«مانيفست
جمهوريخواهی»
بيان فراگذشتن نقادانه از انواع تعبيرهای سياسيی مبتنی بر در همآميختگی
دستگاههای فکری مدرن و ماقبل مدرن است
نشانه گسستن اکبر گنجی از سنت گذشته که مبتنی بر دوشاخه
کردن هستی به حق و باطل است، اينست که او آن شکل حکومتی را طلب ميکند که «حق ناحق
بودن، پی جوئی تنوع و خود آفرينی شهروندان» را به رسميت بشناسد. از اين ديدگاه
«غير خودی» بودن يک ارزش به حساب ميآيد و اين ارزشگذاری در درون فرهنگی که همه را
با هم يکسان و يکصدا ميخواهد و از «ديگر» ميهراسد، رفتار و رويکردی
مدرن است.
رويا نوروزی
نزديک
به دو ماه است که «مانيفست جمهوريخواهی» اکبر گنجی روی شبکه اينترنت قرار گرفته و مسئولان
سايتهای مختلف که اين نوشته را همچنان در جايگاه ممتازی برصفحه راهنمای خود گذاشته اند ميگويند که اين نوشته رکورد
مراجعه را به گونه ای
بيسابقه شکسته است. از کم وکيف واکنشها و نقدهايی که بر اين تازه ترين اثر اکبر
گنجی متشر شده است نيز چنين بر ميآيد که «مانيفست جمهوريخواهی» تنها به عنوان يک
رويداد مطبوعاتی قلمداد نشده است و تأثيرش برعاطفه، فکر و احساس هويت سياسی افراد
و گروههای مختلف، هرچند ناهمسان ولی غير قبل انکار بوده است:
تقريبا
همگان شجاعت و صراحت اکبر گنجی را در شکستن تابوی احکام اسلام در چالش با دموکراسی
ستوده اند. بويژه
آنکه او در بند، اين آزادي عقيده، استدلال و بيان را به خود داده است.
بسياری
با تفرعنی کم و بيش آشکار گفته اند
که اکبر گنجی حرف تازه ای
نزده است. سالهاست که ديگران (البته بيشتر در غرب) ثابت کرده اند که حکومت دينی با دموکراسی
ناسازگار است. آنها معتقدند آنچه شايان توجه است اينست که يک دست پرورده انقلاب اسلامی به چنين برداشت مسلمی
رسيده باشد. اينان اقدام اکبر گنجی را از زاويه پيامدی که ممکن است در جلب بخشی
از افکار عمومی مذهبی به نفی همخوانی ميان دين و دموکراسی داشته باشد، مورد ارزيابی قرار ميدهند.
شماری
از گروهها نيز نوشته گنجی
را مورد استفاده ابزاری
در جهت پيشبرد پروژه سياسی خود قرار داده اند. اينان که همچنان در پی
تحقق يک «جبهه واحد» هستند، از آن نوع که حزب توده در اوايل انقلاب تجويز ميکرد،
تفکر حاکم بر «مانيفست جمهوريخواهی» را يک تند روی ميدانند. و سرانجام ديگرانی که
هيچگونه تفکر مذهبی را در صحنه اجتماع
برنميتابند بياننامه اکبر گنجی را گواهی بر درستی
ديدگاه خود ميپندارند.
