تمرين تيراندازی بردند. بی اغراق زمانی که برای تمرين تيراندازی به هرکس ميرسيد بيش از ۱۵-۱۰ دقيقه نبود و آنهم طبعا فقط صرف تمرين تيراندازی ميشد .

در همين زمان تدارکات سخت فعال بود تا امکانات لازم برای حرکت همگان را آماده کند .

ايران و عراق حدود ۱۲۰۰ کيلومتر مرز مشترک دارند. ولی نگاهی سريع به نقشه کافيست که ببينيم کوتاهترين راه رسيدن به تهران از مرز غربی کشور ، از طريق کرند - اسلام آباد - کرمانشاه است.

وقايع بعدی نشان ميدهد که بررسی رهبری مجاهدين هم عميقتر از افراد غير وارد و غير نظامی چون من نبوده است. زيرا من از بسياری از آشنايان به منطقه کرمانشاه و به امور نظامی شنيدم که هر فرد وارد به امور نظامی و به منطقه از وجود تنگه " چهارزبر " آگاه است. اين تنگه موقعيت جغرافيائی خاصی دارد که بلحاظ نظامی بواقع ميتوان آنرا قتلگاه مهاجمين و بهترين سنگر مدافعين ناميد. دو طرف اين تنگه را تپه های جنگلی وکوههاي کم ارتفاعی گرفته اند وتنگه از پيچهای تندی هم برخوردار است که افراد مسلط بر تپه ها يا کوههای اطراف، بر تمامی تنگه و جاده ميانی آن تسلط و اشراف صد در صد می يابند.

رهبری سازمان مجاهدين در روز قبل از حرکت بسمت ايران ، در نشستهائی که بوسيله فرماندهان تيپهای خود ترتيب دادند ( تيپ در اصطلاح سازمان مجاهدين با تيپ های موجود در ارتشهای منظم دنيا يکی نيست . يک تيپ آنها را ۲۰۰- ۲۵۰ نفر تشکيل ميدادند ) ، خط و خطوط سازمان را در اين حمله برای ا فراد توضيح ميدهند.

توضيحات بدين مضمون است که فردای آنروز همه به سمت مرز ايران حرکت و از طريق مذکور اول به کرمانشاه و سپس به تهران خواهند رفت. و به يقين در اين مسير تعدادشان دهها برابر خواهد شد. زيرا مردم دسته دسته در مسير به آنها خواهند پيوست و نهايتا تهران بسادگی فتح خواهد شد .

در اين نشست ها همچنين به عدم توانائی رژيم به بسيج نيرو تاکيد شده و رژيم را در نقطه ضعف مطلق دانسته بودند و قرار ملاقات همگان در ميدان آزادی تهران گذاشته شده بود.

در اکثر اين نشستها ، بهنوان نمونه در تيپهای آذر ، محمود ، فائزه ، جواد و ... در پاسخ به سوال برخی که می پرسيدند چقدر احتمال درگيری ميدهيد؟ جواب اين بود:

درگيری مختصری شايد باشد ولی درگيری اساسی نخواهيم داشت.

همان شب پدر و مادر ها برای خداحافظی از بچه هايشان که در محلی بصورت پانسيون نگهداشته ميشدند و فقط بعد از ظهر پنجشنبه و روزهای جمعه را با پدر و مادرشان ميگذراندند ميروند. بچه های کوچکتر هنوز قادر به درک قضايا نيستند ولی آنها که بيش از ۱۲-۱۰ سال دارند خيلی خوب ميفهمند که معنی اين خداحافظی چه ميتواند باشد و عليرغم موج هميشگی تبليغ بی امان و فضای حماسی ساخته شده ، اضطراب بر چهره بچه ها موج ميزند. بخصوص که مسئولين آنها از بچه ها برای درست کردن ساندويچ های سفر مرگ و زندگی پدر و مادر هايشان استفاده کرده بودند.

در آن شب فضای قرارگاه اشرف عجيب است. همه از شوق باز گشت و رسيدن به تهران و ديدار خانواده ها حرف ميزنند و در اين ميان يکنفر هم به جستجوی چند سکه ۲ ريالی است که در تمام اين سالها با خود حفظ کرده که بلافاصله بعد از بازگشت به تهران به خانواده اش تلفن کند. ميگويد اميدوار است سکه لازم برای دستگاه ها عوض نشده باشد.