ابن
اظهار نظرها که جملگی در خارج از ايران منتشر شده اند، بيشتر به کلياتی از نوشته اکبر گنجی مربوط ميشود. من
ميخواهم به «مانيفست جمهوريخواهی» بعنوان اثری برخاسته از انديشه و تجربه يک روشنفکر ايرانی بنگرم که گزار
به مدرنيته را بسيار جدی گرفته است. من گمان ميکنم اين نوشته از آنجا که نماد يک
گسست انديشيده شده از گذشته سنتی
است که اکبر گنجی در آن زاده شده است، در خور اهميت است. در اين گذشته عنصر تکليف
و ضرورت عبوديت دو محور اصلی شکلگيری هويت شخص بوده است. بندگی خداوند، اجرای
فرمان پيامبر و احکام دين چه از روی ترس و چه به انگيزه عشق اگر جائی هم برای پرسش
ميگذاشته است، در تنگ تقليد به روی او بسته ميشده است. اکبر گنجی از آن سنت حرکت
اجتماعی تغذيه شده است که «مشروطه» را مشروط به شرع ميدانسته و ميداند. با شعار
جمهوريت زمان رضاخان سردار سپه به خاطر تعارضش با شريعت مخالفت ورزيده است. به علت
قدرت گرفتن عناصر فکری برخاسته از تجدد (مفهوم ملت و خلق در مقابل امت) به مصدق
پشت کرده است. به ترور روشنفکرانی چون کسروی کمر بسته است و تبلور بارز خود را در
جنبش ۱۵ خرداد يافته است که علی رغم مخالفت با حق رأی زنان، سالها بعنوان يک جنبش
مترقی از سوی اپوزيسيون شاه شناخته شد. اکبر گنجی در آن خانواده فکری باليده است که در جستجوی
هويت اجتماعی و سياسی به پيروی از دکتر شريعتی به دامن اسلام انقلابی آويخته است و
در همآميختگی تناقض آلود انواع اسلام را سالها با خود حمل کرده است. برای توجيه يا
فرار از جنبه های
اجتماعی سياسيی نا همزمان (ارتجاعی) اسلام راه تأويل را پيش گرفته است و سر انجام
با جنبش اصلاحات همراه شده است. اکبر گنجی با جوريدن در ميراث فکری و تجربی اسلام
سياسی و سياست اسلامی که در کالبد جمهوری اسلامی تبلور يافته است امروز از گوشه زندان اوين از آن اعلام گسست
ميکند.
«مانيفست
جمهوريخواهی» بيان فراگذشتن نقادانه از انواع تعبيرهای سياسيی مبتنی بر در
همآميختگی دستگاههای فکری مدرن و ماقبل مدرن است. در اين نوشته اثری از توهم امکان
تحقق دموکراسی دينی، مارکسيسم اسلامی، اومانيسم اسلامی و حقوق بشر اسلامی به چشم
نميخورد. امر تفکيک مقولات و تعيين حدود حوزه عملکرد هريک، يکی از نشانه های مدرنيته است. حال آنکه
زندگی ما بر بستری فراخ از عدم تفکيکها جريان داشته و دارد. عدم تفکيک ميان حوزه عمل اخلاق دينی و سياست اقتصادی و فرهنگی ميان ايدئولوژی و
حکومت ميان زندگی خصوصی و قوانين اجتماعی عدم تميز ميان شخصيت مذهبی و شخصيت سياسی
ظرفيت علمی و يا پاکباختگی عرفانی.
اکبر
گنجی با نقد امتزاج دستگاههای فکری به درک ضرورت جدائی دستگاه فکری «اسلام محور»
به نظام فکری «انسان محور» رسيده است. و از قطعيت اين جدايی است که حق بشر را در
به دست گرفتن سرنوشت خود، در انتخاب (وتغيير) دين، عقيده، شکل زندگی، نظام ارزشی و
ساختار سياسی برسميت شناخته است. گنجی به آن ساختاری ارج ميگذارد که در جهت
«مهارکردن حکومت خودسرانه و محدود ساختن ترسی عمل کند که حکومتها ميتوانند در دل
شهروندان بيفکنند».
نشانه گسستن اکبر گنجی از سنت گذشته
که مبتنی بر دوشاخه کردن هستی به حق و باطل است، اينست که او آن شکل حکومتی را طلب
ميکند که «حق ناحق بودن، پی جوئی تنوع و خود آفرينی شهروندان» را به رسميت بشناسد.
از اين ديدگاه «غير خودی» بودن يک ارزش به حساب ميآيد و اين ارزشگذاری در درون
فرهنگی که همه را با هم يکسان و يکصدا ميخواهد و از «ديگر» ميهراسد، رفتار و
رويکردی مدرن است. حرف تازه ای
که گنجی ميزند در همين جاست. کسانی که ميگويند حرف امروز گنجی را سالها پيش زده اند (که البته چند و چون آن را
بايد سنجيد) بيشتر به شرعيت گريزی او در صحنه حکومت نظر دارند. اينان در جائی
خارج از دنيای فکری گذشته اکبر
گنجی ايستاده اند
و به آن نگاه ميکنند (مثل کسی که علف هرزهای باغچه همسايه را بشمارد). اما خود در
جهان خويش همان مسيری را که گنجی طی کرده است نپيموده اند. اينان در برابر شکست تجربه گذشته خود به پرس وجوی نقادانه نظری و عملی ننشسته اند. مثلا مشروطه خواهان لائيک
هيچگاه به تجربه و تحليل و بازشناسی عميق علل ساختاری و عملکردی ناکامی تاريخی خود
نپرداخته اند.