کار آخر شب نفرات ، بستن کوله پشتی هاست. به همه زنان سازمان گفته شده که روسری های قرمز خود را که در مراسم رسمی به سر می کنند ، در کوله پشتی هايشان بگذارند تا در ميدان آزادی همه با روسری قرمز حاضر شوند...

فضا بيشتر تداعی کننده يک سفر دسته جمعی فاميلی است تا فضای عزيمتی برای جنگ با رژيم وحشی و درنده ای چون رژيم خمينی.

صبح روز ۳ مرداد ، افراد درون کاميونهای نفربر و مواد سوختی و غذائی بر کاميون ها و وانت ها به همراه تانکهای سبک ( که با زنجير حرکت نميکنند ) و خمپاره انداز ها و چند ضد هوائی و ... در صفی طويل از مقابل آقای مسعود رجوی و خانم مريم رجوی که به شادمانی دست خداحافظی تکان می دهند عبور کرده و با سرعتی نه چندان زياد ( عليرغم آنکه رهبری مجاهدين آنرا حرکت براندازی شهاب وار ناميده بود ) به سمت مرز حرکت ميکنند. حرکت اين صف طويل در روز روشن از ديد افراد عادی هم نميتوانست پنهان بماند چه رسد به ديد رژيم خمينی و جاسوسان منطقه ای آن .

سرانجام بعد از توقفی برای نهار و... در اوائل شب ، کاروان به مرز ميرسد و از آن عبور کرده و با همان وضعيت به سمت کرند و اسلام آباد و سپس به سمت تنگه معروف سرازير ميشود.

قبل از رسيدن به تنگه ، شب را در بيابانهای اطراف جاده منتظر صبح ميمانند و سپيده که ميزند بر خودرو ها سوار و به راه ادامه ميدهند. به نظر ميرسد فرماندهان از عدم درگيری بسيار مطمئن هستند که شب را ميمانند و در روز روشن پيشروی ميکنند.

اما از اوائل صبح مشخص ميشود که خمينی نيروهايش را بسيج کرده و به منطقه فرستاده است . و چنانکه گذر وقايع گواهی ميدهد فرماندهی نيروهای رژيم دچار مشکل رهبری مجاهدين نبوده اند و منطقه را بخوبی ميشناخته اند.

بتدريج درگيری آغاز ميشود. به چندين خودرو خمپاره ميخورد. دستور ميرسد که همه از خودرو ها پياده شده و در اطراف جاده منتظر دستور بمانند. اندکی بعد هواپيماها و هليکوپترهای رژيم نيز به پرواز درآمده و دشت و تپه های اطراف جاده را که افراد مجاهدين در آن پراکنده اند ، بمباران ميکنند. تعدادی کشته و زخمی در همان موج اول بجا مانده است .از آن جمله يکی از زنان مجاهد که ايستاده بمباران را تماشا ميکرد و ترکش بمب نيمی از مغز او را متلاشی کرده بود ، زيرا او نمی دانسته که بايد هنگام بمباران بر زمين بخوابد و سر خود را در ميان دستها مخفی کند.

تونل های مخصوص عبور آب در زير جاده ها مملو از مجاهدين پناهنده است . مجاهدين حيرانند که چرا از هواپيماهای عراقی که قرار بوده به آنها پوشش هوائی بدهد خبری نيست.ا لبته معلوم شد که بعد آمده و گشتی زده و رفته اند. يکنفر از بيرون خبر می آورد که " بچه ها يک هليکوپتر رژيم را زدند " . همه فرياد شادی سر می دهند. اينکه چه ساعتی است و زمان چگونه می گذرد هيچکس بياد نمی آورد.

مجددا دستور می رسد که همه سوار خودرو ها شوند و چون تپه سمت راست جاده در تسلط به تنگه در اختيار سپاه است با سرعت سعی در عبور از تنگه کنند و در اين فاصله برای ترساندن سپاه و بسيج مستقر در روی تپه جنگلی ، به آن سمت شليک کنند. نفرات مستقر در درون خودرو های سر باز ، همگی بی هدف به آن سمت تيراندازی می کنند. ولی شليک های بی هدف چاره نمی بخشد و از روی تپه ها يکی بعد از ديگری خودرو های مجاهدين هدف خمپاره و آر پی جی قرار می گيرند.

آتش گرفتن چند کاميون و يک نفتکش پر از بنزين در اواسط تنگه ، راه عبور را تقريبا مسدود کرده است.

هر خودروئی که وارد تنگه می شود هدف قرار ميگيرد و نفرات آن ( گاه همراه خود خودرو ) به سمت يکی از دو دامنه جاده سرازير می شوند.

آنهائی که ناخواسته يا نادانسته به سمت راست جاده سرازير می شوند، تماما بصورت هدفهائی روشن و در دسترس برای سپاهی ها و بسيجی های روی تپه درآمده اند. دردناک است مشاهده اين افراد که از ابتدائی ترين فنون جنگی و نظامی گری هم بی خبرند. همه بعد از سرازير شدن در دامنه جاده ، برخاسته و در يک مسير مستقيم شروع بدويدن ميکنند و نفر به نفر تير ميخورند و می افتند. کسی نميداند که برای پائين آوردن توان نشانه گيری دشمن حداقل می شود بصورت زيگزاک دويد. بهر حال از ۱۵ - ۱۰ دقيقه مشق نظامی بيش از اين نبايد انتظار داشت.

اجساد و زخمی ها همه جا پراکنده اند. بر روی جاده، خودرو های سوخته و جسد ها در کنار هم ديده می شوند. دختری که سه شب قبل از لندن آمده بود و ضمن گذاشتن روسری قرمز دريافتی اش در کوله پشتی ، با علاقه از اشتياق ديدار خانواده اش حرف می زد ، تير خورده و در کنار نفت کش سوزان افتاده است . بنزين مشتعل به سمت او جاری است . فقط بايد دعا کرد که گلوله ها کار او را قبل از رسيدن آتش تمام کرده باشند.

طرف ديگر جاده هم وضع خرابست. اکثرا با بلاتکليفی سعی می کنند خود را از تير رس دشمن مخفی نگهدارند.

در اين ميان فرمانده يک گروهان به افراد متلاشی و مجروح سمت چپ فرمان پيشروی می دهد ولی گوش شنوائی نمی يابد.

زير تونل های آب پر از پناهنده و مجروح است. همه بيم فرود آمدن شب و سرازير شدن افراد سپاه و بسيج از روی تپه ها را دارند.

شب فرا ميرسد . فرمان رسيده که افراد به روی تپه ها ی سمت چپ جاده و جنگلهای درون آن بخزند و خود را از تنگه بيرون بکشند و به سمت ديگر تنگه برسانند.

حال که شب شده و هدف گيری ممکن نيست ، نيروهای رژيم تپه های سمت چپ را با کاتيوشا ميکوبند.

کسانی که جراحت شديد دارند ، امکان بالا خزيدن روی تپه ها را ندارند و اکثرشان بعد دستگير ميشوند. ولی بقيه با تمام توان سعی ميکنند خود را از دام آن تنگه برهانند.

آنها که موفق ميشوند خود را بالا کشيده و از سمت ديگر تپه به پشت تپه ها و جاده برسانند ، بخشی از مسئولين و امداد سازمان را در آنجا می يابند. برخی از مسئولين سعی در بازگرداندن نفرات به پشت جبهه را دارند و آنها را در خودروها پر کرده و برميگردانند.

اما دشمن با حرکت گاز انبری تلاش در بستن راه بازگشت مجاهدين را دارد و در اطراف جاده اسلام آباد و کرند نيرو پياده کرده است. جاده بسيار خطرناک است . تلفات زيادی در همان راه برگشت وارد ميشود و بسياری از نفرات در درون خودروها تير می خورند و تعداد زيادی از خودرو ها نيز هدف قرار ميگيرند.

سرانجام عليرغم تلفات بسيار ، مابقی خود را به کرند ميرسانند واز آنجا به داخل عراق عقب می نشينند. اين عقب نشينی نه تماما در يکروز بلکه تا چند روز بصورت پراکنده ادامه مييابد.و تک وتوکی هم سر از روستا ها در آورده وبا حمايت مردم مخفی شده و چند روز بعد بر ميگردند.