يا اشخاص و گروه های
مارکسيست (لنينيست) هيچگاه در پرتو شکست اردوگاه سوسياليسم، دستگاه اعتقادی خود را
به نقد نکشانده اند.
بطوريکه در گفتمان آنها هنوز بروشنی معلوم نيست اقتصاد دولتی يا ديکتاتوری
پرولتاريا يا حکومت ايدئولوژيک يک حزب، بشريت را بسوی تعالی ميبرد يا فاجعه
ميآفريند. کنار گذاشتن يک تفکر از سر انفعال يا انصراف شرمگينانه از تبليغ آن يک
رفتار مدرن نيست. و از همين رو به آفرينش فکر و الگوی جديدی برای عمل نميانجامد.
به
گمان من اکبر گنجی از آن جهت نيز يک روشنفکر مدرن است که از کار فکريش انتظار
ثمرهای عملی دارد. او نقشه تغيير
وضع موجود را ميکشد وميکوشد ابزار موفقيت خود را در حد امکان فراهم کند و نيروهای
مؤثر اجتماعی را که ميتوانند در اين تغيير بيشتر از همه فعال باشند، يعنی زنان و
جوانان و نيز نيروهای دموکرات ليبرال و سوسيال دموکرات را به همدوشی دعوت ميکند.
او شجاعت و تهور خود را در شرايطی در چنين حدی از صراحت علنی ميکند که حريفانش سخت
متزلزند و احتمالا نميتوانند واکنشی را که ميخواهند نشان دهند. وجه ديگر رفتار
مدرن اکبر گنجی در آمادگيش در به خطر کردن ديده ميشود. او محافظه کار نيست و چنين
به نظر ميرسد که کمتر از پيش ايده آليست است. پس ميخواهد موفق شود. بنابر
اين، همه دانش و تلاش
خود را برای بوجود آوردن آن حرکتی که بتواند بار ديگر معنا بيآفريند و حامل تغيير
باشد بکار ميبرد.
ممکن
است در اقدام اکبر گنجی محاسبات يا تصفيه حسابهائی ببينيم. ممکن است ابهاماتی در
انتخابهای نظام اقتصادی سياسی مطلوب امروز او مشاهده کنيم يا استحکام چندانی در
نظريه نافرمانی
مدنی وی سراغ نکنيم. ميتوانيم توقع داشته باشيم که اکبر گنجی مسئوليت شخصی خود را
در مقاطع مختلف تاريخ ۲۵ سال گذشته ايران باز شناسد. ولی نميتوانيم انکار کنيم که
او با «مانيفست جمهوريخواهی» يک سند تاريخی را از پويايی سياسی و فکری بخشی از
جامعه ما به ثبت
رسانده است.
اکبر
گنجی ميتوانست بالاترين مقامها را در جمهوری اسلامی از آن خود کند و بار خود ببندد.
ميتوانست فتيله جسارتش
را پائين بکشد و کامروا شود. ولی امروز در زندان اوين نشسته است و مانيفست مينويسد
و جمهوری تمام عيار را فرياد ميکند. هر چند اوين گنجی اوين ۲۰ سال پيش نيست، ولی
به هررو مکان اسارت و تحقير انسانهای آزاد و دگرانديش است. در فرهنگ تاريخی و
اسطوره ای ما پسرانی
را که بالقوه يا بالفعل چشم در چشم پدر دوخته اند و او را به چالش طلبيده اند تنبيهی سخت مقرر داشته اند. اگر به اکبر گنجی که از
سنت پدرانش بريده است گزندی نرسد ميتوانيم اميدوار شويم که جامعه ما گامی ديگر بسوی مدرنيته
برداشته است و در آن آمدگان ميتوانند جای بودگان را بگيرند.
رويا
نوروزی
۲۷
اکتبر ۲۰۰۲
|