در اين پيک نيک مرگ حتی از مادر ها و افراد مسن هم نگذشته اند و جسد پاک مادر ميمنت را در خاک ايران به جا ميگذارند.

ولی آنچه تکان دهنده است صرفا حضور سا لمندان و مادران نيست ،بچه ها را هم به جنگ آورده اند . ديدن اسيران ۱۵ - ۱۴ ساله که بوسيله خمينی به جنگ فرستاده شده و بعد از اسارت بوسيله عراق به سازمان پيوسته بودند بسيار ناگوار است ولی واقعيت دارد. آنها هم سلاح در دست در ميدان محشر اين سفر مرگ حضور دارند. پس چه شد آنهمه شعار رهبری مجاهدين بر عليه سوءاستفاده رژيم دجال خمينی از کودکان در جنگ؟ اگر خمينی ددمنش آنها را گوشت دم توپ خود کرده بود ، چرا آنها را بازهم در جنگ و اين بار در اردوی " آلترناتيو دموکراتيک " او می بينيم ؟ پاسخی نيست. همچنانکه از نو جوانان خود سازمان هم در ميان شهدا نشان داريم . شهيد ۱۷ ساله خانواده گنجه ای نمونه ای از آنست .

بالاخره لشگر شکست خورده به قرارگاه برميگردد. روحيه ها متفاوت است. بخشی با ديدن جنگ حساب ناشده متفکرند و اکثريت بر حسب عادت چون آقای رجوی عمليات را پيروزمند و " فروغ جاويدان " خود را فخر تاريخ مبارزه و پيروزی بزرگ " خلق " ايران مينامد ، لب به تائيد ميگشايند.

در همين هنگام فرماندهانی سخن از حمله نهائی در دو - سه هفته بعد ميکنند...

حال بجاست چند جمله از تحليل های آقای رجوی را بعد از جنگ ،از مصاحبه های او با راديو مجاهد نقل کنم :

- " خمينی بچه هايشان را به قربانگاه ميفرستاد وبعدش هم ميگفت که زن خوب آنست که ... جسد شوهرش را هم که آوردند زير تابوت را خودش بگيرد و اظهار خوشحالی و ا فتخار هم بکند."

-"-بعد از آتش بس و بعد از عمليات فروغ جاويدان ديگر هيچ راه فراری برای رژيم موجود نيست... طرف مقابل ما در حالت قفل کامل است. "

و در شرايط ختم جنگ که بحث لزوم پرداخت غرامت و خسارات جنگ مطرح است با انداختن مسئوليت آغاز جنگ به دوش خمينی ميگويد: "عراق در مقايسه با ساير دول منطقه ناوابسته ترين آنها بود . به اين ترتيب عراق بهترين طعمه برای سياست جنگ افروزانه خمينی بود ." ( بی آنکه فراموش کنيم که خمينی هم مانند آقای رجوی غم منافع مردم را نداشت و در قرارداد الجزاير تمام آنرا به حراج گذاشت.)

- " -بعد از پذيرش صلح رژيم خمينی را ميتوان به جانور زهر خورده ای تشبيه کرد که منگ و گيج ، تلو تلو خوران و با شتاب به جانب قبر پيش ميرود."

با يادآوری گذشت ۱۴ سال از ختم جنگ و عمليات مجاهدين ، رهبری مجاهدين به مصداق " حرف مرد يکيست " همچنان به تکرار همان دعاوی و تحليل ها در هر نشست و در هر مصاحبه بسنده کرده است و هيچ نيازی به پاسخ گوئی نسبت به آنهمه تحليل های بيراه و بهای گزاف آن نمی بيند.

رژيم ظلم و زور و تزوير آخوند ها بنا بر جبر تاريخ رفتنی است. بخصوص که اين رژيم در مقابل مردمی آگاه ، زنانی مقاوم و جوانانی پويا و خواستار آينده ای متفاوت و مطابق زمان قرار دارد . ولی اين سقوط بهيچوجه تاييد کننده سياست ها و تحليل های غلط ۲۱ ساله رهبری مجاهدين و بهای سنگين آن نخواهد بود .

آيا رهبری مجاهدين اينبار هم در گريز از قفل شدگی خود " فروغ جاويدان " ديگری را تدارک ميبيندد ؟